آرژانتین، سرزمین جنگ طبقاتی بلاانقطاع

از irPress.org
پرش به ناوبری پرش به جستجو
کتاب جمعه سال اول شماره ۴ صفحه ۱۳۸
کتاب جمعه سال اول شماره ۴ صفحه ۱۳۸
کتاب جمعه سال اول شماره ۴ صفحه ۱۳۹
کتاب جمعه سال اول شماره ۴ صفحه ۱۳۹
کتاب جمعه سال اول شماره ۴ صفحه ۱۴۰
کتاب جمعه سال اول شماره ۴ صفحه ۱۴۰
کتاب جمعه سال اول شماره ۴ صفحه ۱۴۱
کتاب جمعه سال اول شماره ۴ صفحه ۱۴۱
کتاب جمعه سال اول شماره ۴ صفحه ۱۴۲
کتاب جمعه سال اول شماره ۴ صفحه ۱۴۲
کتاب جمعه سال اول شماره ۴ صفحه ۱۴۳
کتاب جمعه سال اول شماره ۴ صفحه ۱۴۳
کتاب جمعه سال اول شماره ۴ صفحه ۱۴۴
کتاب جمعه سال اول شماره ۴ صفحه ۱۴۴
کتاب جمعه سال اول شماره ۴ صفحه ۱۴۵
کتاب جمعه سال اول شماره ۴ صفحه ۱۴۵
کتاب جمعه سال اول شماره ۴ صفحه ۱۴۶
کتاب جمعه سال اول شماره ۴ صفحه ۱۴۶
کتاب جمعه سال اول شماره ۴ صفحه ۱۴۷
کتاب جمعه سال اول شماره ۴ صفحه ۱۴۷
کتاب جمعه سال اول شماره ۴ صفحه ۱۴۸
کتاب جمعه سال اول شماره ۴ صفحه ۱۴۸
کتاب جمعه سال اول شماره ۴ صفحه ۱۴۹
کتاب جمعه سال اول شماره ۴ صفحه ۱۴۹
کتاب جمعه سال اول شماره ۴ صفحه ۱۵۰
کتاب جمعه سال اول شماره ۴ صفحه ۱۵۰
کتاب جمعه سال اول شماره ۴ صفحه ۱۵۱
کتاب جمعه سال اول شماره ۴ صفحه ۱۵۱


"Fabula dua maro lum"
(این داستان توست که می‌سرایم)

E TE FABULA NARRATUR

«برای استقرار نظم نو هر چندنفر که لازم باشد خواهیم کشت!»

آرژانتین تنها کشور آمریکای جنوبی است که می‌تواند ژنرال ویدلا با سلطهٔ برزیل در جنوب قاره رویاروئی کند. آرژانتین کشوری که در جمع ۵ کشور قارهٔ قیف شکل آمریکای جنوبی (آرژانتین، شیلی، اروگوئه، بولیوی، پاراگوئه) هشتاد درصد کلّ تولید ناخالص ملّی این گروه را تأمین می‌کند. آرژانتین تنها کشور منطقه است که امکان انکشاف (توسعه) اقتصادی مستقل دارد. بدون یک رژیم مترقی در آرژانتین دیگر کشورهای این گروه نمی‌توانند آزادی خود بدست آوردند. ازین رو مبارزهٔ انقلابی در آرژانتین نه تنها برای نیروهای انقلابی قاره جنوبی آمریکا حائز اهمیت اساسی است، بلکه ادامهٔ حیات امپریالیسم آمریکا نیز به‌این کشور مربوط می‌شود.

برای دریافت مسئله کنونی آرژانتین، بهتر است به‌تحول و انکشاف تاریخ معاصر و نیروهای اجتماعی نظری بیفکنیم.

