گرسنگی

از irPress.org
پرش به ناوبری پرش به جستجو
کتاب جمعه سال اول شماره ۱۷ صفحه ۱۲۰
کتاب جمعه سال اول شماره ۱۷ صفحه ۱۲۰
کتاب جمعه سال اول شماره ۱۷ صفحه ۱۲۱
کتاب جمعه سال اول شماره ۱۷ صفحه ۱۲۱
کتاب جمعه سال اول شماره ۱۷ صفحه ۱۲۲
کتاب جمعه سال اول شماره ۱۷ صفحه ۱۲۲
کتاب جمعه سال اول شماره ۱۷ صفحه ۱۲۳
کتاب جمعه سال اول شماره ۱۷ صفحه ۱۲۳
کتاب جمعه سال اول شماره ۱۷ صفحه ۱۲۴
کتاب جمعه سال اول شماره ۱۷ صفحه ۱۲۴
کتاب جمعه سال اول شماره ۱۷ صفحه ۱۲۵
کتاب جمعه سال اول شماره ۱۷ صفحه ۱۲۵
کتاب جمعه سال اول شماره ۱۷ صفحه ۱۲۶
کتاب جمعه سال اول شماره ۱۷ صفحه ۱۲۶
کتاب جمعه سال اول شماره ۱۷ صفحه ۱۲۷
کتاب جمعه سال اول شماره ۱۷ صفحه ۱۲۷


فرانس مورلاپه

و ژوزف کولینز


توهم گرسنگی همچون شبحی سمج در اندیشهٔ ملل جهان پرسه می‌زند. معهذا، دو تن از متخصصان برجستهٔ اقتصاد کشاورزی عقیده دارند که هر یک از کشورهای جهان می‌توانند از نظر موادغذائی اولیه خودکفا باشند. این دو متخصص کتاب شگفت‌انگیزی به‌نام «نخست غذا» انتشار داده‌اند که در سطح بین‌المللی توجه عموم را به‌خود جلب کرده است. در این کتاب به«چهار افسانه»ئی که دربارهٔ جنگ به‌خاطر احتیاج رایج شده خط بطلان کشیده‌اند. این مقاله تلخیصی است از این کتاب.


«افسانهٔ اوّل» این است که به‌علت کمبود موادغذائی از یک‌سو و فزونی گرفتن جمعیت جهان بر منابع محدود غذائی از سوی دیگر افراد با گرسنگی و بالاخره قحطی دست به‌گریبان می‌شوند.


با توجه به‌بحران موادغذائی اوائل دههٔ هفتاد، چگونه می‌توان کمیابی و کمبود موادغذائی را عامل واقعی و جدی گرسنگی دانست، در حالی که حتی در آن‌ سال‌های بحرانی هم گندم موجود به‌تنهائی برای تأمین ۳۰۰۰ کالری در روز و پروتئین فراوان برای هر فرد کفایت می‌کرد.

گرچه این گونه برآوردهای جهانی از اهمیت چندانی برخوردار نیست ولی چند استثناء می‌تواند برای انکار عقایدی از قبیل پایان یافتن منابع زمینی مورد استفاده قرار گیرد. این نکته درخور توجه است که منابع کافی تولید موادغذائی را بیش‌تر در مناطقی می‌توان یافت که ساکنانش بیش‌تر از مناطق دیگر از گرسنگی رنج می‌برند. این یک واقعیت بدیهی است. بررسی شکاف موجود بین میزان تولیدات فعلی و حداکثر تولید ممکن می‌توان به‌این واقعیت پی برد. درحال حاضر، تقریباً فقط ۴۴درصد از کل‌ زمین‌های قابل کشت جهان را کشت و بهره‌برداری می‌کنند. محصول گندم کشورهای توسعه نیافته کم‌تر از نصف محصولی است که در کشورهای صنعتی برداشت می‌شود. اکثر زمین‌هائی را که در حال حاضر فقط سالی یکبار کشت می‌کنند می‌توان سالانه دو بار یا حتی بیش‌تر کشت و برداشت کرد. در اغلب موارد، موانع و اشکالاتی که سد راه تولید بیش‌تر است بیش از آن که جنبه فیزیکی داشته باشد ماهیت اجتماعی دارد. کنترل نکردن منابع تولید توسط تودهٔ مردم عامل خنثی‌کنندهٔ توسعه و تکامل آن‌ها است. در اکثر کشورهائی که مشکل گرسنگی وجود دارد بیش‌تر زمین‌ها در اختیار مالکان بزرگ است. از بررسی‌هائی که در ۸۳ کشور جهان شده روشن می‌شود که مالکانی که زمین‌هائی به‌مساحت ۱۲۰ جریب دارند تقریباً هشتاد درصد از کل زمین‌های مزروعی را در تصاحب خود دارند، و این مقدار اندکی بیش از سه‌ درصد کل زمین‌های موجود است. معهذا این دسته از مالکان بزرگ در قیاس با زارعان خرده‌پا به‌طور ثابت محصول کم‌تری از زمین‌های خود برداشت می‌کنند.

