استثمار، استقلال و سلطهٔ قدرت‌های بزرگ در آفریقا: تفاوت بین نسخه‌ها

از irPress.org
پرش به ناوبری پرش به جستجو
(در حال بازنگری.)
(اشتباه برداشته بودم برای بازنگری، خودم تایپ‌ش کرده بودم.)
سطر ۶: سطر ۶:
 
[[Image:16-051.jpg|thumb|alt= کتاب جمعه سال اول شماره ۱۶ صفحه ۵۱|کتاب جمعه سال اول شماره ۱۶ صفحه ۵۱]]
 
[[Image:16-051.jpg|thumb|alt= کتاب جمعه سال اول شماره ۱۶ صفحه ۵۱|کتاب جمعه سال اول شماره ۱۶ صفحه ۵۱]]
  
{{در حال بازنگری}}
+
{{بازنگری}}
  
 
پاپ مارتن پنجم به‌منظور جلوگیری از درگیری و جنگ دو کشور مسیحی، یعنی پرتقال و اسپانیا، در ۱۴۳۰ جهان را به‌دو نیم تقسیم و در فتوای خود قید کرد که شرق به‌پرتقال تعلق دارد و غرب به‌اسپانیا. از آن زمان کرهٔ ارض صحنهٔ ایلغار و یورش چپاول‌گرانی شد که به‌گونه‌ئی تا به‌امروز ادامه دارد. در آسیا و آفریقا پرتقالی‌ها{{نشان|۱}}، هلندی‌ها، انگلیسی‌ها و بالاخره وارث همهٔ آن‌ها آمریکائی‌ها یکی بعد از دیگری و گاه به‌طور مشترک در استثمار سرزمین‌هائی که در نیمهٔ دوم قرن پانزدهم به‌دست ماجراجویانی چون '''واسکودوگاما''' و '''آلفونس دوآلبوکرک''' فتح شد مشارکت داشته‌اند.
 
پاپ مارتن پنجم به‌منظور جلوگیری از درگیری و جنگ دو کشور مسیحی، یعنی پرتقال و اسپانیا، در ۱۴۳۰ جهان را به‌دو نیم تقسیم و در فتوای خود قید کرد که شرق به‌پرتقال تعلق دارد و غرب به‌اسپانیا. از آن زمان کرهٔ ارض صحنهٔ ایلغار و یورش چپاول‌گرانی شد که به‌گونه‌ئی تا به‌امروز ادامه دارد. در آسیا و آفریقا پرتقالی‌ها{{نشان|۱}}، هلندی‌ها، انگلیسی‌ها و بالاخره وارث همهٔ آن‌ها آمریکائی‌ها یکی بعد از دیگری و گاه به‌طور مشترک در استثمار سرزمین‌هائی که در نیمهٔ دوم قرن پانزدهم به‌دست ماجراجویانی چون '''واسکودوگاما''' و '''آلفونس دوآلبوکرک''' فتح شد مشارکت داشته‌اند.

نسخهٔ ‏۴ آوریل ۲۰۱۲، ساعت ۰۰:۱۴

کتاب جمعه سال اول شماره ۱۶ صفحه ۴۶
کتاب جمعه سال اول شماره ۱۶ صفحه ۴۶
کتاب جمعه سال اول شماره ۱۶ صفحه ۴۷
کتاب جمعه سال اول شماره ۱۶ صفحه ۴۷
کتاب جمعه سال اول شماره ۱۶ صفحه ۴۸
کتاب جمعه سال اول شماره ۱۶ صفحه ۴۸
کتاب جمعه سال اول شماره ۱۶ صفحه ۴۹
کتاب جمعه سال اول شماره ۱۶ صفحه ۴۹
کتاب جمعه سال اول شماره ۱۶ صفحه ۵۰
کتاب جمعه سال اول شماره ۱۶ صفحه ۵۰
کتاب جمعه سال اول شماره ۱۶ صفحه ۵۱
کتاب جمعه سال اول شماره ۱۶ صفحه ۵۱

پاپ مارتن پنجم به‌منظور جلوگیری از درگیری و جنگ دو کشور مسیحی، یعنی پرتقال و اسپانیا، در ۱۴۳۰ جهان را به‌دو نیم تقسیم و در فتوای خود قید کرد که شرق به‌پرتقال تعلق دارد و غرب به‌اسپانیا. از آن زمان کرهٔ ارض صحنهٔ ایلغار و یورش چپاول‌گرانی شد که به‌گونه‌ئی تا به‌امروز ادامه دارد. در آسیا و آفریقا پرتقالی‌ها[۱]، هلندی‌ها، انگلیسی‌ها و بالاخره وارث همهٔ آن‌ها آمریکائی‌ها یکی بعد از دیگری و گاه به‌طور مشترک در استثمار سرزمین‌هائی که در نیمهٔ دوم قرن پانزدهم به‌دست ماجراجویانی چون واسکودوگاما و آلفونس دوآلبوکرک فتح شد مشارکت داشته‌اند.

