درخت سیزدهم

از irPress.org
پرش به ناوبری پرش به جستجو
کتاب هفته شماره ۶ صفحه ۱۱۵
کتاب هفته شماره ۶ صفحه ۱۱۵
کتاب هفته شماره ۶ صفحه ۱۱۶
کتاب هفته شماره ۶ صفحه ۱۱۶
کتاب هفته شماره ۶ صفحه ۱۱۷
کتاب هفته شماره ۶ صفحه ۱۱۷
کتاب هفته شماره ۶ صفحه ۱۱۸
کتاب هفته شماره ۶ صفحه ۱۱۸
کتاب هفته شماره ۶ صفحه ۱۱۹
کتاب هفته شماره ۶ صفحه ۱۱۹
کتاب هفته شماره ۶ صفحه ۱۲۰
کتاب هفته شماره ۶ صفحه ۱۲۰
کتاب هفته شماره ۶ صفحه ۱۲۱
کتاب هفته شماره ۶ صفحه ۱۲۱
کتاب هفته شماره ۶ صفحه ۱۲۲
کتاب هفته شماره ۶ صفحه ۱۲۲
کتاب هفته شماره ۶ صفحه ۱۲۳
کتاب هفته شماره ۶ صفحه ۱۲۳
کتاب هفته شماره ۶ صفحه ۱۲۴
کتاب هفته شماره ۶ صفحه ۱۲۴
کتاب هفته شماره ۶ صفحه ۱۲۵
کتاب هفته شماره ۶ صفحه ۱۲۵
کتاب هفته شماره ۶ صفحه ۱۲۶
کتاب هفته شماره ۶ صفحه ۱۲۶
کتاب هفته شماره ۶ صفحه ۱۲۷
کتاب هفته شماره ۶ صفحه ۱۲۷
کتاب هفته شماره ۶ صفحه ۱۲۸
کتاب هفته شماره ۶ صفحه ۱۲۸
کتاب هفته شماره ۶ صفحه ۱۲۹
کتاب هفته شماره ۶ صفحه ۱۲۹
کتاب هفته شماره ۶ صفحه ۱۳۰
کتاب هفته شماره ۶ صفحه ۱۳۰
کتاب هفته شماره ۶ صفحه ۱۳۱
کتاب هفته شماره ۶ صفحه ۱۳۱
کتاب هفته شماره ۶ صفحه ۱۳۲
کتاب هفته شماره ۶ صفحه ۱۳۲
کتاب هفته شماره ۶ صفحه ۱۳۳
کتاب هفته شماره ۶ صفحه ۱۳۳
کتاب هفته شماره ۶ صفحه ۱۳۴
کتاب هفته شماره ۶ صفحه ۱۳۴
کتاب هفته شماره ۶ صفحه ۱۳۵
کتاب هفته شماره ۶ صفحه ۱۳۵
کتاب هفته شماره ۶ صفحه ۱۳۶
کتاب هفته شماره ۶ صفحه ۱۳۶
کتاب هفته شماره ۶ صفحه ۱۳۷
کتاب هفته شماره ۶ صفحه ۱۳۷
کتاب هفته شماره ۶ صفحه ۱۳۸
کتاب هفته شماره ۶ صفحه ۱۳۸
کتاب هفته شماره ۶ صفحه ۱۳۹
کتاب هفته شماره ۶ صفحه ۱۳۹
کتاب هفته شماره ۶ صفحه ۱۴۰
کتاب هفته شماره ۶ صفحه ۱۴۰
کتاب هفته شماره ۶ صفحه ۱۴۱
کتاب هفته شماره ۶ صفحه ۱۴۱
کتاب هفته شماره ۶ صفحه ۱۴۲
کتاب هفته شماره ۶ صفحه ۱۴۲
کتاب هفته شماره ۶ صفحه ۱۴۳
کتاب هفته شماره ۶ صفحه ۱۴۳
کتاب هفته شماره ۶ صفحه ۱۴۴
کتاب هفته شماره ۶ صفحه ۱۴۴
کتاب هفته شماره ۶ صفحه ۱۴۵
کتاب هفته شماره ۶ صفحه ۱۴۵
کتاب هفته شماره ۶ صفحه ۱۴۶
کتاب هفته شماره ۶ صفحه ۱۴۶
کتاب هفته شماره ۶ صفحه ۱۴۷
کتاب هفته شماره ۶ صفحه ۱۴۷
کتاب هفته شماره ۶ صفحه ۱۴۸
کتاب هفته شماره ۶ صفحه ۱۴۸
کتاب هفته شماره ۶ صفحه ۱۴۹
کتاب هفته شماره ۶ صفحه ۱۴۹
کتاب هفته شماره ۶ صفحه ۱۵۰
کتاب هفته شماره ۶ صفحه ۱۵۰
کتاب هفته شماره ۶ صفحه ۱۵۱
کتاب هفته شماره ۶ صفحه ۱۵۱
کتاب هفته شماره ۶ صفحه ۱۵۲
کتاب هفته شماره ۶ صفحه ۱۵۲
کتاب هفته شماره ۶ صفحه ۱۵۳
کتاب هفته شماره ۶ صفحه ۱۵۳
کتاب هفته شماره ۶ صفحه ۱۵۴
کتاب هفته شماره ۶ صفحه ۱۵۴


