تا دنیا دنیاست

از irPress.org
پرش به ناوبری پرش به جستجو
کتاب هفته شماره ۲۸ صفحه ۱۶۶
کتاب هفته شماره ۲۸ صفحه ۱۶۶
کتاب هفته شماره ۲۸ صفحه ۱۶۷
کتاب هفته شماره ۲۸ صفحه ۱۶۷
کتاب هفته شماره ۲۸ صفحه ۱۶۸
کتاب هفته شماره ۲۸ صفحه ۱۶۸
کتاب هفته شماره ۲۸ صفحه ۱۶۹
کتاب هفته شماره ۲۸ صفحه ۱۶۹


تا دنیا دنیاست

در یکی از شهرهای عالم با مرتاض جوانی آشنا شدم که فن دزدیدن روح را به من آموخت. می‌گفت: روح را مردم به‌درستی نمی‌شناسند و نمی‌دانند که آن‌هم از هر حیث شبیه سایر اعضای بدن است. مثل دست، مثل پا و مثل گوش... . همان‌طور که دست و پا را می‌توان ورزش داد و قوی کرد، روح را هم می‌شود با تمرین نیرو بخشید و... ازین مهم‌تر همان‌طور که می‌توان دست کسی را از بدنش جدا کرد، گرفتن روح او هم کار دشواری نیست. اما مردم، روح خود را بیش‌تر از هر چیز دوست دارند و آن‌را چون گوهری گرانبها حفظ می‌کنند. به‌همین دلیل است که به‌دست آوردن روح مردم جز از راه دزدی میسر نیست و باز به‌همین دلیل تا کسی می‌فهمد که روحش را دزدیده‌اند، از شدن غصه دق می‌کند و می‌میرد. بسیاری از ارواح را دستیاران خدا می‌ربایند اما آدمیزادگان هم می‌توانند روح یکدیگر را بدزدند و...

و به‌من شیوه‌ی دزدیدن روح مردم را با چند دستور مختصر آموخت و من‌هم اندکی بعد به‌کار پرداختم و تا امروز که دیگر توانایی به‌کار بردن آن صنعت را ندارم چهار بار به‌دزدی رفتم.