عملکرد دمکراسی در آمریکای لاتین ۳

از irPress.org
نسخهٔ تاریخ ‏۹ فوریهٔ ۲۰۱۲، ساعت ۱۵:۰۲ توسط Bahar (بحث | مشارکت‌ها)
پرش به ناوبری پرش به جستجو
کتاب جمعه سال اول شماره ۲۷ صفحه ۹۳
کتاب جمعه سال اول شماره ۲۷ صفحه ۹۳
کتاب جمعه سال اول شماره ۲۷ صفحه ۹۴
کتاب جمعه سال اول شماره ۲۷ صفحه ۹۴
کتاب جمعه سال اول شماره ۲۷ صفحه ۹۵
کتاب جمعه سال اول شماره ۲۷ صفحه ۹۵
کتاب جمعه سال اول شماره ۲۷ صفحه ۹۶
کتاب جمعه سال اول شماره ۲۷ صفحه ۹۶
کتاب جمعه سال اول شماره ۲۷ صفحه ۹۷
کتاب جمعه سال اول شماره ۲۷ صفحه ۹۷
کتاب جمعه سال اول شماره ۲۷ صفحه ۹۸
کتاب جمعه سال اول شماره ۲۷ صفحه ۹۸
کتاب جمعه سال اول شماره ۲۷ صفحه ۹۹
کتاب جمعه سال اول شماره ۲۷ صفحه ۹۹
کتاب جمعه سال اول شماره ۲۷ صفحه ۱۰۰
کتاب جمعه سال اول شماره ۲۷ صفحه ۱۰۰
کتاب جمعه سال اول شماره ۲۷ صفحه ۱۰۱
کتاب جمعه سال اول شماره ۲۷ صفحه ۱۰۱

گوران تربورن

ترجمه: آزاده

رکورد (گزارش) شماره‌ی ۲- کشورهای غیردموکراتیک

مفهوم محدودی از دموکراسی مانند آنچه که من برگزیده‌ام، صحنه‌ی گسترده‌ئی از رژیم‌هائی را به‌دست می‌دهد که مابین دموکراسی و دیکتاتوری هستند. آمریکای لاتین شامل انواع گوناگونی از چنین رژیم‌هائی است که برخی اوقات گواه بر خلّاقیت و تخیّل فوق‌العاده‌ی سیاسی بوده‌اند. در این مقاله، ما بیش از هر چیز با اشکال گوناگون آنچه من «انحصارگری» خوانده‌ام سر و کار داریم یعنی مکانیزم‌های گوناگونی در یک نظام مشخص که توسط آن‌ها بخش‌های معینی از جمعیت بالغ از مشارکت سیاسی محروم می‌شود. این، یا می‌تواند به‌وسیله‌ی روش‌های سنتی اروپا و آمریکای شمالی، یعنی محدویت حق رأی در قانون اساسی برحسب طبقه، جنسیت، نژاد یا دیدگاه سیاسی اعمال شود؛ و یا توسط دخالت‌های فرا-قانونی در روند انتخابات ، چه در برنامه‌ی سیاسی و چه در پای صندوق رأی. در آمریکای لاتین هر دو روش به‌دست آوردن انحصارگری مکرراً به‌کار گرفته شده و هنوز هم می‌شود.

محدودیت‌های گنجانده‌شده در قانون اساسی در مورد حق رأی، سویه‌ی مهمی از حکمرانی طبقاتی در بسیاری ممالک آمریکای لاتین است که در زمان حاضر مکرراً تحت عنوان لزومِ داشتن سواد بیان شده است؛ و با در نظر گرفتن میزان سرسام‌آور بی‌سوادی، این شیوه‌ی بسیار توانائی از انحصارگری است. این شیوه را شاید بتوان هم به‌عنوان یک مِلاک طبقاتی تفسیر کرد که به‌منظور محروم کردن بخش‌های فقیرتر طبقه‌ی کارگر و دهقان طرح‌ریزی شده‌است؛ و هم به عنوان یک ملاکِ نژادپرستانه، که بیش از همه علیه سرخ‌پوست‌ها و سیاه‌پوست‌ها به‌کار گرفته شده‌است. جدول زیر کشورهائی را نشان می‌دهد که چنین روش‌هائی هنوز در آن‌ها به‌کار می‌رود و یا فقط به‌تازگی لغو شده‌است.

کشورهائی که بی‌سوادان را از حق رأی محروم می‌کنند و میزان بی‌سوادی در آن‌ها
کشور درصد بی‌سوادی در دهه‌ی ۱۹۶۰ سال محروم کردن و یا هنوز اعمال شدن
برزیل ۳۹ در عمل
شیلی ۱۶ ۱۹۷۰
کوستاریکا ۱۶ در عمل
اکوادور ۳۲ ژانویه ۱۹۷۸
پرو ۳۹ در عمل

در برزیل ماده‌ی مربوط به‌داشتن سواد، هم در قانون اساسی سال ۱۹۴۵ و هم در قانون اساسی‌ئی که توسط رژیم نظامی در سال ۱۹۶۷ طرح‌ریزی شده، گنجانده شده‌است. (قوانین اساسی قبلی نیز شامل چنین ماده‌ئی بودند). انتخابات ۱۹۷۰ در شیلی، وقتی آلنده به‌ریاست جمهوری برگزیده شد، نخستین دور در تاریخ شیلی بود که حق رأی عمومی وجود داشت. دموکراسی کوتاه مدت شیلی بر اساس یک دموکراسی انحصارگر قدیمی در سه مرحله به‌دست آمد: نخست در سال ۱۹۵۸ حزب کمونیست دوباره قانونی اعلام شد و روش اخذ رأی مخفی برای جلوگیری از تقلب اتخاذ شد؛ دوم: در سال ۱۹۶۲ یک نظام جدید ثبت نام، تعداد رأی دهندگان ثبت‌نام کرده را دوبرابر کرد؛ سوم: در سال ۱۹۷۰ بی‌سوادها اجازه‌ی رأی گرفتند. تنفر فوق‌العاده‌ی طبقه‌ی بورژوا که در اثر حکومت اتحاد مردمی (UNIDAD POPULAR) برانگیخته شده‌بود، باید در این واقعیت دیده‌شود که قبل از انتخاب یک رئیس جمهور سوسیالیست، نظام سیاسی شیلی شباهت بیشتری به‌اروپای غربی قرن نوزدهم داشت تا دموکراسی بورژوائی معاصر. در اکوادور، طی رفراندوم قانون اساسی که بوسیله‌ی خونتای نظامی لیبرال ترتیب یافته بود، شرط داشتن سواد لغو شد، و حق رأی عمومی در انتخابات ریاست جمهوری ژوئیه ۱۹۷۸ به‌مورد اجراء گذارده شد. حال‌ آنکه، در پرو، بی‌سوادان از مشارکت در انتخابات مجلس مؤسسان ژوئن ۱۹۷۸ محروم بودند.

در اکوادور و پرو، تأثیر فوریِ اصلیِ ماده‌ی حذف بی‌سوادان، محروم کردن قانونی بخش اعظم جمعیت سرخ‌پوستان بوده‌است. در آمریکای لاتین دو کشور دیگر تحت سلطه‌ی کروئل‌ها وجود دارد که در آن سرخ‌پوستان اکثریت را تشکیل می‌دهند. این دو کشور بولیوی و گواتمالااند: در اولی محدودیت حق رأی با انقلاب ۱۹۵۲ از میان برداشته‌شد؛ و در دوّمی انقلاب اکتبر ۱۹۴۴ محدودیت حق رأی مردان را از بین برد (البته با اندکی لغزش - زیرا در قانون اساسی ضد - انقلابی ۱۹۵۶ دوباره مستقر شد و در سال ۱۹۶۵ یک بار دیگر لغو شد). به‌درازا کشیدن حق رأی محدود در اکوادور و پرو، به‌خصوص، حیرت‌آور است. زیرا قانون اساسی ۱۹۴۵ اکوادور، بیش‌تر دستاورد نیروهای سیاسی مترقی بود؛ و این دستاورد کم اهمیتی نبود، زیرا قبل از ۱۹۶۱، اکوادور ۱۴ سال پی‌در‌پی حکومت مشروطه داشت. مشابهاً بین ۱۹۴۵ و ۱۹۴۸ موقعی که آنه‌ها موقعیتی مسلط در کنگره داشتند، حزب اطلاح‌طلبِ پروی APRA [تحاد توده‌ئی انقلابی جنوب آمریکائی] حتی مسئله‌ی حق رأی را مطرح هم نکرد؛ و حکومت نظامی نیز که از بسیاری لحاظ مترقی بود و از کودتای ۱۹۶۸ پدیدار شده‌بود، دادن حق رأی به‌بی‌سوادان در مجلس مؤسسان جدید را مناسب ندید. هم چنین، با این که واقعیت دارد که در مجلس ۱۹۴۵ برزیل و مجلس کوستاریکا که بعد از جنگ داخلی در سال ۱۹۴۸ تشکیل شد، اکثریت با محافظه‌کاران بود، امّا حیرت‌آور است که در لایحه‌ی سلب حق رأی در دولت‌های پوپولیست (مردمی) بعدی یعنی به‌ترتیب دولت‌های وارگاس و فیگورس دست‌‌نخورده باقی‌ماند (گولارت درست قبل