پائیز ۵۷: تفاوت بین نسخه‌ها

از irPress.org
پرش به ناوبری پرش به جستجو
جز
جز
 
(۵ نسخه‌ٔ میانی ویرایش شده توسط ۳ کاربر نشان داده نشده)
سطر ۱: سطر ۱:
 
[[Image:12-018.jpg|thumb|alt= کتاب جمعه سال اول شماره ۱۲ صفحه ۱۸|کتاب جمعه سال اول شماره ۱۲ صفحه ۱۸]]
 
[[Image:12-018.jpg|thumb|alt= کتاب جمعه سال اول شماره ۱۲ صفحه ۱۸|کتاب جمعه سال اول شماره ۱۲ صفحه ۱۸]]
  
{{ناقص}}
+
 
 +
{{کوچک}}به‌یاران ناشناخته{{پایان کوچک}}
 +
 
 +
 
 +
اینک
 +
 
 +
با تمامِ رفتارِ بارانیت
 +
 
 +
به خانه اندرآی
 +
 
 +
و بر پنجره و پندار
 +
 
 +
ببار!
 +
 
 +
 
 +
دوردست‌ها
 +
 
 +
بوی خواب می‌دهند
 +
 
 +
و چون به‌خویش می‌نگرم
 +
 
 +
آب مرا می‌برد...
 +
 
 +
 
 +
و چون از قرون سیل و باران
 +
 
 +
باز آمدم
 +
 
 +
و از مهتابی بی‌مهتاب
 +
 
 +
تا طلوع سپیده دمان
 +
 
 +
سقوط را
 +
 
 +
سرودم
 +
 
 +
حنجرهٔ تو
 +
 
 +
بی‌آواز ماند
 +
 
 +
و برگ
 +
 
 +
که از آفاق بی‌حدود
 +
 
 +
می‌رسید
 +
 
 +
با بام‌ها و دودها
 +
 
 +
میثاقی به‌راز داشت
 +
 
 +
 
 +
و چون از خیابان به‌شهر
 +
 
 +
نگریستم
 +
 
 +
گریستم
 +
 
 +
زیرا جنازه‌ها
 +
 
 +
بوی شهادت می‌دادند
 +
 
 +
و در رگبار پائیزی غروب
 +
 
 +
بهار خونی شقایق‌ها
 +
 
 +
نمی‌جوشید
 +
 
 +
<nowiki>***</nowiki>
 +
 
 +
تنها تو می‌توانی
 +
 
 +
با هنجار شبانهٔ برگ‌ها
 +
 
 +
برای ماندگان شهرهای مرگ
 +
 
 +
زمزمه‌یی باشی،
 +
 
 +
با تمامِ رفتارِ بارانیت
 +
 
 +
بر بام‌ها و خاطره‌ها
 +
 
 +
ببار
 +
 
 +
 
 +
:::::::سیروس شمیسا
 +
 
 +
[[رده:کتاب جمعه ۱۲]]
 +
[[رده:شعر]]
 +
[[رده:سیروس شمیسا]]
 +
[[رده:مقالات نهایی‌شده]]
 +
[[رده:کتاب جمعه]]

نسخهٔ کنونی تا ‏۷ ژوئن ۲۰۲۱، ساعت ۰۹:۳۳

کتاب جمعه سال اول شماره ۱۲ صفحه ۱۸
کتاب جمعه سال اول شماره ۱۲ صفحه ۱۸


به‌یاران ناشناخته


اینک

با تمامِ رفتارِ بارانیت

به خانه اندرآی

و بر پنجره و پندار

ببار!


دوردست‌ها

بوی خواب می‌دهند

و چون به‌خویش می‌نگرم

آب مرا می‌برد...


و چون از قرون سیل و باران

باز آمدم

و از مهتابی بی‌مهتاب

تا طلوع سپیده دمان

سقوط را

سرودم

حنجرهٔ تو

بی‌آواز ماند

و برگ

که از آفاق بی‌حدود

می‌رسید

با بام‌ها و دودها

میثاقی به‌راز داشت


و چون از خیابان به‌شهر

نگریستم

گریستم

زیرا جنازه‌ها

بوی شهادت می‌دادند

و در رگبار پائیزی غروب

بهار خونی شقایق‌ها

نمی‌جوشید

***

تنها تو می‌توانی

با هنجار شبانهٔ برگ‌ها

برای ماندگان شهرهای مرگ

زمزمه‌یی باشی،

با تمامِ رفتارِ بارانیت

بر بام‌ها و خاطره‌ها

ببار


سیروس شمیسا