رومن رولان ۲

از irPress.org
نسخهٔ تاریخ ‏۳ آوریل ۲۰۱۲، ساعت ۰۶:۵۷ توسط Sadegh (بحث | مشارکت‌ها) (تا ۷۶)
پرش به ناوبری پرش به جستجو
کتاب جمعه سال اول شماره ۱۵ صفحه ۷۴
کتاب جمعه سال اول شماره ۱۵ صفحه ۷۴
کتاب جمعه سال اول شماره ۱۵ صفحه ۷۵
کتاب جمعه سال اول شماره ۱۵ صفحه ۷۵
کتاب جمعه سال اول شماره ۱۵ صفحه ۷۶
کتاب جمعه سال اول شماره ۱۵ صفحه ۷۶
کتاب جمعه سال اول شماره ۱۵ صفحه ۷۷
کتاب جمعه سال اول شماره ۱۵ صفحه ۷۷
کتاب جمعه سال اول شماره ۱۵ صفحه ۷۸
کتاب جمعه سال اول شماره ۱۵ صفحه ۷۸
کتاب جمعه سال اول شماره ۱۵ صفحه ۷۹
کتاب جمعه سال اول شماره ۱۵ صفحه ۷۹
کتاب جمعه سال اول شماره ۱۵ صفحه ۸۰
کتاب جمعه سال اول شماره ۱۵ صفحه ۸۰
کتاب جمعه سال اول شماره ۱۵ صفحه ۸۱
کتاب جمعه سال اول شماره ۱۵ صفحه ۸۱
کتاب جمعه سال اول شماره ۱۵ صفحه ۸۲
کتاب جمعه سال اول شماره ۱۵ صفحه ۸۲
کتاب جمعه سال اول شماره ۱۵ صفحه ۸۳
کتاب جمعه سال اول شماره ۱۵ صفحه ۸۳
کتاب جمعه سال اول شماره ۱۵ صفحه ۸۴
کتاب جمعه سال اول شماره ۱۵ صفحه ۸۴
کتاب جمعه سال اول شماره ۱۵ صفحه ۸۵
کتاب جمعه سال اول شماره ۱۵ صفحه ۸۵
کتاب جمعه سال اول شماره ۱۵ صفحه ۸۶
کتاب جمعه سال اول شماره ۱۵ صفحه ۸۶
کتاب جمعه سال اول شماره ۱۵ صفحه ۸۷
کتاب جمعه سال اول شماره ۱۵ صفحه ۸۷
کتاب جمعه سال اول شماره ۱۵ صفحه ۸۸
کتاب جمعه سال اول شماره ۱۵ صفحه ۸۸
کتاب جمعه سال اول شماره ۱۵ صفحه ۸۹
کتاب جمعه سال اول شماره ۱۵ صفحه ۸۹
کتاب جمعه سال اول شماره ۱۵ صفحه ۹۰
کتاب جمعه سال اول شماره ۱۵ صفحه ۹۰
کتاب جمعه سال اول شماره ۱۵ صفحه ۹۱
کتاب جمعه سال اول شماره ۱۵ صفحه ۹۱
کتاب جمعه سال اول شماره ۱۵ صفحه ۹۲
کتاب جمعه سال اول شماره ۱۵ صفحه ۹۲

در پنچاه سالگی

و بالاخره در ۲۹ ژانویه در «روزنامۀ جنگ» چنین می‌نویسد:

«جشن پنجاهمین سال تولد من است و من از این بابت هیچ به‌خود نمی‌بالم. کاش می‌توانستم با همین روحیۀ امروزم بیست سال به‌عقب برگردم! و عجب آنکه دل من امروز از دل بیست سال پیشم جوان‌تر است. زندگی به‌نحو مضحکی کوتاه است. حس می‌کنم تازه در اول راه زندگی هستم و حال آنکه نیم قرن از عمرم را طی کرده‌ام.» 