آندره ژید

کمدی در یک پرده

ترجمه:احمد شاملو

از متن فرانسه


آدم‌ها
کنتس
ویکنت، پسر کنتس
آرمان، برادرزاده کنتس
زبانشناس، آقای لاوین‌یت.
پزشک روانکاو
کشیش
بوکاژ، نگهبان
یک پیشخدمت
للـه (طایه و معلمه انگلیسی بچه‌ها)

سن یکم

تالاری فوق‌العاده مجلل، در یک کاخ اشرافی. طرف چپ، یک درگاه شیشه‌ئی است که از آن، درخت‌های پارک دیده می‌شود. در انتهای صحنه، دری هست که به اتاق غذاخوری باز می‌شود و اکنون ویکنت که از قرار معلوم خیال ترک‌کردن میهمانانش را دارد، در شرف بستن آن است. ظاهراً میهمان‌ها کوشیده‌اند که مانع رفتن ویکنت شوند، و ویکنت که کنار در اتاق غذاخوری ایستاده، به آخرین حرف آن‌هاست که پاسخ می‌دهد.

ویکنت، کشیش، و بعد، پیشخدمت

ویکنت - :::ممکن نیست... منتها، همه رفتن و برگشتنم یک ساعت بیشتر طول نخواهد کشید.

با عجله یک جام لیکور برای خود می‌ریزد.

کشیش -

(شتابان از اتاق ناهارخوری وارد می‌شود) فقط دوتا کلمه عرض دارم آقای ویکنت. شما را که به این آسانی‌ها نمی‌شود به‌چنگ آورد... همین‌قدر می‌خواستم از بابت این دوتا مهمانی که پسر عمویتان - آقای آرمان - با خودشان به‌اینجا آورده‌اند هشداری به‌تان داده باشم. حضرت علیه سرکار خانم مادرتان، یک پارچه مهربانی و محبتند. منتها شما تقریباً هیچ‌وقت اینجا تشریف ندارید و همه وحشت من از این است که حساب کار دستتان نباشد و از زیان جبران‌ناپذیر مذاکراتی که این دو نفر آقایان پیش می‌کشند بی‌خبر بمانید. این‌ها روح بی‌ایمانی و هرج‌ومرج را با خودشان به این‌جا می‌آورند و آرام‌آرام در حضرت علیه سرکار خانم والده رسوخ می‌دهند.

ویکنت - ::: اما سر ناهار که چیزی، و مخصوصاً چیز خانه خراب‌کنی نگفتند. کشیش - ::: اوووه، در حضور شما هوای گفتار و کردار خودشان را دارند. آنها خوب می‌دانند که شما اجازه نمی‌هید علیه ایمان و حقایق مدلل حرفی گفته شود. می‌دانند که توی دهنشان خواهید زد. با وجود این...

ویکنت - ::: آقای کشیش، مسئولیت روحانی همه ما با شماست و من فوق‌العاده از دلسوزی‌هایتان خوشنودم. ولی آیا واقعاً این اندازه اضطراب موردی دارد؟... مادرم همیشه ثابت کرده است که جوهر ثابتی دارد. چیزی که هست، فکر می‌کنم نسبت به افکار و چیزهای نو، کمی بیش از آنکه لازم است کنجکاو باشد. در واقع، فکر من همیشه این بوده است که در تمامی موارد زندگی سعی کنم پایم را جای پای او بگذارم... امیدوارم که مرا از این‌که تنهاتان می‌گذارم ببخشید. منتظرم هستند... ناهارتان را با خیال راحت میل کنید. تصور نمی‌کنم کسی جسارت داشته باشد که در حضور شما هم بیش‌از آنچه جلو من به‌خودش اجازه می‌دهد بتواند چیزی بگوید.

کشیش - ::: افسوس. ولی من هم که همیشه در این‌جا نیستم.

ویکنت - ::: درهرصورت از بابت مطالبی که به‌من گفتید ازتان ممنونم. راجع به‌اش فکر خواهم کرد.

کشیش - ::: فکر کردم وظیفه من است که این‌ها را به‌اطلاعتان برسانم.

کشیش به‌اتاق غذاخوری با می‌گردد.
پیشخدمت قهوه به‌طرف ناهارخوری می‌برد.

پیشخدمت - ::: آقای ویکنت قهوه میل نمی‌فرمائید؟

ویکنت - ::: نه، نه، وقت ندارم.