تا سال‌های ۱۹۳۰، قدرت زمین‌داران در آرژانتین تقریباً دست نخورده باقی مانده بود. تمام منابع ملّی کشور در خدمت صادرات کشاورزی بود. سیاست عمومی اقتصادی رژیم آرژانتین این بود که بجای تولید محصولات صنعتی در داخل کشور آن را از خارج وارد کند. انکشاف صنعتی کشور که سیاستی «نامطلوب» شناخته شده بود، در قبال رقابت بین‌المللی کم‌ترین امکانی نمی‌یافت. تنها صنایعی قادر به‌ادامه حیات بودند، که در خدمت صادرات کشاورزی قرار می‌گرفتند ـ مانند بسته‌بندی گوشت، آردسازی، ایجاد بنادر و راه‌آهن‌ها که همهٔ این صنایع نیز متعلق به‌سرمایه‌های انگلیسی بود. در پس این سیاست لیبرال‌نما و رونق اقتصاد کشاورزی، تسلط کامل بریتانیا بر اقتصاد آرژانتین نهان بود. بریتانیا بازار اصلی گوشت و گندم آرژانتین بود؛ متقابلاً بریتانیا بطور تقریب تنها تأمین‌کنندهٔ سرمایه‌های مالی و تولیدات صنعتی آرژانتینی بود و این کشور را بالقوه مستعمرهٔ خود می‌دانست. پس از بحران ۱۹۳۰، بریتانیا یک معاهدهٔ بازرگانی به‌آرژانتین تحمیل کرد که آن کشور را بیش از پیش اسیر سرمایه‌های امپریالیستی ساخت. اینک زمین‌داران آرژانتینی حاضر بودند، تمام بخش‌های دیگر اقتصاد کشور را قربانی رونق مدام بخش زیر نفوذ خود و سلطهٔ سیاسی‌شان کنند. امّا با این همه، جنگ جهانی اوّل و نفس بحران دههٔ ۱۹۳۰ بر فعالیت صنعتی را در آن کشور افزود. در این دهه اختلال در تجارت بین‌المللی موجب انکشاف صنایع سبک شد، صنایعی که برای بازار داخلی تولید می‌کردند. در آغاز جنگ جهانی دوّم آرژانتین پا به‌عرصهٔ صنعتی شدن گذاشته بود.

امّا علیرغم این تغییرات قدرت سیاسی همچنان در چنگ زمین‌داران باقی ماند. در این زمان اوضاع و احوال مساعد بود که بین صاحبان جدید صنایع و طبقهٔ جدید کارگر صنعتی ائتلافی بوجود آید، ائتلافی که قادر به‌مقابله با قدرت صاحبان منافع ارضی و وابستگان به‌امپریالیسم باشد، ائتلافی که اقتصاد کشور را در جهت تأمین منافع این دو طبقه جدید سوق می‌دهد. و همین بود صعود ژنرال خوآن پرون (juan peron) به‌قدرت به‌عنوان نماینده منافع ائتلاف. شعارهای جنبش پرونیستی، یعنی «استقلال اقتصادی، حاکمیت سیاسی، و عدالت اجتماعی» همآوردی صریح با قدرت طبقهٔ نخبگان ارضی و هوادار امپریالیست به‌شمار می‌رفت.


پرونیسم

پرون موفق شد اتحادیه‌های کارگری را در جهت حمایت از یک برنامهٔ توسعه صنعتی بسیج کند؛ این برنامه براساس گسترش بازار داخلی، به‌کمک سرمایه‌های بومی که توسط دولت از بخش کشاورزی به‌صنعت هدایت می‌شد، شکل گرفته بود. پرون در سال ۱۹۴۶ با ایجاد انحصار دولتی بر صادرات محصولات کشاورزی کنترل دولت را برمنابع عظیمی میسر ساخت.

این امر ضربه مهلکی بر منافع زمین‌داران بود؛ و اینان پرون را هیچگاه ازین بابت نبخشیدند، و با تمام قوا به‌جنگش برخاستند. پرون موفق شد که طی دورانی ده ساله هم سود سرمایه‌داران را تأمین کند و هم به‌مطالبات کارگری در زمینه‌های مختلف صنفی جواب دهد. او این کار را به‌لطف خرید ارزان محصولات کشاورزی و فروش گران آن در بازار پر رونق جهانی میسر ساخت. مازاد این معامله فعالیت‌های صنعتی، افزایش حقوق و ایجاد جامعه رفاهی هدایت شد.

