دختر زاده شدم

از irPress.org
پرش به ناوبری پرش به جستجو
کتاب جمعه سال اول شماره ۳۲ صفحه ۵۰
کتاب جمعه سال اول شماره ۳۲ صفحه ۵۰
کتاب جمعه سال اول شماره ۳۲ صفحه ۵۱
کتاب جمعه سال اول شماره ۳۲ صفحه ۵۱


من دختر‌ زاده شدم

تا عروسک و جارو به دستم دهند

طرازِ پیرهن مردان را زر کشم

و غبار خانه بروبم.


برادرم در کوچه بازی می‌کند.

برادرم با دوچرخه به کوچه‌ها می‌زند

من در کنج خانه می‌مانم.


من دختر‌ زاده شدم

در فصل سئوال و جست‌وجو

چرایم بی‌جواب می‌ماند و

جست‌و‌جو‌هایم بی‌حاصل.


برادرم در خم و پیچ کوچه‌ها

در بازی با خاک و سنگ

زندگی را تجربه می‌کند.

تجربهٔ من از دیوار‌ها برنمی‌گذرد.

من کوچه‌ها را نمی‌شناسم


من دختر‌ زاده شدم

تا در طلوع بلوغ

چشم وحشت زده‌ام

چون چشم آهوئی بی‌قرار

راز مرا برملا کند.


برادرم امشب به خانه نیامد

او دیگر برای خودش مردی است.


من دختر‌ زاده شدم

تا در پس هر جنگی بازنده باشم

و در اطالهٔ صلح

قربانی شوم.


در جنگ

سربازان مغول و نوچگان تیمور

غریو درد مرا در گنبد مینای آسمان طنین افکن کنند،

در صلح

امیر و خادمانش.


در پس هر جنگی

خواهرانم جامهٔ پلشت فاحشگان را بر تن می‌کنند

در آرامش هر صُلحی

در مجلس عشرت سروران خویش ساغر می‌گردانند.


من

آری
دختر‌ زاده شدم.


مهوش قدیریان