تعلیم عشق: تفاوت بین نسخه‌ها

از irPress.org
پرش به ناوبری پرش به جستجو
 
(انتخاب برای تایپ)
سطر ۸: سطر ۸:
  
  
{{ناقص}}
+
{{در حال ویرایش}}
  
 +
 +
==تعلیم عشق==
 +
{{وسط‌چین}}'''ترجمه: عبداله توکل'''{{پایان وسط‌چین}}
 +
 +
«تعلیم» عشق داستان ناکامی و سرخوردگی، شک و تردید، طنز و استهزائی تلخ در قبال بیهودگی زندگی، ناتوانی در پیوستن به چیزی به عنوان ایمان و مسلک و خلاصه فلسفهٔ فلوبر است. «در صورتی که بتوانیم انکار همهٔ روش‌ها، عدم اعتناء به همهٔ مسلک‌ها سوءظن به جبهه‌ها و تمسخر دردناک را در قبال نابودی درمان‌ناپذیر همه چیز فلسفه بخوانیم... فلسفه همان کسی که ادب و هنر کار را راهی برای فرار می‌پنداشت... راهی که بیرون از زندگی و خلاف زندگی بود... زیرا که فلوبر «زندگی» را به عنوان اینکه پایان آن جز مرگ نیست و پس از مرگ نیز هیچ چیز وجود ندارد، ورشکستگی می‌شمرد.
 +
 +
تعلیم عشق داستان زندگی ورشکسته‌ای است اما در ذهن فلوبر این مطلب مستتر است که همهٔ زندگی‌ها به ورشکستگی پایان می‌پذیرد... برای آنکه همهٔ جاه‌پرستی‌ها بیهوده است حداقل، در اصل مطلب، هیچ چیز به هیچ زحمتی نمی‌ارزد. زیرا فلوبر عقیده داشت (یا حداقل رفتارش چنین نشان می‌داد) که «خوب نوشتن» به زحمت آن می‌ارزد و ادب و هنر و زیبائی را دوست داشتن مثل بقیه چیزها فریب نیست.
 +
 +
و به این ترتیب می‌توان به علت خشم شدیدی که پس از مطالعه «تعلیم عشق» به «باربه دوره ویلی» دست داد پی برد... توضیح اینکه باربه دوره ویلی پس از خواندن این کتاب فریاد زده بود: «این کتاب تعفنی است»... چه، برای او که اهل ایمان بود و در پی «کمال مطلوب» و «مطلق» می‌گشت کتابی که «بیچارگی درمان‌ناپذیر» و بیهودگی کاوش‌ناپذیر همه چیز را تعلیم می‌داد، درواقع سمی بیش نمی‌توانست باشد و به همین عنوان نیز می‌بایست مطالعه آن ممنوع باشد.
 +
 +
و اما بسیار حیرت‌آور است که این سم عجیب به ندرت مهلک است. و وقتی که انسان به این فکر باشد که زندگی کردن به زحمتش نمی‌ارزد، بسیار خوب می‌تواند زندگی کند. چه اگر چنین نبود بسیاری از ما به سن پیری نمی‌رسیدند.
 +
 +
==داستان «یک عشق پاک»==
 +
در زندگی فلوبر و از لحاظ خود او، تعلیم عشق کتابی است که به نحو مقایسه‌ناپذیری از مادام بوواری یا سالامو که برحسب معمول برتر از آن شمرده می‌شود، رجحان دارد. حتی این کتاب برتر از وسوسه «سنت آنتوان» است برای اینکه بیشتر از آن به خود نویسنده ارتباط دارد. «وسوسه» نابودی و نیستی همه اعتقاد و همه فلسفه‌ها را بیان می‌دارد و حال آنکه «تعلیم عشق» نابودی و نیستی عشق و دوستی و جاه‌پرستی و پول را شرح می‌دهد.
 +
 +
در عین حال این کتاب ادای احترام به سرنوشت نکبت‌بار پاره‌ای از زن‌ها است... جملهٔ «مادام بوواری یعنی من» بارها به زبان آمده و مورد تعبیر و تفسیر قرار گرفته است. اما فلوبر در این کتاب جز اینکه به خیال افسانه است و ناخشنود «اما» از لحاظ عشق در مقابل مشتی مردم احمق و نادان، حق داده باشد چه چیز ناروای «آرنو» نیز به مادام آرنو حق می‌دهد فلوبر در قبال بی‌وفائی‌ها و کارهای دیگری گفته است؟
  
 
[[رده:کتاب هفته]]
 
[[رده:کتاب هفته]]
 
[[رده:کتاب هفته ۲۱]]
 
[[رده:کتاب هفته ۲۱]]
 
[[رده:عبداله توکل]]
 
[[رده:عبداله توکل]]