جنبش کارگری در دوران پرون پیشرفت‌های زیادی کرد. اگرچه اتحادیه‌های کارگری از پیش، در قرن نوزدهم پدید آمده، رشد یافته بودند، امّا این اتحادیه در این مبارزه بین گرایش‌های مختلف کارگری (نظیر سوسیالیست‌ها، آنارشیست‌ها و کمونیست‌ها) و نیز در پی فشار شدید حکومت‌های ضدکارگری تضعیف شده بودند. کنفدراسیون عمومی کارگران (CGT) چون اتحادیه مرکزی کارگران آرژانتین در سال ۱۹۳۰ بوجود آمد، امّا وضع سال‌های ۱۹۴۰ که مورد تشویق پرون بود به‌مرکزیت نیرومندی تبدیل نشد. عضویت این مرکزیت از یک میلیون و نیم در سال ۱۹۴۷ به‌‌۳ میلیون در سال ۱۹۵۱ رسید. دیگر اتحادیه‌های کارگری که تحت نفوذ سوسیالیست‌ها، کمونیست‌ها و آنارشیست‌ها قرار داشتند در بسیاری از اوقات عملاً مجبور بودند رهبری پرونیستی در جنبش طبقه کارگر را بپذیرند. در این دوران، سندیکاهای کارگری برای نخستین بار رسمیت قانونی یافتند. سهم دستمزد کارگران که در سال ۱۹۴۵ تنها ۴۶٪ از درآمد ملّی را تشکیل می‌داد، در سال ۱۹۵۲ به‌‌۶۱٪ بالغ شد. پیشرفت‌های ملموس و چشمگیر طبقهٔ کارگر بین سال‌های ۵۵-۱۹۴۵ علت اصلی وفاداری جنبش کارگری آن کشور به‌شخص پرون حتی پس از سقوط حکومت اوست.

زمینداران برای مبارزه با این وضع دست به‌کاهش تولید زدند. آن‌گاه با کم رونق شدن بازار کالاهای صادراتی پس از جنگ درآمدهای صادراتی و به‌همراه آن امکانات دولت در اعطای امتیازات به‌کارگران و نیز به‌صاحبان صنایع کاستی گرفت. مبارزهٔ طبقاتی درپهنهٔ اجتماع سر برآورد، و اتحاد نیروهای پرونیست تضعیف و سرانجام منهدم شد. زمین‌داران با این که تضعیف شده بودند، بر اتحاد پرونیست فائق آمدند. آنان توانستند قدرت خود را در بخش مهمی از ارتش و به‌ویژه نیروی دریائی حفظ کنند و بالاخره رژیم پرون را در سال ۱۹۵۵ برافکندند.

ازین سال تا ۱۹۷۳ آرژانتین بین دو گونه حکومت در نوسان بود: نخست حکومت‌های نظامی که مُجدّانه می‌کوشیدند آثار و بقایای رژیم پرون را محو کنند. دوم حکومت‌های غیرنظامی ضعیف که از هیچ گونه حمایت توده‌ئی برخوردار نبودند.


نظامیان در مقابل مردم

در اواخر دههٔ ۱۹۵۰ و در طی دههٔ ۱۹۶۰ اقتصاد آرژانتین از نو در معرض هجوم سرمایه‌های بین‌المللی قرار گرفت. این بار نه سرمایه‌های انگلیسی، بل سرمایه‌های آمریکائی رخنه می‌کردند، نه فقط در تجارت و خدمات، بل که در صنایع سنگین نیز. صنعت بین‌المللی بزودی بر کشور مسلط شد. در سال ۱۹۶۶ رژیم ژنرال اونخانیا کوشید حکومت مقتدر و پابرجائی تأسیس کند که حامی منافع سرمایه‌های بین‌المللی، و سرکوب‌کنندهٔ سرمایه‌های بومی، طبقه کارگر و به‌طور عموم نیروهای ضدامپریالیستی باشد، این برنامه تنها در رویاروئی با بسیج توده‌ئی جنبش کارگری که به‌سال ۱۹۶۹ در کوردابازو (شهر کوردوبا، بزرگ‌ترین مرکز صنعتی آرژانتین) به‌اوج خود رسید، ناکام شد. ارتش سه روز جنگید تا بتواند از نو کنترل شهر را در دست بگیرد. امّا شورش در شهرهای دیگر پی‌آمد این قیام بود.

این آغازِ پایان رژیم اونخانیا بود. او یک سال بعد سقوط کرد، و دو ژنرالی که در پی او آمدند، تنها زمینه را برای بازگشت حکومت غیرنظامی آماده کردند. این‌ها امیدوار بودند که ائتلافی بین نیروهای نظامی و غیرنظامی پدید آورند. امّا انتخاب نامزد انتخاباتی پرونیست، یعنی دکتر هکتور کامپور، در نخستین انتخابات آزادی که پس از بیست سال برگزار شد، امیدهای آنان را نقش بر آب کرد. کامپور با ارائهٔ یک برنامهٔ ضدامپریالیستی مترقی پنجاه درصد از آراء را به‌دست آورد. امّا پیروزی او انتظاراتی را در مردم پدید آورد که کامپور قادر به‌اقناع آن نبود. او بزودی مجبور به‌استعفا شد، و جای خود را به‌پرون داد که پس از ۱۸ سال تبعید اجازه بازگشت به‌آرژانتین را گرفته بود.


