الگو:مقاله پیشنهادی: تفاوت بین نسخه‌ها

از irPress.org
پرش به ناوبری پرش به جستجو
سطر ۱: سطر ۱:
'''در دفاع از کلمه'''
+
'''بزرگ بانوی روح من'''
  
'''ادواردو گالیانو''' - طی شب‌های بلند بی‌قراری و روزهای پر از ملال و دلتنگی، مگسی دور سرم وزوز می‌کند: «نوشتن، ارزش دارد؟»
+
'''گلی ترقی''' - کاشان. رسیده‌ام و خسته‌ام. می‌زنم به‌بیابان. ناآشنا هستم و بیراهه می‌روم. هوا خنک است و سبک و پر از ذره‌های خیس نامرئی و بوهای خوش.
  
در میان خداحافظی‌ها و جنایت‌ها، آیا کلمه‌ها خواهند ماند؟
+
پرسیدم: «آقای حیدری، سهم شما در این انقلاب چیست؟»
  
آیا این حرفه، که انسان خود برگزیده یا برای او گزیده شده است، اهمیت و معنائی هم دارد؟
+
می‌لرزید و از وحشت قحطی و غارت خواب نداشت.
  
من از آمریکای جنوبیم. در زادگاهم '''مونته ویده‌ئو'''{{نشان|m1}} روزنامه‌ها و مجلاتی منتشر می‌کردم. دولت یا طلبکاران آن‌ها را یکی پس از دیگری تعطیل کردند. چند کتاب نوشتم: همهٔ آن‌ها ممنوع اعلام شد. در آغاز سال ۱۹۷۳ تبعید من آغاز شد. در '''بوئنوس آیرس'''{{نشان|m2}} «بحران» را بنیان گذاشتیم که یک مجلهٔ فرهنگی بود با بالاترین تعداد چاپ در تاریخ زبان اسپانیولی. در ماه اوت سال گذشته{{نشان|m3}} آخرین شمارهٔ آن منتشر شد. ادامهٔ انتشار آن امکان‌پذیر نبود. آن‌گاه که کلمه‌ها نمی‌توانند بیش از سکوت ارزشی داشته باشند، بهتر است انسان چیزی نگوید و امیدوار بماند.
+
زنم گفت: «من به‌صاحبخانه مشکوکم. گمانم با اسرائیل رابطه دارد».
  
نویسندگان و روزنامه‌نگارانی که مجله را تهیه و آماده می‌کردند کجا هستند؟ تقریباً همه آرژانتین را ترک گفته‌اند. دیگران یا به‌زندان افتاده یا ناپدید شده‌اند.
+
نشسته بود کنار پنجره، قاشق چنگال‌های نقره‌اش را جلا می‌داد. خوشحال بود و زیر لب سرودی انقلابی می‌خواند.
 +
 
 +
آسمان، بالای سرم نزدیک است و ملموس و در دسترس و دشت. تا دامنهٔ کوه، سبز است، پوشیده از بتّه‌های اسفند و شقایق‌های قرمز. درخت‌های انار در شیب‌ دره‌ها فراوانند و پراکنده، و کوه‌ها بنفش و لاجوردی و سرخ، برهنه و مادینه، با خطوط اندام زنی قدیمی. و افق رفته تا بی‌نهایت، تا به‌هیچ. و آن دور، زیر سایهٔ تبریزی‌ها مردی خوابیده روی خاک. و این‌جا، نزدیک من، در خم جادهٔ نمور خاکی پاسبانی ایستاده به‌نماز.
 +
 
 +
کنار پایم کوچک‌ترین گل دنیا روئیده است.
 +
 
 +
پرسیدم: «آقای شاعر، وجدان تاریخی شما کجاست؟»
 +
 
 +
گفت: «من هنوز از حیرت این گل در نیامده‌ام».
  
 
<small><div align="left">
 
<small><div align="left">
[[پرونده:selected001.png|15px|link=وپ:نب]] '''[[در دفاع از کلمه|ادامه ...]]'''  
+
[[پرونده:selected001.png|15px|link=وپ:نب]] '''[[بزرگ بانوی روح من|ادامه ...]]'''  
 
</div>
 
</div>
 
</small>
 
</small>

نسخهٔ ‏۹ ژوئیهٔ ۲۰۱۱، ساعت ۰۰:۵۳

بزرگ بانوی روح من

گلی ترقی - کاشان. رسیده‌ام و خسته‌ام. می‌زنم به‌بیابان. ناآشنا هستم و بیراهه می‌روم. هوا خنک است و سبک و پر از ذره‌های خیس نامرئی و بوهای خوش.

پرسیدم: «آقای حیدری، سهم شما در این انقلاب چیست؟»

می‌لرزید و از وحشت قحطی و غارت خواب نداشت.

زنم گفت: «من به‌صاحبخانه مشکوکم. گمانم با اسرائیل رابطه دارد».

نشسته بود کنار پنجره، قاشق چنگال‌های نقره‌اش را جلا می‌داد. خوشحال بود و زیر لب سرودی انقلابی می‌خواند.

آسمان، بالای سرم نزدیک است و ملموس و در دسترس و دشت. تا دامنهٔ کوه، سبز است، پوشیده از بتّه‌های اسفند و شقایق‌های قرمز. درخت‌های انار در شیب‌ دره‌ها فراوانند و پراکنده، و کوه‌ها بنفش و لاجوردی و سرخ، برهنه و مادینه، با خطوط اندام زنی قدیمی. و افق رفته تا بی‌نهایت، تا به‌هیچ. و آن دور، زیر سایهٔ تبریزی‌ها مردی خوابیده روی خاک. و این‌جا، نزدیک من، در خم جادهٔ نمور خاکی پاسبانی ایستاده به‌نماز.

کنار پایم کوچک‌ترین گل دنیا روئیده است.

پرسیدم: «آقای شاعر، وجدان تاریخی شما کجاست؟»

گفت: «من هنوز از حیرت این گل در نیامده‌ام».