در آفریقا به‌خلاف آسیا مبلغان مسیحی به‌دلایل بسیار از جمله پراکندگی مراکز زیستی و قبایل و فقدان یک یا چند حکومت مقتدر و متمرکز و درنتیجه فقدان یک اندیشهٔ دینی - اجتماعیِ سازمان‌یافته و فراگیر از موقعیت و موفقیت بسیار بهتری برخوردار بوده‌اند. تا جائی که مثلاً هنریک پسر پادشاه کنگو در سال ۱۵۱۸ رسماً در رم به‌مقام اسقفی رسید. به‌اعتقاد برخی از محققین قیام لوتر و ضربات ۵۹ گانه‌ئی که او بر پیکر کلیسای کاتولیک وارد آورد و از طرف دیگر امکانات بالقوه‌ئی که کشورهای آسیائی تحت فشار فاتحان نثار مهاجمان کردند از عوامل بازدارنده‌ئی بود که موجب شد ماجراجویان پرتقالی و انگلیسی نه در آفریقا بلکه در آسیا استقرار یابند.

قارهٔ آفریقا علی‌رغم آن که «گاما» در سال ۱۹۴۷ میلادی آن را شناخته بود - حداقل در مقایسه با آسیا و به‌صورت رسمی تا کنگرهٔ برلن در سال‌های ۸۵ - ۱۸۸۴ در زنجیر سلطهٔ اروپائیان گرفتار نبود. استثمار این قاره تا قبل از این تاریخ به‌صورت برده‌فروشی، استخراح معادن نزدیک به‌سطح زمین و معادن ساحلی، شکار حیوانات و ایجاد مزارع پراکندهٔ کشاورزی بود. در حالی که براساس تصمیمات کنگره دولت‌های بزرگ اروپائی با تدوین قواعد و مرزبندی نواحی مختلف آفریقا هر یک قسمتی از آن را عملاً تصاحب کرده ملکِ طلق خود دانستند.

قدرت‌های اروپائی با برنامه‌ریزی‌های دقیق به‌استثمار بی‌امان منطقهٔ تحت سلطهٔ خویش پرداختند و با اعزام کارگزاران و عوامل خود دورترین نقاط ناشناختهٔ این قاره را شناسائی و تصاحب کردند، تا جائی که در سال ۱۹۰۰ وجبی از خاک این قاره نبود که پای سفیدپوستان به‌آن نرسیده باشد و به‌کشوری از ممالک اروپائی و شهروندان آن تعلق نداشته باشد.

استثمار با برنامهٔ آفریقا دیرتر از سایر سرزمین‌های تحت سلطه جهان آغاز شد. در زمانی که چیزی نمانده بود که گروه‌ها و سازمان‌های سیاسی و ملی ممالک وابسته آسیا مبارزهٔ خود را با استعمارگران به‌ثمر برسانند، قارهٔ آفریقا در انزوا و سکوت کامل هستی خود را تسلیم دولت‌های سرمایه‌دار می‌کرد. بدین لحاظ تحقق سه عامل «تحکیم رهبری برای توسعه»، «تغییرات اقتصادی و اجتماعی» و «یگانگی جامعه»[۲] در قارهٔ سیاه کاملاً با دیگر سرزمین‌های جهان سوم تفاوت دارد. به‌استثنای چند کشور در شمال فرایند تحکیم رهبری در ۴۹ کشور آفریقائی به‌طور کلی بعد از ۱۹۷۵ آغاز شده است و هیچ یک از آن‌ها هنوز حتی به‌مرحلهٔ دوم یعنی «تغییرات اقتصادی و اجتماعی» گام نگذاشته است:


