در سوگ آن سواران

از irPress.org
پرش به ناوبری پرش به جستجو
کتاب جمعه سال اول شماره ۳۴ صفحه ۱۳
کتاب جمعه سال اول شماره ۳۴ صفحه ۱۳

سه شعر، به‌یاد چهار شهید ترکمن


خونشعله سر بر آورد از دشت تا کران‌ها

چندان که ریخت بر خاک گیسوی ارغوان‌ها

پیراهنی ز خون کن جان‌های عاشقان را

وانگه بگو بر آرند بر چوب، سرخ جان‌ها

از جوشش درون، باز پر همهمه‌ست دریا

هان تا گشاده دارند در باد، بادبان‌ها

خصم ستاره‌اند این ظلمتزیانِ فرتوت

گو تا ستاره پنهان دارند آسمان‌ها

ای آفتاب! برخیز زان پیش‌تر که شویند

در خون روشن تو دستار این و آن‌ها

در سوگ آن سواران نه شگفت اگر بروید

توفانی از شقایق بر خاک ترکمان‌ها

از واژه‌ها چه جوئی؟ بگذار این سخن را

باشد که موج آتش برخیزد از زبان‌ها.


اسفند ۵۸
عبدالله کوثری