پنج دستخط از «ظل‌الله جمجاه»، ناصرالدین شاه برای میرزا تقی‌خان امیرکبیر به‌حکم فَاعتبرو یا اولوالابصار!

از irPress.org
پرش به ناوبری پرش به جستجو
کتاب جمعه سال اول شماره ۳۳ صفحه ۱۳۵
کتاب جمعه سال اول شماره ۳۳ صفحه ۱۳۵
کتاب جمعه سال اول شماره ۳۳ صفحه ۱۳۶
کتاب جمعه سال اول شماره ۳۳ صفحه ۱۳۶
کتاب جمعه سال اول شماره ۳۳ صفحه ۱۳۷
کتاب جمعه سال اول شماره ۳۳ صفحه ۱۳۷


۱

امیرنظام،

ما تمام امور ایران را به‌دست شما سپردیم و شما را مسئول هر خوب و بدی که اتفاق افتد می‌دانیم. همین امروز شما را شخص اول ایران کردیم و به‌عدالت و حُسن رفتار شما با مردم کمال اعتماد و وثوق داریم و به‌جزشما به‌هیچ شخص دیگری چنین اعتقادی نداریم و به‌همین‌جهت این دستخط را نوشتیم.

شب شنبه ۲۲ ذیقعده ۱۲۶۴


۲

فرمان شاه بر عزل امیر

چون صدارت عظما و وزارت کبری زحمت زیاد دارد و تحمل این مشقت بر شما دشوار است شما را از آن کار معاف کردیم، باید به‌کمال اطمینان مشغول امارتِ نظام باشید، و یک قبضه شمشیر و یک قطعه نشان که علامت ریاست کل عساکر است فرستادیم، به‌آن کار اقدام نمائید تا امر محاسبه و سایر امور را به‌دیگران از چاکران که قابل باشند واگذاریم.

تاریخ ابلاغ: چهارشنبه هیجدهم محرم ۱۲۶۸


۳

دستخط شاه (۲۰ محرم ۱۲۶۸)

جناب امیرنظام،

به‌خدا قسم، به‌خدا قسم هر چه می‌نویسم حقیقت است و فوق‌العاده شما را دوست می‌دارم. خدا مرا بکشد اگر بخواهم تا زنده‌ام از شما دست بردارم یا این که بخواهم به‌قدر سرسوزنی از عزت شما کم کنم. طوری نسبت به‌شما رفتار خواهم کرد که حتی یک نفر هم از موضوع اطلاع پیدا نکند. به‌نظر می‌آمد که زیادی کار شما را خسته کرده بود؛ حالا دوسه قسمت کارها را به‌عهده خودم گرفته‌ام. تمام فرامین نظامی و کشوری که سابقاً به‌مهر و امضای شما صادر می‌شد از این به‌بعد هم به‌مهر شما خواهد بود. تنها فرقی که کرده این است که مردم ببینند من شخصاً به‌امور غیرنظام رسیدگی می‌کنم. در کارهای نظام ابداً دخالتی نخواهم کرد مگر چیزی که شما مصلحت بدانید.

مبادا خیال کنید اجازه دهم کسی عریضهٔ بیخودی بنویسد یا دربارهٔ هیچ‌کس حقوق و مستمری برقرار کنم یا مثل زمان شاهِ مبرور پولی به‌هدر برود. حاشا یک‌شاهی بیش‌تر از آنچه مقرر داشته‌اید به‌هیچ‌کس بدهم یا این‌که هیچ‌کس بتواند حرفی بزند.


۴

دستخط شاه (۲۰ یا ۲۱ محرم ۱۲۶۸)

جناب امیرنظام،

به‌خدا قسم امروز خیلی شرمنده بودم که شما را ببینم با‌من چه کنم. به‌خدا ای کاش هرگز پادشاه نبودم و قدرت نداشتم که چنین کاری بکنم. به‌خدا قسم حالا‌که مشغول نوشتن این کاغذ هستم گریه می‌کنم. به خدا، قلب من آرزوی شما را می‌کند. اگر باور می‌کنید و بی‌انصاف نیستید، من شما را دوست می‌دارم.

بیگلر بیگلی آمد و از حرف‌های او این طور فهمیدم که شما بیم دارید که این اوضاع به‌کجا خواهد انجامید. چه کسی می‌تواند یک لحظه حرفی علیه شما بزند؟ به‌خدا قسم اگر کسی چه در حضور من و چه در پیش اشخاص دیگر یک کلمه بی‌احترامی درباره شما بکند پدرسوخته‌ام اگر او را جلو توپ نگذارم. به‌حق خدا نیّتی جزاین ندارم که من و شما یکی باشیم و با هم به‌کارها برسیم. به‌سرخودم اگر شما غمگین باشید به‌خدا نمی‌توانم تحمل غمگینی شما را بکنم. تا وقتی شما هستید و من زنده‌ام از شما دست برنخواهم داشت. آجودان‌باشی وزیر جنگ خواهد شد و تمام کسانی که شما آن‌ها را گماشته‌اید در مقام‌شان باقی خواهند بود، حتی به‌قدرت‌شان نیز افزوده خواهد گشت وزیر نظام[۱] به‌حکومت عراق خواهد رفت، چراغعلیخان در اصفهان می‌ماند دیگران همچنان باقی خواهند بود. می‌بینید تغییری داده نشده است. به‌خدا قسم می‌خورم امور نظام را به‌عهده شما واگذار کردم که با جدیت به‌آن‌ها رسیدگی کنید. اگر نکنید خدا و پیغمبر خدا جزای شما را بدهد.

برای ابراز لطف خود شمشیری مکلل به‌الماس گرانبها با حمایلی که به‌گردن خود می‌بندم برای شما می‌فرستم. برای خاطر خدا آن‌ها را قبول کنید و فردا بیائید و مرا ببینید. بنابر دستورها و اوامر شما جیره و حقوق هنگ‌ها باید پرداخت شود. از اول نوشتم در امور نظام به‌هیچ نحوی مداخله نخواهم کرد. عایدات دولتی نیز کم‌ترین تغییری از میزانی که مقررات آن را خود شما تعیین نموده‌اید نخواهد کرد.


۵

فرمان شاه بر اعدام امیر

چاکر استان ملائک پاسبان، فدوری خاص دولت ابد مدت، حاج علی‌خان[۲] پیشخدمت خاصه، فراشباشی دربار سپهر اقتدار، مأمور است که به‌فین کاشان رفته میرزا تقی‌خان فراهانی را راحت نماید و در انجام این مأموریت بین‌الاقران مفتخر و به‌مراحم خسروانی مستظهر بوده باشد.

از کتاب امیرکبیر و ایران نوشته دکتر فریدون آدمیت
به‌انتخاب رباطی


پاورقی‌ها

  1. ^  مقصود میرزاحسن خان، برادر امیر است که وزیر نظام آذربایجان و در این زمان در تهران بود.
  2. ^  پدرِ اعتمادالسلطنهٔ معروف.