ترانه آبی

از irPress.org
پرش به ناوبری پرش به جستجو
کتاب جمعه سال اول شماره ۷ صفحه ۷۲
کتاب جمعه سال اول شماره ۷ صفحه ۷۲
کتاب جمعه سال اول شماره ۷ صفحه ۷۳
کتاب جمعه سال اول شماره ۷ صفحه ۷۳

قیلولهٔ ناگزیر

در طاق طاقیِ حوضخانه،

تا سال‌ها بعد

آبی را

مفهومی از وطن دهد.

امیرزاده‌ئی تنها
با تکرار چشم‌های بادامِ تلخش
در هزار آینهٔ شش‌گوش کاشی.


لالای نجواوارِ فوّاره‌ئی خُرد

که بر وقفهٔ خوابالودهٔ اطلسی‌ها

می گذشت

تا سال‌ها بعد

آبی را

مفهومی
ناگاه
از وطن دهد.
امیرزاده‌ئی تنها
با تکرار چشم‌های بادام‌‌ ِتلخش
در هزار آینهٔ شش گوش کاشی.

روز

بر نوک پنجه می‌گذشت

از نیزه‌های سوزانِ نقره

به کج‌ترینْ سایه،

تا سال‌ها بعد

تکرّرِ آبی را

عاشقانه

مفهومی از وطن دهد

طاق طاقی‌های قیلوله

و نجوای خوابالودهٔ فواره‌ئی مردّد

برسکوتِ اطلسی‌های تشنه،

و تکرارِ ناباورِ هزاران بادامِ تلخ

در هزار آینهٔ شش گوشِ کاشی

سال‌ها بعد

سال‌ها بعد

به نیمروزی گرم
ناگاه

خاطرهٔ دوردست حوضخانه.

آه امیرزادهٔ کاشی‌ها
با اشک‌های آبیت!


احمد شاملو آذر ۵۵