تحکیم رهبری برای توسعه تغییرات اقتصادی و اجتماعی یگانگی جامعه
غنا ۱۹۵۷ - -
گینه ۱۹۵۸ - -
کامرون ۱۹۶۰ - -
آفریقای مرکزی ۱۹۶۰ - -
چاد ۱۹۶۰ - -
کنگو (برازویل) ۱۹۶۰ - -
کنگو (لئوپلدویل) ۱۹۶۰ - -
داهومی ۱۹۶۰ - -
گابون ۱۹۶۰ - -
ساحل عاج ۱۹۶۰ - -
مادگاسکار ۱۹۶۰ - -
مالی ۱۹۶۰ - -
موریتانی ۱۹۶۰ - -
نیجر ۱۹۶۰ - -
نیجریه ۱۹۶۰ - -
سنگال ۱۹۶۰ - -
سومالی ۱۹۶۰ - -
تو گو ۱۹۶۰ - -
ولتای علیا ۱۹۶۰ - -
سیرالئون ۱۹۶۱ - -
تانزانیا ۱۹۶۱ - -
بروندی ۱۹۶۲ - -
روندا ۱۹۶۲ - -
اوگاندا ۱۹۶۲ - -
کنیا ۱۹۶۳ - -
ملاوی ۱۹۶۴ - -
گامبیا ۱۹۶۵ - -
رودزیا ۱۹۶۵ - -
زامبیا ۱۹۶۵ - -
سوازیلند ۱۹۶۸ - -
گینهٔ استرالیا ۱۹۶۹ - -
موریس ۱۹۶۸ - -
جنوب غربی آفریقا - - -
موزامبیک ۱۹۷۵ - -
موارد استثنائی
الجزایر ۱۹۶۲ - ۱۸۴۷ ۱۹۶۲ -
مصر ۱۹۵۲ - ۱۹۲۲ ۱۹۵۲ -
سودان ۱۹۵۶ - ۱۹۲۴ ۱۹۵۶ -
مراکش ۱۹۵۶ - ۱۹۳۴ ۱۹۵۶ -


یکی از علل این تأخّر زمانی در گذار از مراحل سه‌گانهٔ توسعه می‌تواند همترازی استثمار آفریقا توسط ممالک کاملاً توسعه‌یافته سرمایه‌داری با زمان استقلال باشد. در قیاس آفریقا با آسیا باید توجه داشت که آغاز استثمار در قارهٔ اخیر همزمان با توسعه و رشد نمادهای اقتصادی و طبقه متوسط در کشورهای غربی بود، در حالی که استعمار آفریقا در سطحی وسیع به‌هنگامی شروع شد که اکثر ممالک استثمارکننده در مراحل سرمایه‌داری بودند، و درنتیجه میزان و عمق بهره‌گیری متناسب با شرایط اقتصادی و اجتماعی کشورهای متروپل، دقیق‌تر و تکامل‌یافته‌تر بود. به‌عبارت دیگر، استثمار آفریقا به‌شیوهٔ کاملاً «مکانیزه» صورت گرفته است.

همان طور که در فهرست بالا ملاحظه می‌کنید در سال ۱۹۶۰ هفده کشور آفریقائی به‌استقلال رسیدند. اعطای استقلال با طرح قبلی موجب شد که رهبران بومی در تأسیس سازمان و نظام سیاسی به‌منظور مقابله با مسائل و مشکلات بعد از استقلال از حداقل کارائی ممکن برخوردار باشند، درنتیجه به‌سرعت دست نیاز و یاری به‌سوی ممالکی دراز کردند که ده‌ها سال خون آن‌ها را به‌قول «گالیانو» از رگ‌های بازشان مکیده بودند.

سازمان وحدت آفریقا با رسالتی در مورد حفظ استقلال، حاکمیت و تمامیت ارضی ممالک عضو در ماه مه ۱۹۶۳ بنیاد نهاده شد، و در اجرای این سیاست این سازمان اقدام به‌تشکیل یک کمیته دفاعی کرد. علی‌رغم تمام ممالک آفریقائی[۳] این سازمان عملاً از قدرت اجرائی برخوردار نبود و هر یک از کشورهای عضو به‌منظور تضمین موقعیت خود به‌اَشکال مختلف، به‌ویژه با عقد قراردادهای دفاعی و نظامی، به‌ممالک بزرگ وابسته شدند.

ممالک غنا، کنیا، لیبریا، سنگال و زئیر به‌منظور حفظ امنیت و استفاده از کمک‌های ضروری و لازم به‌عقد موافقت‌نامه‌های دوجانبه با ایالات متحده آمریکا اقدام کردند.

دولت کنیا در اجرای سیاست افزایش قدرت نظامی و تدافعی مبادرت مبادرت به‌امضای موافقت‌نامه دوجانبه با بریتانیا کرده‌است، که براساس آن آموزش نظامی سربازی کنیائی به‌عهده دولت بریتانیا است. گابون، جمهوری آفریقای مرکزی، ساحل عاج - نیجر و ولتای علیا با فرانسه موافقت‌نامه‌های دفاعی و همکاری‌های نظامی دارند.

در فوریه ۱۹۷۴، فرانسه و سنگال موافقت‌نامه همکاری‌های دفاعی را امضاء کردند و همزمان با آن کامرون و فرانسه قرارداد مشابهی با قید انجام کمک‌های نظامی منعقد کردند. قرارداد بین کنگو و فرانسه تاکنون به‌ارسال تجهیزات نظامی و آموزش نظامی سربازان کنگو منجر شده است. دولت‌های زئیر و موریتانی از فرانسه کمک‌های نظامی دریافت می‌کنند و ادامهٔ حضور سربازان فرانسوی در پایگاه این کشور در جیبوتی به‌موجب همان پیمان همچنان ادامه دارد. دولت فرانسه ضمن استقرار افراد نظامی خود در مراکش برای مصر و لیبی لوازم و تجهیزات نظامی ارسال می‌کرد.