دومین دولت خلقی

دومین دولت پرونیستی که نخست شخص پرون و سپس همسر او (ایزابل) در رأس آن قرار داشتند، از سال ۱۹۷۴ تا ۱۹۷۶ دوام کرد. این رژیم باز براساس وعده‌هائی سرکار آمده بود که دولت پرون قابلیت اجرایش را نداشت. پرون امیدوار بود که بر همان اساس گذشته، امّا بدون منابع پیشین، حکومت ائتلافی را رهبری کند. پس اجازه داده شد که بعد از سال‌ها اعمال فشار به‌طبقه کارگر دستمزدها افزایش یابد. طبیعتاً مصرف بالا رفت؛ صادرات کاهش یافت و توازن پرداخت‌های ارزی درهم ریخت. کوشش برای تثبیت قیمت‌ها با مقاومت سرمایه‌داران روبرو شد. آنان در تولید خرابکاری کردند و بازار سیاه پدید آوردند، و سرانجام سرمایه‌گذاری را متوقف ساختند. تلاش برای تحمیل سیاست انجماد دستمزدها با مقاومت شدید طبقهٔ کارگر روبرو شد.

امّا این دولت که خود بر اتحادیه‌های کارگری تکیه داشت نمی‌توانست کارگران را سرکوب کند. و سرانجام زمان کودتا فرا رسید ــ مارس ۱۹۷۶. کودتا اسباب تعجب کسی نشد. این تنها پاسخی بود که طبقهٔ حاکم و حامیان بین‌المللی‌اش می‌توانستند به‌خطر بسیج فزایندهٔ طبقهٔ کارگر بدهند.


جنبش کارگری در آرژانتین

کنفدراسیون عمومی کارگران آرژانتین (CGT) در حدود چهار میلیون از مجموع شش میلیون کارگر آن کشور را دربر می‌گیرد. نزدیک به‌دو میلیون اینان کارگران صنعتی هستند. بیش از دوسوم اینان اعضای دو اتحادیه کارگران فنی Ulnion Obrera metalurgica (UOM)‎ و سندیکای مکانیک‌های حمل و نقل موتوری (SMATA) هستند. دیگر سندیکاهای مهم عبارتند از اتحادیهٔ صنایع ملّی، نساجی، نیرو و کارگران بسته‌بندی گوشت.

اتحادیه‌های کلیدی غیرصنعتی عبارتند از:

کارگران بخش خرده‌فروشی، ۶۴۲ هزار؛

کارگران ساختمانی، ۵۰۰ هزار؛

کارگران راه‌آهن و حمل و نقل، ۲۵۰ هزار؛

کارمندان بانک‌ها، ۳۸۶ هزار؛

و آموزگاران، ۲۵۰ هزار؛

همچنین باید از بخش‌های دیگری که اسماً سازمان یافته‌اند، امّا در عمل ناتوان و کم‌اثرند نام برد، یعنی کارمندان دفتری، شهرداری‌ها و ادارات دولت فدرال (۵۰۰ هزار نفر) و کارگران خانگی (۵۰۰ هزار نفر). ۷۵۰ هزار تن کارگران کشاورزی فاقد اتحادیه هستند.


اتحادیه‌های کارگری پس از کودتا

قانون‌های ضدکارگری که پس از کودتا تحمیل شده‌اند عواقب زیر را برای جنبش کارگری دربرداشته است:

در (ک. ع. ک) و ۳۶ اتحادیه دیگر بجای رهبران منتخب کارگران دست‌نشانده‌های نظامیان منصوب شده‌اند؛

 • تمام فعالیت‌های عادّی اتحادیه‌ها (چون نشست شعبه‌ها، انتخابات و مذاکرات دستجمعی) ممنوع شده است.

 • شرکت کنندگان در اعتصابات با ده سال زندان کیفر می‌بینند.

 • قوانین ناظر بر اخراج غیرعادلانه تغییر یافته است و به‌جای آن‌ها قوانینی که اخراج را با انگیزه سیاسی مجاز می‌شمارد، تدوین شده است.

 • برخی از کارخانه‌ها «مناطق نظامی» اعلام شده است و هرگونه شکایت دربارهٔ وضع بد کار باید به‌دادگاه‌های نظامی تسلیم شود.

افراد ارتش به‌کارخانه‌ها اعزام شده‌اند تا بر بازده و چرخش کار نظارت کنند.

 • حداقل دستمزد دیگر با هزینهٔ زندگی انطباق داده نمی‌شود.


مقاومت کارگران

تقریباً بلافاصله پس از انجام کودتا، یعنی پس از اعمال قوانین ضدکارگری و ظاهر شدن آثار آن‌ها، جنبش کارگری آغاز به‌مقابله کرد، برای حقوق خود و بهبود وضع کارگران به‌دفاع برخاست؛ بسیاری از رهبران کارگری دستگیر و زندانی شدند. بسیاری ناپدید شدند. امّا اعتراض پایان نیافت.


«ادامهٔ کار با غم و خشم»

یکی از تاکتیک‌های کارگران عبارت بود از اختلال در تولید (یعنی کار کردن با «خشم»). در کارخانه ایکارِنو (IKA-Renault) در شهر سانتاایزابل در تابستان ۷۶ تولید از ۴۰ واحد به‌‌۱۴ واحد در روز تقلیل یافت. مدیر دولتی اعلام داشت که این افت در تولید «مسلماً ناشی از خرابکاری صنعتی» است.

از سپتامبر ۱۹۷۶ به‌بعد اعتصابات و توقف در کار به‌ویژه در صنعت اتومبیل بطور سازمان‌یافته شکل گرفت؛ در اکتبر همان سال کارگران بارانداز که باید محصول گندم را که به‌بالاترین حدّ در سال‌های اخیر رسیده بود، بار کنند، شروع به‌کم‌کاری کردند. در همان ماه، کارگران نیرو نیز به‌‌«کار با غم» (یعنی آهسته‌کاری) روی آوردند، و بالاخره تا ماه مارس سال بعد کار را به‌طور نوبتی متوقف می‌کردند. آن‌ها در فرجام موفق شدند، کشیک (شیفت) شش ساعتی را به‌جای هشت ساعتی به‌مدیریت کارخانه به‌قبولانند. امّا در طی این مبارزه اوسکارسمیت، دبیر اوّل سندیکا ربوده شد و تاکنون هم خبری از او بدست نیامده است. نتیجه نیرومندی و فاطعیت کارگران این بود که کارفرمایانی که در قبال اعتراضات جدّی کارگران ترجیح داده‌اند علیرغم مقررات انجماد دستمزدها از طرف دولت به‌کارگران پنهانی اضافه دستمزد بدهند. امّا کارگرانی که در صنایع دولتی شده اشتغال دارند به‌ویژه قربانی سیاست انجماد دستمزدها شده‌اند و دستمزد واقعی آنان تا ۵۰ درصد تنزل یافته است. در حدود ۶۵ درصد از کارگران دستمزد را کمتر از ۲۲ پوند (استرلینگ) در هفته دریافت می‌کنند، و تنها ۱۰ درصد از آنان دستمزدی بیش از ۳۳ پوند در هفته می‌گیرند.

مبارزه در بخش دولتی نیز در اکتبر ۱۹۷۷ در راه‌آهن و در منطقهٔ بوئنوس‌آیرس (Buenos Aires) تجدید شد، ولی در همان شروع کار پلیس رهبر اعتصاب را به‌ضرب گلوله از پای درآورد. به‌دنبال این حادثه، برخی دیگر از رهبران اعتصاب توسط پلیس و نظامیان ربوده شدند. تقاضای کارگران ۱۰۰٪ افزایش دستمزد بود. دولت اعلام کرده بود که تا سال ۱۹۷۸ هیچ افزایش دستمزدی داده نخواهد شد. امّا در اثر مقاومت کارگران مجبور به‌قبول ۴۰٪ افزایش شد. گرچه این افزایش از نظر اقتصادی پیروزی بزرگی نبود، امّا از نظر سیاسی دست‌آورد عظیمی بود که با یک عقب‌نشینی بجای دولت تکمیل شد. این پیروزی سیاسی نشان داد که جنبش کارگری قادر است حتی چنان دولتی را هم به‌قبول خواست‌هایش وادارد.


