داربست

از irPress.org
پرش به ناوبری پرش به جستجو
کتاب هفته شماره ۲۰ صفحه ۱۶۵
کتاب هفته شماره ۲۰ صفحه ۱۶۵



من داربست گوشهٔ این باغ بی‌گلم

ای نودمیده تاک

از جنگل بزرگم و در این زمین سخت

بنشسته‌ام به خاک

-

در خون من هنوز

شور ز نو شکفتن و جوش جوانه نیست

بنگر که در شکاف دلم از هوس تهی

سبزینه‌ای، گلی که برآرد زبانه، نیست

اما چه برگ‌ها

در جنگل نهفته جان باد می‌خورد

اما چه مرغ‌ها

از شاخسار خاطره پرواز می‌کند:

-

بذری دگر به سینهٔ این دشت کاشتن

طرحی دگر به باغ بهاران نگاشتن

در راهگذار غارت طوفان ریشه‌کن

پیوند داشتن

رفتن ولی به لب،

لبخند داشتن

-

بردار سر ز خاک

ای نازنین نهال

بر بازوان من بنه آن ساق‌های ترد

آن میوه‌های کال

-

در پنجه‌های بستهٔ تو این درنگ چیست؟

گاه درنگ نیست.

پیش آی و باز شو

بر دست من بایست

بر دوش من بمان

همبسته با شکسته دل پرنیاز شو

-

در گردنم بپیچ

بر پیکرم بتاب

بالا بگیر و برشو و در بام نیمروز

پر کن به جام سبز، می از خون آفتاب

-

باشد به روزگاری - از عهدمانه دور -

بینم به سایبان تو خورشید باده را

بینم به پایکوبی مستانه و سرود

انبوه خستگان غم از دل نهاده را.


سیاووش کسرائی
خرداد ماه ۱۳۴۰