اتحاد جماهیر شوروی با ممالک آنگولا (اکتبر ۱۹۷۶) و موزامبیک (مارس ۱۹۷۷) پیمان دوستی بسته است و به‌کشورهای اتیوپی، غنا، گینه، بیسائو، مالی، نیجر و اوگاندا کمک نظامی می‌کند. قرارداد دوستی سومالی و اتحاد شوروی در ژوئیهٔ ۱۹۷۴ و در نوامبر ۱۹۷۷ از سوی سومالی فسخ شد که درنتیجهٔ آن شوروی از طریق یک پل هوائی در جریان بحران شاخ آفریقا به‌اتیوپی کمک‌های نظامی و فنی می‌داده است.

این که سی و هقت درصد از لوازم و تجهیزات نظامی از طرف دو ابرقدرت به‌آفریقا صادر می‌شود و سی و پنج درصد از سوی فرانسه و بریتانیا دلیلی است بر تداوم و استمرار وابستگی این قاره به‌استثمارگران سنتی این قاره (به‌استثنای اتحاد شوروی) و جدول زیر نمایشگر آماری این حقیقت تلخ در مورد هیجده کشور آفریقائی.


نام کشور میزان جمعیت

(به‌هزار)

تعداد نیروهای مسلح تولید ناخالص ملی

(میلیارد دلار)

هزینه نظامی

(میلیون دلار)

الجزایر ۱۸٫۴۲۰ ۷۸٫۸۰۰ ۱۰٫۱ ۵۰۰
مصر ۳۹٫۷۶۰ ۴۰۰٫۰۰۰ ۱۳٫۳ ۵۰۰۰*
مراکش ۱۸٫۹۵۰ ۸۹٫۰۰۰ ۹٫۵ ۶۸۱
لیبی ۲٫۷۶۰ ۳۷٫۰۰۰ ۱۸٫۵ ۴۵۰
سودان ۱۹٫۱۲۰ ۵۲٫۱۰۰ ۴٫۴ ۲۳۷
تونس ۶٫۲۵۰ ۲۲٫۲۰۰ ۵ ۱۸۵
آنگولا ۶٫۳۰۰ ۳۳٫۰۰۰ - ۹۸
کنگو ۱٫۴۷۰ ۷۰۰ ۶۱۰ (میلیون) ۳۷
اتیوپی ۳۰٫۰۱۰ ۹۳٫۵۰۰ ۲٫۹ ۱۶۵
چاد ۱۰٫۶۸۰ ۱۷٫۷۰۰ ۴٫۱ ۱۳۱
کنیا ۱۴٫۸۷۰ ۹٫۱۰۰ ۳٫۷ ‌ ۸۰
موزامبیک ۹٫۸۷۰ ۲۱٫۲۰۰ - ۱۰۹
نیجریه ۶۸٫۲۹۰ ۲۳۱٫۵۰۰ ۳۴٫۲ ۲٫۶۷۰
سنگال ۴٫۷۵۰ ۶٫۵۵۰ ۱٫۷ ۴۸
سومالی ۳٫۴۳۰ ۵۱٫۵۰۰ ۴۲۵ (میلیون) ۲۵
تانزانیا ۱۶٫۵۲۰ ۲۶٫۷۰۰ ۲٫۹ ۱۴۰
زئیر ۲۷٫۰۸۰ ۳۳٫۴۰۰ ۳٫۵ ۱۶۴
زامبیا ۵٫۴۰۰ ۱۳٫۳۰۰ ۲٫۲ ۳۱۰


غلامحسین - میرزاصالح


پاورقی‌ها

  1. ^  با این که در سال ۱۶۴۰ میلادی اسپانیا پرتقال را اشغال کرد و ۶۰ سال تمام بر آن فرمان راند، ولی اکثر مستعمرات شرقی همچنان به‌وسیلهٔ کارگزاران و افراد پرتقالی اداره می‌شد. هرچند که فیلیپ دوم پادشاه مقتدرِ اسپانیا فرمانروای کل پرتقال، اسپانیا، هلند و سرزمین‌های فتح شده بود.
  2. ^  نگاه کنید به‌مقاله «توسعه‌طلبی و تسلط نظامی ایالات متحده...» در شماره ۱۴ کتاب جمعه به‌همین قلم.
  3. ^  به‌استثنای دول پیرو نظام «آپارتاید» یعنی رودزیا و آفریقای جنوبی.

*^  ۱۹۷۶.