الگو:مقاله پیشنهادی: تفاوت بین نسخه‌ها

از irPress.org
پرش به ناوبری پرش به جستجو
سطر ۱: سطر ۱:
'''بزرگ بانوی روح من'''
+
'''تاریخچهٔ کتاب‌سوزان'''
  
'''گلی ترقی''' - کاشان. رسیده‌ام و خسته‌ام. می‌زنم به‌بیابان. ناآشنا هستم و بیراهه می‌روم. هوا خنک است و سبک و پر از ذره‌های خیس نامرئی و بوهای خوش.
+
ابوالفرج مالطی در کتاب «مختصر تاریخ الدول» راجع به‌فتح مصر بدست عمروعاص چنین می‌نویسد:
  
پرسیدم: «آقای حیدری، سهم شما در این انقلاب چیست؟»
+
«یحیی گراماتیکی تا زمان فتح اسکندریه به‌دست عمروعاص زنده بود. در آن هنگام یحیی نزد عمروعاص آمد، عمرو مقام علمی یحیی را می‌دانست از آنرو وی را گرامی داشت. عمرو مطالب فلسفی شیرینی که تا آن روز به‌گوش عرب نخورده بود از یحیی شنید و چون مرد خردمند خوش‌فکری بود و برای آن قسم مطالب گوش شنوا داشت دست از یحیی نکشید و او را نزد خود نگاه داشت تا آنکه روزی یحیی به عمرو گفت تمام گوشه و کنار اسکندریه در دست شماست و همه جا را مهروموم کرده‌ای البته آنچه برای شما سودمند است در دست شما باشد ولی چیزی که به‌درد شما نمی‌خورد به‌ما واگذار کنید، عمرو پرسید به‌چه احتیاج دارید؟ یحیی گفت گنجینه‌های حکمت که در خزانهٔ شاهانه است، عمرو گفت در این مورد بی‌اجازهٔ خلیفه (عمر) کاری نمی‌توانم، سپس نامه‌ای به‌عمر نوشته گنجینهٔ یحیی را به‌او مرقوم داشت، عمر در پاسخ این نامه را به‌عمرو نوشت:
  
می‌لرزید و از وحشت قحطی و غارت خواب نداشت.
+
«راجع به‌کتابها اگر مندرجات آن با کتاب خدا موافق است که به‌آن احتیاج نداریم، و اگر مخالف کتاب خداست باز هم بودنش سودی ندارد و در هر دو صورت به‌نابود کردن آن اقدام کن».
  
زنم گفت: «من به‌صاحبخانه مشکوکم. گمانم با اسرائیل رابطه دارد».
+
پس از رسیدن این نامه، عمروعاص کتابها را میان حمامی‌های اسکندریه پخش کرد تا به‌جای سوخت در تون بسوزانند و در نتیجه شش ماه تمام حمام‌های اسکندریه با آن کتابها گرم شد. این داستان را بشنو و تعجب کن.
  
نشسته بود کنار پنجره، قاشق چنگال‌های نقره‌اش را جلا می‌داد. خوشحال بود و زیر لب سرودی انقلابی می‌خواند.
+
ولی آنان که مقام عرب را بالاتر از این می‌دانند این روایت را ناشی از تعصب دینی دانسته نادرست می‌شمارند و عده‌ای از تاریخ‌نویسان فرنگ هم با آنان موافق هستند و رساله‌ها و کتابهائی بر رد آن روایت نوشته‌اند که خلاصهٔ گفتار آنان چنین است.
  
آسمان، بالای سرم نزدیک است و ملموس و در دسترس و دشت. تا دامنهٔ کوه، سبز است، پوشیده از بتّه‌های اسفند و شقایق‌های قرمز. درخت‌های انار در شیب‌ دره‌ها فراوانند و پراکنده، و کوه‌ها بنفش و لاجوردی و سرخ، برهنه و مادینه، با خطوط اندام زنی قدیمی. و افق رفته تا بی‌نهایت، تا به‌هیچ. و آن دور، زیر سایهٔ تبریزی‌ها مردی خوابیده روی خاک. و این‌جا، نزدیک من، در خم جادهٔ نمور خاکی پاسبانی ایستاده به‌نماز.
+
«ابوالفرج نخستین کسی است که از روی تعصب مسیحیت و به‌نظر حقیر شمردن اسلام نسبت کتاب سوزاندن به‌عمروعاص داده است. اما آنچه عبداللطیف بغدادی و مقریزی و حاجی خلیفه (از تاریخ‌نویسان مسلمان) در آن خصوص نوشته‌اند مدرک مستقلی محسوب نمی‌شود؛ زیرا مقریزی عیناً حرفهای عبداللطیف را نقل کرده است و حاجی خلیفه از شهر اسکندریه اسم نبرده. به‌نظر اهل تحقیق کتابخانهٔ اسکندریه پیش از اسلام در زمان رومیان سوزانده شده و اگر عرب آن را سوزانده بود تاریخ‌نویسان اسلام در کتابهای مربوط به‌فتوحات و جنگ‌ها آنرا می‌نوشتند».
 
