شاعران هُندوراس: تفاوت بین نسخه‌ها

از irPress.org
پرش به ناوبری پرش به جستجو
جز (ربات: افزودن رده:کتاب_جمعه_۲۵)
جز شاعران هُندوراس» را محافظت کرد: مطابق با متنِ اصلی است. ([edit=sysop] (بی‌پایان) [move=sysop] (بی‌پایان)))
 
(۸ نسخه‌ٔ میانی ویرایش شده توسط ۴ کاربر نشان داده نشده)
سطر ۲: سطر ۲:
 
[[Image:25-071.jpg|thumb|alt= کتاب جمعه سال اول شماره ۲۵ صفحه ۷۱|کتاب جمعه سال اول شماره ۲۵ صفحه ۷۱]]
 
[[Image:25-071.jpg|thumb|alt= کتاب جمعه سال اول شماره ۲۵ صفحه ۷۱|کتاب جمعه سال اول شماره ۲۵ صفحه ۷۱]]
  
{{ناقص}}
+
 
 +
'''آنتونیو حوزه ریواس''' ''(Antonio Jose Rivas (1924''
 +
 
 +
 
 +
==وطنم...==
 +
 
 +
'''(تکه‌های برگزیده)'''
 +
 
 +
 
 +
وطنم گُلی است در خاطرهٔ من
 +
 
 +
غافلگیر شده در سویدای دلم.
 +
 
 +
هر بار که نامش را بر لب می‌آورم چنان است
 +
 
 +
که بوسه‌ئی بر جبینی می‌نهم.
 +
 
 +
 
 +
وطنم دختربچه‌ئی است که هنوز
 +
 
 +
در پس آینه‌ها در جست‌وجوی خویش است،
 +
 
 +
و نامش
 +
 
 +
برکف دهان ماهئی بی‌عشقی می‌لغزد.
 +
 
 +
از گم شدن در دیدگان من
 +
 
 +
ژرف‌تر در او نمی‌توان نگریست.
 +
 
 +
 
 +
رودی بلند، به‌طرزی علاج‌ناپذیر
 +
 
 +
اندوهش را غرق می‌کند.
 +
 
 +
 
 +
خونش سراپا در هم می‌شکند:
 +
 
 +
نیمیش از امید،
 +
 
 +
و بالایش چکاوکی از هق‌هق گریه است
 +
 
 +
حتی اگر کسی این را نگوید.
 +
 
 +
 
 +
وطنم اشکی عریان است
 +
 
 +
که خود را درچشم‌ها پنهان می‌کند.
 +
 
 +
گوئی تمامی آبشارها
 +
 
 +
خنده‌اش را نوشیده‌اند.
 +
 
 +
 
 +
حتی توان آنم نیست که در بر او آهی بکشم
 +
 
 +
چرا که هوایش آزارم می‌دهد.
 +
 
 +
 
 +
با عشق در این الفاظ نگهداریش می‌کنم:
 +
 
 +
می‌خواهم اندکی زندگی کنم!
 +
 
 +
 
 +
:::::::::::::::ترجمهٔ '''احمد شاملو'''
 +
 
  
 
[[رده:کتاب جمعه ۲۵]]
 
[[رده:کتاب جمعه ۲۵]]
 +
[[رده:کتاب جمعه]]
 +
[[رده:شعر]]
 +
[[رده:آنتونیو حوزه ریواس]]
 +
[[رده:احمد شاملو]]
 +
[[رده:مقالات نهایی‌شده]]
 +
 +
 +
{{لایک}}

نسخهٔ کنونی تا ‏۸ نوامبر ۲۰۱۱، ساعت ۰۳:۵۵

کتاب جمعه سال اول شماره ۲۵ صفحه ۷۰
کتاب جمعه سال اول شماره ۲۵ صفحه ۷۰
کتاب جمعه سال اول شماره ۲۵ صفحه ۷۱
کتاب جمعه سال اول شماره ۲۵ صفحه ۷۱


آنتونیو حوزه ریواس (Antonio Jose Rivas (1924


وطنم...

(تکه‌های برگزیده)


وطنم گُلی است در خاطرهٔ من

غافلگیر شده در سویدای دلم.

هر بار که نامش را بر لب می‌آورم چنان است

که بوسه‌ئی بر جبینی می‌نهم.


وطنم دختربچه‌ئی است که هنوز

در پس آینه‌ها در جست‌وجوی خویش است،

و نامش

برکف دهان ماهئی بی‌عشقی می‌لغزد.

از گم شدن در دیدگان من

ژرف‌تر در او نمی‌توان نگریست.


رودی بلند، به‌طرزی علاج‌ناپذیر

اندوهش را غرق می‌کند.


خونش سراپا در هم می‌شکند:

نیمیش از امید،

و بالایش چکاوکی از هق‌هق گریه است

حتی اگر کسی این را نگوید.


وطنم اشکی عریان است

که خود را درچشم‌ها پنهان می‌کند.

گوئی تمامی آبشارها

خنده‌اش را نوشیده‌اند.


حتی توان آنم نیست که در بر او آهی بکشم

چرا که هوایش آزارم می‌دهد.


با عشق در این الفاظ نگهداریش می‌کنم:

می‌خواهم اندکی زندگی کنم!


ترجمهٔ احمد شاملو