رکود صنعتی

از کاهش جدّی سطح زندگی نه تنها کارگران بل طبقات میانی نیز ضرر دیدند. مصرف داخلی به‌شدت افت کرده است. بسیاری از کارخانه‌های موّلد موادغذائی و نساجی با ۵۰٪ ظرفیت اصلی مشغول به‌کارند. بسیاری از مؤسسات صنعتی کوچک و میانه حال به‌ورشکستگی سوق داده شده‌اند و تولید ناخالص ملّی به‌عوض رشد، کاهش هم یافته است. سرمایه‌گذاری‌های دولتی در صنعت قطع شده است، و صنایع کشاورزی صادراتی دیگر مشوقی برای سرمایه‌گذاری ندارند. هیچ سرمایه‌گذاری خارجی انجام نگرفته است، و شرکت‌های بین‌المللی به‌شدت از رکود صنعتی زیان دیده‌اند. کمپانی ژنرال موتورز آمریکا که یکی ازین شرکت‌هاست قصد خروج از بازار محدود شدهٔ آرژانتین را دارد. یکی از آرزوهای دیرین حکومت تقلیل تورم پول بوده، امّا بین ژانویه و آوریل ۱۹۷۸ نرخ رشد تورم معادل ۴۶٪ و از آوریل تا آخر سال بالغ بر ۱۸٪ بود.

خلاصه کنیم، جنبش کارگری اصلی‌ترین سدّ راه موفقیت برنامه‌های ارتجاعی حکومت نظامیان است.


نقش نظامیان در سیاست

برخلاف آنچه که به‌نادرست در مورد نظامیان کشور همسایه، گفته شد دخالت در امور سیاسی، سنت دیرینه نظامیان آرژانتینی است.

در آرژانتین ارتجاع و طبقهٔ حاکم هرگز نتوانسته‌اند حزب دست راستی مستحکمی به‌وجود آورند، و همواره برای دفاع از منافع خود به‌نظامیان چشم دوخته‌اند. از سوی دیگر، نظامیان پیوسته برای دفاع جناح‌های مختلف اقتصادی طبقهٔ حاکم خود دسته‌بندی‌های گوناگون داشته‌اند. یک دسته مدافع منافع زمین‌داران، دسته دیگر حامی سرمایه‌های بین‌المللی، و سوّمی پشتیبان کارفرمایان صنعتی بوده است. این تضادها با رقابت‌هائی که میان نیروهای سه‌گانه دریائی، زمینی و هوائی وجود دارد تشدید می‌شود. نیروی دریائی از تسلط ارتش زمینی در خونتای[۱] حاکم سخت بیزار است؛ و جناح‌های مختلف ارتشی را تحریک می‌کند که علیه ژنرال ویدلا (videla) و قدرت حکومتی او سربلند کنند.

گروه دیگری در ارتش سال گذشته کوشید یک الگوی حکومتی نئوفاشیستی را عرضه کند. پیاده شدن چنین الگوئی، یعنی متلاشی کردن کامل سازمان‌هائی از قبیل احزاب سیاسی و برخی سندیکاهای کارگری که هنوز ادامه حیات می‌دهند. یکی از هدف‌های چنین طرحی ایجاد نظم نوینی است که جزئیات تمام شئون زندگی سیاسی را زیر سلطه درآورد. البته هنوز این برنامه موفقیتی کسب نکرده است. امّا بهرحال در یک نکته، اختلاف نظر میان نیروهای نظامی وجود ندارد و آن هم لزوم اعمال سیاست سرکوب و اختناق است. ژنرال ویدلا تلاش می‌کند که خود را به‌مثابهٔ جناح «میانه‌رو»ی نیروهای مُسلح جلوه دهد. امّا نگاهی به‌کارنامهٔ خونین و حرف‌های پرتهدیدش هرگونه تردیدی را در این مورد از بین می‌برد.

احزاب سیاسی

در آخرین انتخابات آزادی که پس از ۲۰ سال اختناق در آرژانتین برگزار شد، قدرت نیروهای مختلف سیاسی به‌صورت زیر نمودار شد:

 • ۳ حزب دست راستی یا ائتلاف مرتجعان، ۲۱ درصد؛

 • حزب اصلی میانه‌رو، رادیکال، نمایندهٔ اقشار طبقه میانی و زمین‌داران خرده‌پا؛ ۲۰ درصد

 • جبههٔ پرونیست‌ها، یعنی عدالتیون، ۵۰ درصد؛

 • دیگر گرایش‌ها و احزاب چپ، ۹ درصد.