 
کنار پایم کوچک‌ترین گل دنیا روئیده است.
 
 
 
پرسیدم: «آقای شاعر، وجدان تاریخی شما کجاست؟»
 
 
 
گفت: «من هنوز از حیرت این گل در نیامده‌ام».
 
  
 
<small><div align="left">
 
<small><div align="left">
[[پرونده:selected001.png|15px|link=وپ:نب]] '''[[بزرگ بانوی روح من|ادامه ...]]'''  
+
[[پرونده:selected001.png|15px|link=وپ:نب]] '''[[تاریخچهٔ کتاب‌سوزان|ادامه ...]]'''  
 
</div>
 
</div>
 
</small>
 
</small>

نسخهٔ ‏۳۱ ژوئیهٔ ۲۰۱۱، ساعت ۰۲:۳۱

تاریخچهٔ کتاب‌سوزان

ابوالفرج مالطی در کتاب «مختصر تاریخ الدول» راجع به‌فتح مصر بدست عمروعاص چنین می‌نویسد:

«یحیی گراماتیکی تا زمان فتح اسکندریه به‌دست عمروعاص زنده بود. در آن هنگام یحیی نزد عمروعاص آمد، عمرو مقام علمی یحیی را می‌دانست از آنرو وی را گرامی داشت. عمرو مطالب فلسفی شیرینی که تا آن روز به‌گوش عرب نخورده بود از یحیی شنید و چون مرد خردمند خوش‌فکری بود و برای آن قسم مطالب گوش شنوا داشت دست از یحیی نکشید و او را نزد خود نگاه داشت تا آنکه روزی یحیی به عمرو گفت تمام گوشه و کنار اسکندریه در دست شماست و همه جا را مهروموم کرده‌ای البته آنچه برای شما سودمند است در دست شما باشد ولی چیزی که به‌درد شما نمی‌خورد به‌ما واگذار کنید، عمرو پرسید به‌چه احتیاج دارید؟ یحیی گفت گنجینه‌های حکمت که در خزانهٔ شاهانه است، عمرو گفت در این مورد بی‌اجازهٔ خلیفه (عمر) کاری نمی‌توانم، سپس نامه‌ای به‌عمر نوشته گنجینهٔ یحیی را به‌او مرقوم داشت، عمر در پاسخ این نامه را به‌عمرو نوشت:

«راجع به‌کتابها اگر مندرجات آن با کتاب خدا موافق است که به‌آن احتیاج نداریم، و اگر مخالف کتاب خداست باز هم بودنش سودی ندارد و در هر دو صورت به‌نابود کردن آن اقدام کن».

پس از رسیدن این نامه، عمروعاص کتابها را میان حمامی‌های اسکندریه پخش کرد تا به‌جای سوخت در تون بسوزانند و در نتیجه شش ماه تمام حمام‌های اسکندریه با آن کتابها گرم شد. این داستان را بشنو و تعجب کن.

ولی آنان که مقام عرب را بالاتر از این می‌دانند این روایت را ناشی از تعصب دینی دانسته نادرست می‌شمارند و عده‌ای از تاریخ‌نویسان فرنگ هم با آنان موافق هستند و رساله‌ها و کتابهائی بر رد آن روایت نوشته‌اند که خلاصهٔ گفتار آنان چنین است.

«ابوالفرج نخستین کسی است که از روی تعصب مسیحیت و به‌نظر حقیر شمردن اسلام نسبت کتاب سوزاندن به‌عمروعاص داده است. اما آنچه عبداللطیف بغدادی و مقریزی و حاجی خلیفه (از تاریخ‌نویسان مسلمان) در آن خصوص نوشته‌اند مدرک مستقلی محسوب نمی‌شود؛ زیرا مقریزی عیناً حرفهای عبداللطیف را نقل کرده است و حاجی خلیفه از شهر اسکندریه اسم نبرده. به‌نظر اهل تحقیق کتابخانهٔ اسکندریه پیش از اسلام در زمان رومیان سوزانده شده و اگر عرب آن را سوزانده بود تاریخ‌نویسان اسلام در کتابهای مربوط به‌فتوحات و جنگ‌ها آنرا می‌نوشتند».