در بیست و هشت اکتبر ۱۹۱۰ رومن رولان تصادف شدیدی با اتومبیل می‌کند که بر اثر آن سه ماه بستری می‌شود. در ۲۳فوریۀ ۱۹۱۱ به‌ایتالیا می‌رود تا دوران نقاهت خود را در آنجا بگذراند. در ایتالیا قسمتی از اوقات استراحت خود را صرف خواندن مجدد آثار تولستوی می‌کند تا به‌مناسبت مرگ آن نویسندۀ‌بزرگ روس که در ۲۰ نوامبر ۱۹۱۰ اتفاق افتاده بود مقاله‌ئی جهت «مجله پاریس» تهیه کند. و همین مقاله بود که بعد‌ها بسط و تفصیل پیدا کرد و تبدیل به‌آن کتاب معروف شد که رولان دربارۀ زندگی تولستوی نوشته است. رولان تابستان ۱۹۱۱ را در سویس گذرانید و در آنجا برای شکستگی‌های شفانیافتۀ استخوان‌هایش تن به‌یک عمل جراحی تازه داد. در ۲۷ فوریۀ ۱۹۱۳ در دعوائی که علیه عامل تصادف در دادگاه طرح کرده بود در مرحلۀ پژوهشی هم حاکم شد و طرف او محکوم گردید به‌اینکه مبلغ ۲۵۰۰۰ فرانک به‌عنوان غرامت آسیب‌های وارده و خسارات دعوی به‌وی بپردازد. رولان باز هم در بازو و ساق چپ خود نشانی از کوفتگی و نقص عضو احساس می‌کرد.

در ژوئیۀ ۱۹۱۲ پس از گذراندن دو سال تعطیل که سال آخر آن را در ایتالیا برای نوشتن داستان گرازیا (Grazia) گذرانده بود از عضویت دانشگاه سوربُن استعفا داد تا بتواند تمامی وقت خود را صرف تکمیل اثر خویش کند.

رولان ماه‌های آوریل و سپتامبر ۱۹۱۳ را در سویس می‌گذراند و در آنجا با فراغ بال و آسایش خاطری که از تکمیل اثر بزرگ خود ژان کریستف پیدا کرده است به‌نوشتن رمانی سرگرم می‌شود که منعکس‌کنندۀ کیفیات روحی و خصوصات اخلاقی و اجتماعی مردم بورگونی است. این رمان معروف را که کولا برونیون (Colas Breugnon) نام همه می‌شناسیم. در ماه ژوئن‌‌ همان سال آکادمی فرانسه جایزۀ بزرگ ادبی خود را به‌رولان اختصاص داد و او که ناخودآگاه در کسب این جایزه رقیب «پِگی» شده بود از نظر علاقه‌ئی که به‌دوست خود داشت گفته بود: «مرده شور این جایزه‌ها را ببرد!»

در ماه مارس ۱۹۱۴ به‌آپارتمان دیگری که بزرگ‌تر و راحت‌تر است و در کوچۀ «بُواسوناد» واقع است نقل مکان می‌کند.

در آغاز ماه ژوئن‌‌ همان سال بار دیگر هوای سویس به‌سرش زد و به‌آنجا سفر کرد. در سویس بود که اعلان جنگ جهانی اول غافلگیرش کرد و او که از این خبر یکه خورده بود گفت: «این شش ماه گذشته مرا در رویائی از خوشی و سعادت پیچیده بود لیکن آژیر جنگ مرا از آن حالت خوش بیرون آورد!» و چون در آن هنگام چهل و هشت سال داشت و از سن احضارش برای سربازی و رفتن به‌جبهه گذشته بود و جسماً نیز قابلیت احضار شدن به‌خدمت سربازی را نداشت به‌فرانسه بازنگشت.

در دوم سپتامبر با وساطت دوستش پُل سِپِل (Paul Seippel) نامۀ سرگشادۀ خود را به عنوان گِرهارت هاوپمان (Gerhart Hauptmann) نویسندۀ آلمانی در خصوص ویرانی‌هائی که قوای آلمان در شهر لوُوَن (Louvain) شهر دانشگاهی بلژیک به‌بار آورده بودند در روزنامۀ «ژورنال دوژنو» به‌چاپ رسانید. اینک ما قسمتی از آن نامه را که نشان می‌دهد رولان با آن روح بزرگ انسان دوستی و روشنفکری خود از تعصبات قومی و نژادی به دور است برای نمونه می‌آوریم: