الگو:مقاله پیشنهادی: تفاوت بین نسخهها
جز |
|||
سطر ۱: | سطر ۱: | ||
'''مکتوب از تهران بهرشت (جمادیالثانی ۱۳۲۶ قمری)''' | '''مکتوب از تهران بهرشت (جمادیالثانی ۱۳۲۶ قمری)''' | ||
− | دو ساعت بهغروب مانده بعد از آن که مجلس را توپ بستند و لابد شنیدهاید تفصیلش را، غلامرضاخان وکنت آمدند پشت حصیری. گفتند عرض داریم. گفتم بگویید. گفتند الان یک کالسکه از دم خانهٔ کنت رد کردند. سید عبدالله و ظهیرالسلطان و سیدمحمد تویش بودند. اما هیچ کدام عمامه یا کلاه نداشتند. یک پیراهن و شلوار تنشان. از بس با ته تفنگ اینها را زده بودند بهخاک و خون قاتی بودند. مقصود این است که اینها را با این حال بردند باغشاه که بکشند. شما یک عریضه بهشاه بنویسید توسط ظهیرالسلطان را بکنید. من گفتم ابداً در این موقع عریضهٔ من مثمرثمری نخواهد بود. بهشاه چیزی نمینویسم. اما بهامیربهادر مینویسم که ظهیرالسلطان جوان بود، اگر خطائی کرده است شاه از کشتنش بگذرد. هر کار دیگر میخواهد بکند. دادم بردند. اینها رفتند شهر. دیگر پیداست چه آشوبی است. تمام قزاقها و عرادههای توپ را هم از خیابان ما میبرند. حکایتی بود که چه عرض کنم. من هم سپرده بودم این چند نفر نوکرها که هستند احمد ومسعود ومیرآخور وجلودار و علیاکبر دم در بنشینند. اگر کسی خواست وارد باغ شود یا از این مقصرین خواستند پناه بیاورند نگذارند. شب شد خوابیدم. صبح بیدار شدیم. روز پست بود. برای شما کاغذ نوشتم. ناهار خوردیم و فروغالملوک رفت حمام. نوکرها هم همه رفتند خانههاشان که سری زده عصر بیایند. میرآخور و علیاکبر دم در باغ نشستند که کسی نیاید. پنج شش روز پیش هم هرجا قراول بود خواستند برای دور باغشاه. قراول هم نداشتیم. گفته بودم چهار ساعت و نیم بهغروب مانده دندانساز بیاید و دندانم را اصلاح کند. گفتند دندانساز حاضر است. آمدم در اتاق سفرهخانه چادر سرم کردم. | + | دو ساعت بهغروب مانده بعد از آن که مجلس را توپ بستند و لابد شنیدهاید تفصیلش را، غلامرضاخان وکنت آمدند پشت حصیری. گفتند عرض داریم. گفتم بگویید. گفتند الان یک کالسکه از دم خانهٔ کنت رد کردند. سید عبدالله و ظهیرالسلطان و سیدمحمد تویش بودند. اما هیچ کدام عمامه یا کلاه نداشتند. یک پیراهن و شلوار تنشان. از بس با ته تفنگ اینها را زده بودند بهخاک و خون قاتی بودند. مقصود این است که اینها را با این حال بردند باغشاه که بکشند. شما یک عریضه بهشاه بنویسید توسط ظهیرالسلطان را بکنید. من گفتم ابداً در این موقع عریضهٔ من مثمرثمری نخواهد بود. بهشاه چیزی نمینویسم. اما بهامیربهادر مینویسم که ظهیرالسلطان جوان بود، اگر خطائی کرده است شاه از کشتنش بگذرد. هر کار دیگر میخواهد بکند. دادم بردند. اینها رفتند شهر. دیگر پیداست چه آشوبی است. تمام قزاقها و عرادههای توپ را هم از خیابان ما میبرند. حکایتی بود که چه عرض کنم. من هم سپرده بودم این چند نفر نوکرها که هستند احمد ومسعود ومیرآخور وجلودار و علیاکبر دم در بنشینند. اگر کسی خواست وارد باغ شود یا از این مقصرین خواستند پناه بیاورند نگذارند. شب شد خوابیدم. صبح بیدار شدیم. روز پست بود. برای شما کاغذ نوشتم. ناهار خوردیم و فروغالملوک رفت حمام. نوکرها هم همه رفتند خانههاشان که سری زده عصر بیایند. میرآخور و علیاکبر دم در باغ نشستند که کسی نیاید. پنج شش روز پیش هم هرجا قراول بود خواستند برای دور باغشاه. قراول هم نداشتیم. گفته بودم چهار ساعت و نیم بهغروب مانده دندانساز بیاید و دندانم را اصلاح کند. گفتند دندانساز حاضر است. آمدم در اتاق سفرهخانه چادر سرم کردم... |
− | |||
<small><div align="left"> | <small><div align="left"> |
نسخهٔ ۱۲ اوت ۲۰۱۱، ساعت ۰۱:۵۳
مکتوب از تهران بهرشت (جمادیالثانی ۱۳۲۶ قمری)
دو ساعت بهغروب مانده بعد از آن که مجلس را توپ بستند و لابد شنیدهاید تفصیلش را، غلامرضاخان وکنت آمدند پشت حصیری. گفتند عرض داریم. گفتم بگویید. گفتند الان یک کالسکه از دم خانهٔ کنت رد کردند. سید عبدالله و ظهیرالسلطان و سیدمحمد تویش بودند. اما هیچ کدام عمامه یا کلاه نداشتند. یک پیراهن و شلوار تنشان. از بس با ته تفنگ اینها را زده بودند بهخاک و خون قاتی بودند. مقصود این است که اینها را با این حال بردند باغشاه که بکشند. شما یک عریضه بهشاه بنویسید توسط ظهیرالسلطان را بکنید. من گفتم ابداً در این موقع عریضهٔ من مثمرثمری نخواهد بود. بهشاه چیزی نمینویسم. اما بهامیربهادر مینویسم که ظهیرالسلطان جوان بود، اگر خطائی کرده است شاه از کشتنش بگذرد. هر کار دیگر میخواهد بکند. دادم بردند. اینها رفتند شهر. دیگر پیداست چه آشوبی است. تمام قزاقها و عرادههای توپ را هم از خیابان ما میبرند. حکایتی بود که چه عرض کنم. من هم سپرده بودم این چند نفر نوکرها که هستند احمد ومسعود ومیرآخور وجلودار و علیاکبر دم در بنشینند. اگر کسی خواست وارد باغ شود یا از این مقصرین خواستند پناه بیاورند نگذارند. شب شد خوابیدم. صبح بیدار شدیم. روز پست بود. برای شما کاغذ نوشتم. ناهار خوردیم و فروغالملوک رفت حمام. نوکرها هم همه رفتند خانههاشان که سری زده عصر بیایند. میرآخور و علیاکبر دم در باغ نشستند که کسی نیاید. پنج شش روز پیش هم هرجا قراول بود خواستند برای دور باغشاه. قراول هم نداشتیم. گفته بودم چهار ساعت و نیم بهغروب مانده دندانساز بیاید و دندانم را اصلاح کند. گفتند دندانساز حاضر است. آمدم در اتاق سفرهخانه چادر سرم کردم...