از زمان کودتا به‌این طرف نه تنها احزاب و گروه‌های سیاسی به‌محاق تعطیل افتاده‌اند، بلکه کنگره (مجلس ملی) نیز منحل شده است. اعضای سازمان‌های سیاسی تحت پیگرد قرار دارند. روزنامه‌های سیاسی نیز توقیف هستند.


جنبش پرونیست

دومین دورهٔ دولت پرونیستی (۷۶-۱۹۷۳) شاهد ازهم پاشیدگی اتحادهای طبقاتی در جنبش پرونیستی بود. بین دو جناح راست و چپ این جنبش جنگی علنی آغاز شد. در ژوئن ۱۹۷۰ جناح راست فرمان قتل‌عام فرودگاه اِزِزآ EZEIZA را که هزاران پرونیست برای استقبال از پرون در آن ازدحام کرده بودند صادر کرد. ده‌ها پرونیست چپ به‌دست پرونیست‌های راست کشته شدند.

در سال ۱۹۷۵ جناح چپ پرونیست از حزب عدالتیون انشعاب کرد و حزب پرونیست راستین را تشکیل داد. در سال ۱۹۷۷ در رُم، همین نیروها تشکیل جنبش پرونیست‌های مونتو نیرو (Movimento Peronista montonero‎‏) را به‌رهبری رهبر مونتونروها، یعنی ماریو فیرْمِنِه اعلام داشتند.


سازمان‌های چریکی

تا سال ۱۹۷۳، ۲ سازمان اصلی چریکی در آرژانتین پاگرفته بود. سازمان‌های کوچک دیگری نیز در جوار اینان فعالیت داشتند. دو سازمان اصلی چریکی آرژانتین عبارتند از: مونتونروهای پرونیست، و حزب کارگران انقلابی (مارکسیست – لنینیست) که بازوی مسلح آن، ارتش انقلابی خلق (PRT-ERT) نام دارد. هر دو سازمان در آغاز سال‌های ۱۹۷۰ علیه دیکتاتوری نظامی فعالیت پیگیری داشتند.

این دو سازمان هر دو پس از کودتای ۱۹۷۶ سخت مورد هجوم پلیس قرار گرفتند و بسیاری از رهبران و کوشندگان خود را از دست دادند. اکنون هر دو سازمان در اختفای کامل فعالیت می‌کنند. در عین حال هیچ نیروئی نمی‌تواند مدعی رهبری کامل جنبش باشد.


ارتجاع بین‌المللی

کودتای آرژانتین که علیه یک حکومت فاسد، پوسیده و بی‌اعتبار انجام گرفت، باعث شد که رژیم جدید برخلاف شیلی با محکومیت قاطع و فوری افکار عمومی جهان روبرو نگردد.

حتی در داخل خود کشور هم اعتراض فوری و سریعی نشد، و البته بازداشت‌های گسترده یا تیرباران‌های متعددی هم پس از کودتا صورت نگرفت. فقط اختناقی که پیش از کودتا آغاز شده بود، طی چند ماه پس از کودتا، بنحوی دراماتیک، تشدید شد. وانگهی، رژیم مدعی است که این اختناق طاقت‌فرسا ناشی از عملیات «تروریست‌»ها و «خرابکاران» است، که در این موقعیت یعنی در وضعیت «جنگی» «حقوق بشر» قابل اجرا نیست!

چند عامل بین‌المللی نیز به‌رژیم کمک کرد. علاوه بر حمایت بی‌رودربایستی امپریالیسم آمریکا، آرژانتین ازین موهبت برخوردار است که طرف تجاری اتحاد شوروی نیز هست. لذا به‌صلاح هیچیک ازین دو قدرت نیست که از تضییع حقوق بشر در آرژانتین دم بزنند، وضع در این کشور بهتر از شیلی نیست، امّا سیاست امپریالیسم آمریکا در دوران کارتر علیرغم تظاهر به‌دفاع از «حقوق بشر» همان است که در عصر فورد بود. دولت آرژانتین در رفع مشکلات مالی خود، از حمایت بیدریغ بانک‌های آمریکائی برخوردار است. کارتر این مدافع «حقوق بشر» هنوز اعتبارات مالی را که به‌مدد آن دولت نظامیان می‌تواند اسلحه بخرد قطع نکرده است. صاف و پوست‌کنده، آمریکا با تمام قوا در پشت حکومت ویدلا ایستاده است، و مانع هر اقدامی است که منجر به‌تضعیف این حکومت گردد. امپریالیسم بریتانیا نیز اگرچه کمتر از گذشته، ازین خان یغما سهمی می‌برد؛ با فروش اسلحه به‌آرژانتین از راه دیگر به‌غارت ثروت‌های ملّی مردم آن سرزمین مشغول است.


