چند گفت‌وگو

از irPress.org
پرش به ناوبری پرش به جستجو
کتاب جمعه سال اول شماره ۳۰ صفحه ۸۳
کتاب جمعه سال اول شماره ۳۰ صفحه ۸۳
کتاب جمعه سال اول شماره ۳۰ صفحه ۸۴
کتاب جمعه سال اول شماره ۳۰ صفحه ۸۴
کتاب جمعه سال اول شماره ۳۰ صفحه ۸۵
کتاب جمعه سال اول شماره ۳۰ صفحه ۸۵
کتاب جمعه سال اول شماره ۳۰ صفحه ۸۶
کتاب جمعه سال اول شماره ۳۰ صفحه ۸۶
کتاب جمعه سال اول شماره ۳۰ صفحه ۸۷
کتاب جمعه سال اول شماره ۳۰ صفحه ۸۷
کتاب جمعه سال اول شماره ۳۰ صفحه ۸۸
کتاب جمعه سال اول شماره ۳۰ صفحه ۸۸
کتاب جمعه سال اول شماره ۳۰ صفحه ۸۹
کتاب جمعه سال اول شماره ۳۰ صفحه ۸۹
کتاب جمعه سال اول شماره ۳۰ صفحه ۹۰
کتاب جمعه سال اول شماره ۳۰ صفحه ۹۰
کتاب جمعه سال اول شماره ۳۰ صفحه ۹۱
کتاب جمعه سال اول شماره ۳۰ صفحه ۹۱
کتاب جمعه سال اول شماره ۳۰ صفحه ۹۲
کتاب جمعه سال اول شماره ۳۰ صفحه ۹۲
کتاب جمعه سال اول شماره ۳۰ صفحه ۹۳
کتاب جمعه سال اول شماره ۳۰ صفحه ۹۳
کتاب جمعه سال اول شماره ۳۰ صفحه ۹۴
کتاب جمعه سال اول شماره ۳۰ صفحه ۹۴
کتاب جمعه سال اول شماره ۳۰ صفحه ۹۵
کتاب جمعه سال اول شماره ۳۰ صفحه ۹۵
کتاب جمعه سال اول شماره ۳۰ صفحه ۹۶
کتاب جمعه سال اول شماره ۳۰ صفحه ۹۶
کتاب جمعه سال اول شماره ۳۰ صفحه ۹۷
کتاب جمعه سال اول شماره ۳۰ صفحه ۹۷
کتاب جمعه سال اول شماره ۳۰ صفحه ۹۸
کتاب جمعه سال اول شماره ۳۰ صفحه ۹۸
کتاب جمعه سال اول شماره ۳۰ صفحه ۹۹
کتاب جمعه سال اول شماره ۳۰ صفحه ۹۹
کتاب جمعه سال اول شماره ۳۰ صفحه ۱۰۰
کتاب جمعه سال اول شماره ۳۰ صفحه ۱۰۰
کتاب جمعه سال اول شماره ۳۰ صفحه ۱۰۱
کتاب جمعه سال اول شماره ۳۰ صفحه ۱۰۱
کتاب جمعه سال اول شماره ۳۰ صفحه ۱۰۲
کتاب جمعه سال اول شماره ۳۰ صفحه ۱۰۲
کتاب جمعه سال اول شماره ۳۰ صفحه ۱۰۳
کتاب جمعه سال اول شماره ۳۰ صفحه ۱۰۳
کتاب جمعه سال اول شماره ۳۰ صفحه ۱۰۴
کتاب جمعه سال اول شماره ۳۰ صفحه ۱۰۴
کتاب جمعه سال اول شماره ۳۰ صفحه ۱۰۵
کتاب جمعه سال اول شماره ۳۰ صفحه ۱۰۵

۱- با یک زن کارمند

وقتی وارد اتاقش شدم در حالیکه ارقامی را با دقت وارد جدول بزرگی می‌کرد با دوستی درد دل می‌کرد که دختر ۶ ماهه‌اش مریض شده، گویا در مهدکودک خوب از آنها نگاهداری نمی‌شود. «اینجا نشسته‌ام اما همه‌اش فکرم آنجاست. کاش می‌توانستم بچه را پیش مادرم بگذارم. حیف که خیلی دور است.» ساده و بی‌پیرایه بود. کفش‌های راحت و حرکات تند و تیزش او را آدم فعالی معرفی می‌کرد. صمیمی و با قاطعیت اعلام کرد که حاضر است به سؤالاتم پاسخ دهد. وقتی از او پرسیدم که می‌خواهد اسمش را در مصاحبه بیاورم، درحالیکه روسریش را صاف ‌می‌کرد کمی جابجا شد و گفت که البته چرا که نه؟

س- چند سال دارید؟

ج- متولد ۱۳۲۸

- تحصیلات شما چیست؟

- دیپلم.

- سابقهٔ کار

- ۹ سال است کارمند هستم. اوّل در ادارۀ کل و حالا اینجا در بخش.

- مشاغلی که داشته‌اید چه بوده؟

- اوّل حسابدارو ممیز و حالا کارشناس آمار و بودجه هستم.

- ازدواج کرده‌اید؟

- بله دو دختر دارم یکی ۶ ساله، یکی ۶ ماهه. دختر ۶ ساله‌ام را پیش مادرشوهرم می‍‌‌گذارم و ۶ ماهه را مهدکودک آموزش و پرورش.

- شوهرتان چه کار می‌کند؟

- کارمند دادگستری است.

- کجا زندگی می‌کنید؟

- یک خانۀ کوچک با وام خریده‌ایم.

- وام اداره؟

- نه. وام بانک.

- آیا در قیام شرکت داشتی؟ به چه شکل؟

چهره‌اش از هم باز می‌شود و به دوستش نگاهی می‌کند مثل اینکه بگوید این خاطرۀ خوش یادت است؟ با شوق می‌گوید: بله- راهپیمایی کرده‌ام.

- دوستش ظاهراً این جواب را کافی ندیده و شکسته‌نفسی او را بیجا می‌بیند. دست مرا می‌گیرد و توضیح می‌دهد که: خیلی آتیش به پا کرده.

- با چه انتظار و امیدی در انقلاب شرکت کردی؟

- خوب دیگه خسته شده‌بودم، باید کلاً وضع عوض می‌شد. منظورم همه چیز است. - انتظار بخصوصی از انقلاب برای خودت یا زن‌ها بطور کلی نداشتی؟ - نه... خواست کلی‌ای برای زنان نداشتم. صورتش درهم می‌رود و بلافاصله اضافه می‌کند: البته خیلی تبعیض وجود دارد- بین زن و مرد. سر پست‌های خوب زن‌ها را نمی‌گذارند. معتقدم که اسلام به نفع همه است. درحالیکه عملاً اینطور نشده‌است. - بعد ار قیام وضع شما در اداره چه تغییری کرده است؟ - بهتر شده- لااقل می‌توانیم راحت‌تر حرفمان را بزنیم. کاری به ریش و سبیل و مقنعه ندارم. لااقل حالا حرف آدم را گوش می‌دهند. حالا باید ببینیم آیا کاری هم می‌کنند. - نظرت راجع به اقداماتی که در مورد زنان کرده‌اند چیست؟ - نمی‌دانم چه کرده‌اند بگوئید تا جواب بدهم. - مثلاً با ممانعت زنان از قضاوت موافقی؟ - اوه نه- قبول ندارم که زن‌ها نمی‌توانند قاضی بشوند مگر در خلقت چی کم دارند؟ این دادگاه‌های حمایت از خانواده را که برداشته‌اند به ضرر زن شده. - آیا با کار نکردن زن در خارج از خانه موافق هستی؟ - قبول ندارم. مثلاً در جاهای دیگر که همۀ زن‌ها کار می‌کنند چه شده‌‍‌است؟ اشکال کار کردن زن‌ها نیست اشکال این است که از کار مردم چه زن یا چه مرد چه حاصل بشود و چه به جامعه برسد. - نظرت راجع به اعدام زن‌ها به جرم فساد چیست؟ کمی فکر می‌کند و خیلی جدی جواب می‌دهد: اسلام مگر نمی‌گوید که تربیت کننده‌‍ است چرا پس آنها می‌کشد؟ این جامعه است که می‌تواند آنها را عوض کند. یک مقرری مثلاً می‌توانند به آنها بدهند- اگر بخاطر پول باشد. انسان است بهرحال مگر می‌شود آنها را کشت؟ اگر گناه رژیم قبلی بود، حالا که نمی‌شود آنها را سربرید. بعضی‌هاشان واقعاً از بدبختی و سرخوردگی اینکار را می‌کنند نه فقط پول. این دیگر اشکال وضع جامعه است که نه با پول و نه با اعدام حل نمی‌شود. - اگر زمانی کار زن‌ها در خارج خانه ممنوع بشود چه کار خواهی کرد؟ - اگر واقعاً اجباری و عمری باشد من هم می‌نشینم خانه ولی خوشحال نخواهم شد. زمانی خوب است که بگویند بنشینید خانه و حقوقمان را بکشند روی حقوق شوهرمان. - اگر چنین قانونی برفرض تصویب شود فکر می‌کنی زن‌ها چه باید بکنند؟ - اگر اینطور بشود که همۀ ما در خطر باشیم من خودم پیشقدم می‌شوم و اعتراض می‌کنم. باید همۀ زن‌ها جمع بشوند و اعتراض کنند. باید باهم اینکار را بکنیم. - چرا فکر می‌کنی که زن‌ها هم باید حتماً کار کنند؟ - اگر قرار باشد که زن‌ها همۀ درس‌ها را بخوانند ولی بی‌ثمر بشوند و تولید و کار نکنند کم‌کم از ارزش می‌افتند و چون به وجودشان احتیاج نیست (خوب بالاخره همه چیز با پول است فعلاً) به‌جایی می‌رسند که می‌توان حتی آنها را چال کرد- مثل قدیم. چرا نه؟ من خودم اصلاً به مردها اعتماد ندارم که فردا که بی‌کار بشوم چه کارها که نتواند بکند. یا اگر خودش خدای نکرده مریض شد و نتوانست کار کند، یکی باشد که پول درآورد. حالا درست که مادری خوب است. ولی این همه هزارسال زن‌ها بچه‌داری کردند و وضعیتشان چه تغییری کرد؟ حالا هی به مردها بگوئید مادر مقدس است. جواب می‌دهد که البته، البته ولی در کار من فضولی نکن. - فکر می‌کنید شوهرتان از این که شما کار نکنید راضی است؟ -آهی می‌کشد و می‌گوید: شوهرها هم که همه راضی هستند زن‌ها کار نکنند وقتی که کمی خسته هستی و حوصله نداری جواب می‌دهند که خب کار نکن. - کارهای خانه را چطور و کجا انجام میدهی؟ - صبح‌ها که بچه‌ها را می‌بریم با شوهرم مهدکودک و تا بعدازظهر نیستیم. شام درست می‌کنم و به بچه‌ها می‌رسم ولی خوب چون دوتا بچه دارم راستش به هیچ کاری نمی‌رسم. از وقتی بچه‌دار شده‌ام خیلی روحیه‌ام خسته شده حالا شاید بزرگ‌تر شوند بهتر بشود. - آیا با به‌دنیا آمدن بچه‌ها فکر می‌کنید روحیۀ شوهرتان هم خسته شده؟ - نه فکر نمی‌کنم. آخر او توی اداره حتماً خیالش از بچه‌ها راحت است! این من هستم که باید مراقب آنها باشم. اینجا که هستم به فکرشانم- خانه هم همینطور. - شوهرتان در کارِ خانه به شما کمک می‌کند؟ - نه- اصلاً شوهرم اهل خانه نیست خیلی. البته مرد خوبی است. - موقع تشکر و خداحافظی درحالیکه می‌خواهد خود را ترسو جلوه ندهد با حاشیه رفتنی می‌گوید بهتر است اسمش را در مصاحبه ذکر نکنم چون به آن وقت می‌گویند که اینجا چرا ضدونقیض گفته‌ای. می‌دانید وضع کارمندها معلوم نیست چه‌طور است می‌دانید که چرا؟ یک‌جا مخالف وضع هستی، یک جا نه.

۲- با تنها نمایندهٔ زن در مجلس خبرگان