الگو:مقاله پیشنهادی: تفاوت بین نسخه‌ها

از irPress.org
پرش به ناوبری پرش به جستجو
سطر ۱: سطر ۱:
'''عقاید و آرای شیخ فضل‌الله نوری - فریدون آدمیّت'''
+
'''کودک بااستعداد من'''
  
این گفتاری است در عقاید سیاسی شیخ فضل‌الـله نوری در دوران نهضت مشروطیت ایران، به‌‌مأخذ نوشته‌های خود او. مقدمه‌وار چند کلمه‌ای بگوییم: فکر آزادی، سیاست مشروطگی و نظام دموکراسی از جمله بنیادهای مدنیت غربی‌اند که گروه روشنفکران و تربیت‌یافتگان جدید آوردند و به‌‌نشر آنها برخاستند. پس شگفت نیست که رهبری فکری حرکت مشروطیت را از آغاز همان گروه به‌‌عهده گرفته باشند – و قانون اساسی نیز درجهٔ اول حاصل افکار آنان باشد. عنصر مترقی صنف علمای دین تحت تأثیر جریان روشنفکری به‌‌مشروطیت گرائید، و در آن حرکت اجتماعی مشارکت فعّال جست. این کسان با تفسیرهای اصول و تأویل‌های شرعی بر سیاست مشروطگی صحّه نهادند. در ضمن گفتند که مغربیان هم اصول مشروطیت را از احکام شریعت استخراج و اخذ کرده‌اند. اما در واقع، انگیزهٔ باطنی‌شان در این توجیه شرعی این بود که به‌‌اصالت مشروطیّت از نظرگاه تطبیق آن با احکام شریعت حکم بدهند – بدون این که به‌‌پیروی آرای متفکران غربی دهری مشرب غیرمذهبی متهم شوند. مجموع این تأویلات چیزی بر فلسفهٔ سیاسی نیفزود، گرچه مصرف داخلی داشت و فایده‌مند بود.
+
من در پیش‌بینی وقایع و پدیده‌ها استعداد عجیبی دارم که خودم هم از آن سخت در شگفتم. مثلاً درست پنج ماه بعد از ازدواجم توانسته بودم پیش‌بینی کنم که صاحب چند تا بچه خواهم شد.
  
بهر صورت، نظام مشروطگی منحصراً بر پایهٔ حاکمیت مردم بنا گردیده بود و برتر از آن هیچ قدرتی نمی‌شناخت. خواه آن را به‌‌مأخذ فلسفهٔ حقوق طبیعی توجیه نماییم، و خواه تکیه‌گاهش را قرار و مدار اجتماعی یا حقوق مثبت بدانیم به‌‌وسیلهٔ قانون موضوعهٔ عقلی متغیر انسانی به‌‌وجود آمده و به‌‌کار گرفته شده است. چنین اصولی با سایر احکام از نوع دیگر تعارض ماهوی داشت، یعنی از مقولهٔ اختلاف لفظی نبود. کلام مَعروف مجتهد معتبر نجف که در جواب استفتای شرعی گفته: '''«ای گاو مجسّم، مشروطه مشروعه نمی‌شود»''' به‌‌همان معنی است.
+
بچهٔ اولم پسری بود با چشم‌های آبی که رنگ چشم‌هایش رفته‌رفته تیره‌تر، سپس سبز، آنگاه قهوه‌ئی و سرانجام کاملاً سیاه شد.
 +
 
 +
بچهٔ وحشتناکی بود که هوس‌های عجیب و غریبی داشت، مثلاً از کندن موهای سبیلم سخت محظوظ می‌شد و من، همان جور که به‌زحمت از چکیدن اشک چشمم جلوگیری می‌کردم ناچار بودم درد این عمل را با بردباری فراوان تحمل کنم، چرا که مادرزنم اعلام کرده بود پدری نیست که از کنده شدن تارهای سبیلش به‌دست فرزندش نهایت لذت را نبرد. و البته به‌نیّت آن که لذت بیشتری نصیب من بکند با تکرار جملهٔ: «بکش! بکش! باز هم بکش!» نورچشمی را به‌ادامهٔ فعالیت ظالمانه‌اش تشویق می‌کرد.
 +
 
 +
در واقع این هنوز اول عشق بود. همان طور که می‌دانید، بیشتر گرفتاری‌های هر بچه‌ئی در این مرحله از زندگی نصیب مادرش است، گیرم سر چند سال پسرم آن قدر بزرگ شد که همهٔ گرفتاری‌های مربوط به‌تعلیم وتربیت او به‌گردن پدرش – یعنی به‌گردن من بیچاره – افتاد.
  
 
<small><div align="left">
 
<small><div align="left">
[[پرونده:selected001.png|15px|link=وپ:نب]] '''[[عقاید و آرای شیخ فضل‌الله نوری|ادامه ...]]'''  
+
[[پرونده:selected001.png|15px|link=وپ:نب]] '''[[کودک بااستعداد من|ادامه ...]]'''  
 
</div>
 
</div>
 
</small>
 
</small>

نسخهٔ ‏۵ نوامبر ۲۰۱۱، ساعت ۰۳:۳۹

کودک بااستعداد من

من در پیش‌بینی وقایع و پدیده‌ها استعداد عجیبی دارم که خودم هم از آن سخت در شگفتم. مثلاً درست پنج ماه بعد از ازدواجم توانسته بودم پیش‌بینی کنم که صاحب چند تا بچه خواهم شد.

بچهٔ اولم پسری بود با چشم‌های آبی که رنگ چشم‌هایش رفته‌رفته تیره‌تر، سپس سبز، آنگاه قهوه‌ئی و سرانجام کاملاً سیاه شد.

بچهٔ وحشتناکی بود که هوس‌های عجیب و غریبی داشت، مثلاً از کندن موهای سبیلم سخت محظوظ می‌شد و من، همان جور که به‌زحمت از چکیدن اشک چشمم جلوگیری می‌کردم ناچار بودم درد این عمل را با بردباری فراوان تحمل کنم، چرا که مادرزنم اعلام کرده بود پدری نیست که از کنده شدن تارهای سبیلش به‌دست فرزندش نهایت لذت را نبرد. و البته به‌نیّت آن که لذت بیشتری نصیب من بکند با تکرار جملهٔ: «بکش! بکش! باز هم بکش!» نورچشمی را به‌ادامهٔ فعالیت ظالمانه‌اش تشویق می‌کرد.

در واقع این هنوز اول عشق بود. همان طور که می‌دانید، بیشتر گرفتاری‌های هر بچه‌ئی در این مرحله از زندگی نصیب مادرش است، گیرم سر چند سال پسرم آن قدر بزرگ شد که همهٔ گرفتاری‌های مربوط به‌تعلیم وتربیت او به‌گردن پدرش – یعنی به‌گردن من بیچاره – افتاد.