عواقب فوری حکومت نظامیان

افزون بر محو تمام آزادی‌های دمکراتیک و تسلیم کامل کشور به‌شرکت‌های چند ملیّتی و شرکای بومی‌شان، باید یادآور شد که مردم آرژانتین بنحوی محسوس بطور روزمره از حکومت نظامیان درعذابند. تنها تعداد قربانیانی که به‌دست فالانژها به‌قتل رسیده‌اند بنابر آمار مختلف، به‌شرح زیر است:

 • فعالین سندیکائی، ۵۰۰ تن

 • روشنفکران، ۲۰۰ تن

 • کارگران فعال و رهبری‌کنندهٔ اعتصاب ۷۵۰ تن

 • کسانی که به‌اشتباه بازداشت شده و بعد به‌قتل رسیده‌اند ۷۵۰ تن

 • متفرقه ۴۰۰ تن

شمار کسانی که «ناپدید» یا زندانی شده‌اند آنقدرها فراوان است که هنوز آماری هم از آن جمع‌آوری نشده است. فعالان سیاسی غالباً در روز روشن مقابل چشم اعضای خانواده و همکارانشان، در منزل و محل کار ربوده می‌شوند و دیگر خبری از سرنوشت‌شان بدست نمی‌آید. پلیس دخالت خود را در بازداشت این گمشدگان تکذیب می‌کند و دادگاه‌هائی که گهگاه تشکیل می‌شوند، اصل برائت متهم را نمی‌پذیرند. گفتن ندارد که رژیم ژنرال ویدلا منطق خاص خود را دارد. آن استراتژی اقتصادی، حکومتی ضد- دمکراتیک و سرکوبنده می‌طلبد.

برنامه‌های چنین حکومتی وقتی به‌نتیجه می‌رسد که واکنش‌های سیاسی و عوارض اجتماعی آن برنامه‌ها را بتواند کنترل کند. گرچه تاکنون هیچ یک از حکومت‌های نظامی نتوانسته‌اند کاملاً از عهدهٔ این «وظیفه» برآیند. عناصر اساسی سیاست اقتصادی رژیم از قرار زیر است:

 • کاهش مصرف طبقهٔ کارگر از طریق محدود کردن افزایش دستمزد کارگران و دیگر زحمتکشان و مجاز شمردن افزایش قیمت‌ها؛

 • تشویق و حمایت از بخش‌های اقتصادی صادراتی.

 • سیاست درهای باز برای سرمایه‌گذاری‌های خارجی؛

این سیاست قطعاً به‌سود طبقات زحمتکش نیست و در خدمت منافع امپریالیست‌ها و پرقیچی‌های داخلی آن‌هاست.

مبارزه‌ئی که سال‌ها پیش علیه امپریالیسم آمریکا و انگلیس و دستیاران‌شان در داخل آرژانتین آغاز شد، هم‌اکنون نیز ادامه دارد. مبارزه طبقاتی زحمتکشان، به‌عالی‌ترین شکل خود، یعنی جنگ داخلی مداوم، ارتقاء یافته است. سرنوشت محتوم امپریالیسم در این خطه از جهان هنوز، باید همچون نیکاراگوئه از طریق اعمال قهر انقلابی توده‌های زحمتکش تعیین گردد؛ هرگونه مصالحه در نیمه راه انقلاب و پیش از به‌ثمر رسیدن جنگ طبقاتی، تنها راه را برای بازگشت و استحکام مجدد ارتجاع بین‌المللی و داخلی باز خواهد گذاشت.

خ - کیانوش[۲]


پاورقی‌ها

  1. ^  Junta - گروه، دارودسته، کمیته. سازمان چریکی زیرزمینی آرژانتین.
  2. ^ این نوشته براساس جزوه‌ای به‌نام «سندیکاهای کارگری آرژانتین به‌مبارزه ادامه می‌دهند» تنظیم شده است.