نسخهٔ ‏۱۴ اکتبر ۲۰۱۳، ساعت ۰۳:۴۹

کتاب هفته شماره ۲۱ صفحه ۱۴۱
کتاب هفته شماره ۲۱ صفحه ۱۴۱
کتاب هفته شماره ۲۱ صفحه ۱۴۲
کتاب هفته شماره ۲۱ صفحه ۱۴۲
کتاب هفته شماره ۲۱ صفحه ۱۴۳
کتاب هفته شماره ۲۱ صفحه ۱۴۳
کتاب هفته شماره ۲۱ صفحه ۱۴۴
کتاب هفته شماره ۲۱ صفحه ۱۴۴
کتاب هفته شماره ۲۱ صفحه ۱۴۵
کتاب هفته شماره ۲۱ صفحه ۱۴۵
کتاب هفته شماره ۲۱ صفحه ۱۴۶
کتاب هفته شماره ۲۱ صفحه ۱۴۶
کتاب هفته شماره ۲۱ صفحه ۱۴۷
کتاب هفته شماره ۲۱ صفحه ۱۴۷



تعلیم عشق

ترجمه: عبداله توکل

«تعلیم» عشق داستان ناکامی و سرخوردگی، شک و تردید، طنز و استهزائی تلخ در قبال بیهودگی زندگی، ناتوانی در پیوستن به چیزی به عنوان ایمان و مسلک و خلاصه فلسفهٔ فلوبر است. «در صورتی که بتوانیم انکار همهٔ روش‌ها، عدم اعتناء به همهٔ مسلک‌ها سوءظن به جبهه‌ها و تمسخر دردناک را در قبال نابودی درمان‌ناپذیر همه چیز فلسفه بخوانیم... فلسفه همان کسی که ادب و هنر کار را راهی برای فرار می‌پنداشت... راهی که بیرون از زندگی و خلاف زندگی بود... زیرا که فلوبر «زندگی» را به عنوان اینکه پایان آن جز مرگ نیست و پس از مرگ نیز هیچ چیز وجود ندارد، ورشکستگی می‌شمرد.

تعلیم عشق داستان زندگی ورشکسته‌ای است اما در ذهن فلوبر این مطلب مستتر است که همهٔ زندگی‌ها به ورشکستگی پایان می‌پذیرد... برای آنکه همهٔ جاه‌پرستی‌ها بیهوده است حداقل، در اصل مطلب، هیچ چیز به هیچ زحمتی نمی‌ارزد. زیرا فلوبر عقیده داشت (یا حداقل رفتارش چنین نشان می‌داد) که «خوب نوشتن» به زحمت آن می‌ارزد و ادب و هنر و زیبائی را دوست داشتن مثل بقیه چیزها فریب نیست.

و به این ترتیب می‌توان به علت خشم شدیدی که پس از مطالعه «تعلیم عشق» به «باربه دوره ویلی» دست داد پی برد... توضیح اینکه باربه دوره ویلی پس از خواندن این کتاب فریاد زده بود: «این کتاب تعفنی است»... چه، برای او که اهل ایمان بود و در پی «کمال مطلوب» و «مطلق» می‌گشت کتابی که «بیچارگی درمان‌ناپذیر» و بیهودگی کاوش‌ناپذیر همه چیز را تعلیم می‌داد، درواقع سمی بیش نمی‌توانست باشد و به همین عنوان نیز می‌بایست مطالعه آن ممنوع باشد.

و اما بسیار حیرت‌آور است که این سم عجیب به ندرت مهلک است. و وقتی که انسان به این فکر باشد که زندگی کردن به زحمتش نمی‌ارزد، بسیار خوب می‌تواند زندگی کند. چه اگر چنین نبود بسیاری از ما به سن پیری نمی‌رسیدند.

داستان «یک عشق پاک»

در زندگی فلوبر و از لحاظ خود او، تعلیم عشق کتابی است که به نحو مقایسه‌ناپذیری از مادام بوواری یا سالامو که برحسب معمول برتر از آن شمرده می‌شود، رجحان دارد. حتی این کتاب برتر از وسوسه «سنت آنتوان» است برای اینکه بیشتر از آن به خود نویسنده ارتباط دارد. «وسوسه» نابودی و نیستی همه اعتقاد و همه فلسفه‌ها را بیان می‌دارد و حال آنکه «تعلیم عشق» نابودی و نیستی عشق و دوستی و جاه‌پرستی و پول را شرح می‌دهد.

در عین حال این کتاب ادای احترام به سرنوشت نکبت‌بار پاره‌ای از زن‌ها است... جملهٔ «مادام بوواری یعنی من» بارها به زبان آمده و مورد تعبیر و تفسیر قرار گرفته است. اما فلوبر در این کتاب جز اینکه به خیال افسانه است و ناخشنود «اما» از لحاظ عشق در مقابل مشتی مردم احمق و نادان، حق داده باشد چه چیز ناروای «آرنو» نیز به مادام آرنو حق می‌دهد فلوبر در قبال بی‌وفائی‌ها و کارهای دیگری گفته است؟