علاوه بر زارعان خرده‌پا که در کشورهای جهان سوم زندگی می‌کنند علی‌رغم توانائی‌شان میزان محصول‌شان چندان چشمگیر نیست. نبودن تسهیلاتی از قبیل برخورداری از وام‌های منصفانه، دسترسی نداشتن به‌وسائل و تجهیزات فنی جدید، بازار فروش، آب و کودهای شیمیائی گوناگون که کلاً در انحصار مالکان بزرگ و با نفوذ است بر کیفیت و کمیت تولیدات زارعان خرده‌پا اثر می‌گذارد.

در کشورهائی که مردم آن به‌گرسنگی دچارند نه تنها از زمین استفادهٔ کمی می‌شود بلکه نحوهٔ استفاده از آن هم صحیح نیست. وقتی اکثریت مردم برای تأمین نیازهائی که در بازار برآورده می‌شود قدرت مالی و پول کافی نداشته باشند، در این صورت منابع تولیدکنندهٔ موادغذائی در خدمت آن دسته از طبقات محلی است که از نظر اقتصادی و اجتماعی از امکانات بهتری برخوردارند یا در اختیار بازارهای متقاضی در خارج از کشور است که پول و تقاضای بیش‌تر برای مواد عرضه شده دارند. در نتیجه بر میزان محصولات صادراتی افزوده به‌محصولات اولیهٔ غذائی بی‌توجهی می‌شود. در آمریکای مرکزی و جزایر کارائیب تقریباً هفتاد درصد از کودکان گرفتار سوءتغذیه‌اند در حالی که از نیمی از زمین‌های کشاورزی این مناطق، که غالباً مرغوب‌ترین زمین‌ها است، برای محصولات صادراتی بهره‌برداری می‌کنند.

در خلال سال‌های دههٔ هفتاد و در بحبوحهٔ قحطی و خشکلسالی همه جا گسترده، آشکارا برخی از محصولات کشاورزی از کشورهائی به‌امریکا صادر می‌شد که خود دچار همان کمبود فرضی موادغذائی‌اند.

از سوی دیگر، اگر «ازدیاد جمعیت» باعث و عامل گرسنگی می‌بود، می‌بایست تعداد افراد گرسنه کشورهائی که تراکم جمعیت‌شان زیاد است بیش‌تر باشد. در حالی که یک چنین ارتباط و بستگی دوجانبه‌ئی مشاهده نمی‌شود. مثلاً در چین، تعداد افرادی که در هر جریب زمین زیر کشت زندگی می‌کنند ۵۰ درصد بیش از تعداد کسانی است که در هند در همین مقدار زمین زندگی می‌کنند. در عین حال امروزه کسی در چین با گرسنگی یا قحطی دست به‌گریبان نیست. تحقیقات انجام شده در کشورهای مختلف ما را در این عقیده راسخ‌تر کرد که حقیقتاً در هیچ کشوری، حتی در بد‌ترین مناطق، مانند بنگلادش، مسئله ناکفائی منابع کشاورزی برای تغذیه جمعیت ساکن آن منطقه واقعیت ندارد.

علل اصلی و واقعی گرسنگی نه تعداد جمعیت امروزه جهان و نه میزان رشد کنونی جمعیت است. معهذا باید توجه داشت که اگر جهان با روند کنونی ادامه یابد بدیهی است که رفاه و آسایش بشر در آینده به‌مخاطره خواهد افتاد. این افسانه‌ٔ اول بود.


افسانه‌ٔ دوم این است: برای رفع مشکل گرسنگی باید موادغذائی بیش‌تری تولید کرد.


حداقل مدت سی سال است که دولت‌ها، سازمان‌های بین‌المللی و شرکت‌های چندملیتی از طریق «مدرنیزه کردن»، آبیاری به‌میزان وسیع، کودهای شیمیائی، ضدآفات نباتی، ماشین‌آلات و بذرهای پربار - به‌ترویج کشاورزی اقدام و تولید محصولات را افزایش داده‌اند. امّا هنگامی یک تکنولوژی جدید کشاورزی در سیستمی مورد استفاده قرار می‌گیرد که تمامی خصوصیات ناعادلانه را دارا باشد، این تکنولوژی فقط به‌حال افرادی نافع خواهد بود که قبلاً هم از یک سلسله مزایا مثل زمین، پول، اعتبار و نفوذ سیاسی بهره‌مند بوده‌اند.

هرگاه کشاورزی به‌سرمایه‌گذاری در معاملات زمین به‌منظور تشدید سودآوری تبدیل شود، رقابت بر سر زمین باعث ترقی قیمت آن می‌شود. اجاره‌بهای زیاد زارعان مستأجر را وادار به‌ترک زمین و پیوستن به‌جرگهٔ روستائیان بی‌زمین می‌کند که در حال حاظر اکثریت جمعیت روستانشین کشورهای گوناگون را تشکیل می‌دهند. مالکان قدرتمند به‌واسطهٔ منافع روزافزون خود زمین‌های زارعان خرده‌پا را خریداری و تصاحب می‌کنند. از طرف دیگر، به‌منظور اجتناب از مشکلات کارگری فعالیت‌های کشاورزی را با استفاده از اپراتورهای شرکت‌های بزرگ تجاری مکانیزه می‌کند.

در اغلب موارد، خودداری از تولید موادغذائی به‌منزله محرومیت از مصرف موادغذائی است. یک کارگر روزمزد کشاورزی در بِهار هند اظهار داشت: «اگر فردی مالک قطعه زمینی نباشد، مزدی که دریافت می‌کند هرگز کفاف خورد و خوراک او را نخواهد کرد، حتی اگر زمینی که روی آن کار می‌کند محصول خوبی داشته باشد.»

این نظریه صرفاً جنبه تئوری ندارد. بررسی‌های مستند در اقصی نقاط دنیا ثابت کرده است که علی‌رغم افزایش تولید موادغذائی جهت هر فرد، جمعیت مناطق روستائی سیر قهقرائی داشته و گرسنگی نیز فزونی یافته است. معهذا باید اذعان کرد که کسانی که خود منابع تولیدی‌شان را کنترل می‌کنند قادرند به‌ابتکار و عرق جبین خود نه تنها موادغذائی موردنیاز خود را تأمین کنند بلکه خواهند توانست بر میزان بازدهی آن منابع هم بیافزایند. انرژی انسانی قادر است اراضی بایر را به‌زمین‌های مزروعی تبدیل کند مشروط بر آن که این انرژی به‌طور صحیح برانگیخته شده سازمان یابد.


افسانهٔ سوم این است که برای دستیابی به‌پیشرفت و توسعه، بهترین روش و تنها مایهٔ امید کشورهای توسعه‌نیافته آن است که به‌صدور محصولاتی اقدام کنند که به‌طور طبیعی مفید و مقرون به‌صرفه باشد و سپس عواید حاصله را صرف وارد کردن موادغذائی و کالاهای صنعتی کنند.


تمرکز بر محصولات معدودی که اغلب از نظر غذائی و تغذیه چندان ارزشی ندارند نه تنها طبیعی نیست بلکه با مرور زمان نیز چندان مفید و مقرون به‌صرفه نخواهد بود. از قطعه زمین معینی که برای کشت چای، کاکائو و نیشکر استفاده می‌شود می‌تواند برای یک سلسله از محصولات غذائی متنوع دیگر نیز مورد بهره‌برداری قرار گیرد. از طرف دیگر، افرادی که از عواید صادرات کشاورزی سود می‌برند همان‌هائی نیستند که برای تولید آن محصولات زحمت می‌کشند. حتی زمانی که قسمتی از ارزهای خارجیِ به‌دست آمده برای وارد کردن موادغذائی مصرف می‌شود، معمولاً این واردات موادغذائی اولیه موردنیاز توده مردم نیست بلکه محصولاتی است که برای فروش به‌طبقات متمکن و مرفه عرضه می‌شود.

برای نمونه اکثر زمین‌های موجود در سِنِگال برای کشت بادام زمینی و صدور آن به‌اروپا مورد استفاده قرار می‌گیرد. بخشی از ارز خارجی حاصله برای وارد کردن گندمی پرداخت می‌شود که در کارخانه‌های آرد به‌نان «فرانسوی» تبدیل و به‌مصرف شهرنشینان می‌رسد.

در حقیقت همین موفقیت کشاورزی متمرکز بر محصولات صادراتی است که می‌تواند باعث تضعیف و فقر بیش‌تر روستائیان بی‌بضاعت شود. بندرت اتفاق می‌افتد که افزایش قیمت یک کالا در جهان برای کارگرانی که در مزارع کار می‌کنند و یا زارعانی که آن محصول را تولید می‌کنند سودی در بر داشته باشد. چند سال پیش با وجود افزایش قابل توجه قیمت شکر در بازارهای جهانی که به‌نوبهٔ خود به‌افزایش تورمی دستمزدها کمک کرد، در کشور دومینیکن دستمزد واقعی کارگران مزارع نیشکر عملاً کاهش یافت.

از طرف دیگر دولت‌ها همیشه تمایل دارند که هرگونه جنبش و اصلاحات کارگری را متوقف و سرکوب کنند زیرا معتقدند که این جنبش‌ها به‌از بین رفتن رقابت برای محصولات صادراتی آن‌ها منجر می‌شود. در برخی از کشورها، مثل فیلیپین، زمین‌های تولید موادغذائی صادراتی از اصلاحات ارضی معاف و مستثنی هستند. از این طریق روستائیان بی‌زمین را در فقر و فلاکت نگاهداشته تولید موادغذائی را کاهش می‌دهند، زیرا کشتکاران به‌منظور احتراز از تفکیک و تقسیم مجدد اراضی از تولید محصولات صادراتی طفره می‌روند.

برعکس، اتخاذ سیاست‌هائی برای رسیدن به‌خودکفائی و اتکا نداشتن به‌منابع غذائی خارجی می‌تواند از نظر رفاه عام مردم، نه از بابت درآمد صادراتی، نتایج موفقیت‌آمیزی به‌بار آورد. به‌این ترتیب تجارت به‌صورت شاخهٔ اساسی منشعب از مراحل مختلف توسعه عمل خواهد کرد، نه آن پایهٔ چوبی شکننده که بقای حتمی افراد به‌آن متکی باشد.


افسانهٔ چهارم این است که گرسنگی معلول جدال رقابت‌آمیز بین جهان ثروتمند و جهان فقیر است.


در این سناریو، گرسنگی به‌صورت خطری جلوه‌گر می‌شود که اکثریت مردم کشورهای فقیر را تهدید می‌کند. ولی حقیقت امر این است که چه در کشورهای توسعه یافته و چه در کشورهای توسعه نیافته گرسنگی بر طبقات فقیر جامعه تحمیل می‌شود.

تمرکز فزایندهٔ کنترل بر زمین و سایر منابع تولیدکنندهٔ موادغذائی در هر دو جهان توسعه‌یافته و نیافته بی‌وقفه ادامه دارد. برای نمونه، در ایالات متحدهٔ امریکا بیش از نیمی از زمین‌های مزروعی در کنترل تعداد انگشت‌شماری از زمینداران است که تقریباً ۵٫۵ درصد از کل زمینداران را تشکیل می‌دهند. در فعالیت‌های تولید موادغذائی، چهار شرکت درجه یک به‌طور متوسط بیش از نیمی از بازارهای مربوط به‌هر یک از موادغذائی معین را در اختیار دارند. فقدان رقابت به‌افزایش بها، تورم قیمت موادغذائی و بالاخره کمبود تغذیه اکثریت افراد جامعه منجر شده است.

در حال حاضر تعداد زیادی از این شرکت‌های موادغذائی تولید برخی از اقلام پر خرج مانند سبزیجات،‌ میوه، گل و گیاه و گوشت را به‌دوش کشورهای توسعه‌نیافته انداخته‌اند که در آنجا هزینه‌های کارگری به‌اندازهٔ ده درصد هزینه کارگری در ایالات متحده است و با این کار دراین گونه هزینه‌ها صرفه‌جوئی می‌کنند. از نظر مشارکت هم این شرکت‌ها با استقبال بی‌نظیر تولیدکنندگان محلی روبه‌رو می‌شوند زیرا تولیدکنندگان مذکور به‌علت همان فقر فرضی روزافزون اکثریت جمعیت بومی با بازارهای کساد داخلی مواجه و دست به‌گریبانند.

به‌این ترتیب، مشغلهٔ دائمی شرکت‌های چند ملیتی کشاورزی - تجاری ایجاد یک «مزرعه جهانی» برای خدمت به‌یک «سوپرمارکت جهانی» است. در این بازار بزرگ فقیرترین افراد برای تأمین نیازمندی‌های غذائی خود باید در همان صفی بایستند که صدها میلیون نفر مصرف‌کننده در جهان به‌نوبت ایستاده‌اند و مجبورند همان قیمتی را بپردازند که با توجه به‌میل و رضای مشتریان متمکن تعیین شده است. در نتیجه مصرف‌کنندگانی که در کشورهای صنعتی به‌سر می‌برند بی‌آن که تعمدی داشته باشند به‌صورت نیروی مکنده‌ئی عمل می‌کنند که منابع غذائی کشورهای توسعه‌نیافته را از شکل مورد نیاز محلی خارج می‌کنند.

این «سوپرمارکت جهانی» ایجادکنندهٔ نوعی وابستگی افراد به‌یکدیگر است بی‌آن که هیچ کس به‌این وابستگی نیازی داشته باشد. در جهانی که نابرابری قدرت به‌افراطی‌ترین شکل قابل تصور آن وجود دارد، این وابستگی پرده‌ٔ استتاری است برای غصب منابع غذائی متعلق به‌اکثریت، غصبی که اقلیتی از آن سود می‌برد.


ترجمهٔ سوری چوبک