الگو:مقاله پیشنهادی: تفاوت بین نسخه‌ها

از irPress.org
پرش به ناوبری پرش به جستجو
سطر ۱: سطر ۱:
'''«قصهٔ سهراب و نوشدارو»'''
+
'''در دفاع از کلمه'''
  
'''شاهرخ مسکوب''' - دیروز سهراب مرد. آفتاب که غروب کرد او را هم با خود برد. دربارهٔ مرگ دوست چه می‌توان گفت: مرگی که مثل آفتاب بالای سرمان ایستاده و با چشم‌هائی گرسنه و همیشه بیدار نگاه‌مان می‌کند، یکی را هدف می‌گیرد و بر او می‌تابد و ذوب می‌کند و کنارمان خالی می‌شود،‌ مرگی که مثل زمین زیر پای‌مان درازکشیده و یکوقت دهن باز می‌کند. پیدا بود که مرگ مثل خون در رگ‌های سهراب می‌دود، تاخت و تازش را از زیر پوست می‌شد دید. چه جولانی می‌داد و مرد، مثل سایه‌ئی رنگ می‌باخت و محو می‌شد. بی‌شباهت به‌مرغ پرکنده‌ئی نبود. در گوشه‌ئی از تخت مچاله شده بود. کوچک بود، کوچک‌تر شده بود. درد می‌کشید. می‌گفت همیشه از آدم‌هائی که حرمت زندگی را نگه نمی‌دارند و خودشان را می‌کشند تعجب می‌کردم اما حالا می‌فهمم چه طور می‌شود که خودشان را می‌کشند. بعضی وقت‌ها زندگی کردن غیرممکن است. جای رادیوتراپی می‌سوخت، تکان نمی‌توانست بخورد. حتی سنگینی ملافه دردناک بود. شاید در سرطان خون هر گلبول تیغی است که تار رگ‌ها را می‌خراشد تا در گودال قلب فرو رود.
+
'''ادواردو گالیانو''' - طی شب‌های بلند بی‌قراری و روزهای پر از ملال و دلتنگی، مگسی دور سرم وزوز می‌کند: «نوشتن، ارزش دارد؟»
  
در بیمارستان پارس به‌سراغش رفتم. هنوز یارای حرف زدن داشت. ته کشیده بود اما نه به‌حدّی که صدایش خاموش شده باشد.
+
در میان خداحافظی‌ها و جنایت‌ها، آیا کلمه‌ها خواهند ماند؟
  
 +
آیا این حرفه، که انسان خود برگزیده یا برای او گزیده شده است، اهمیت و معنائی هم دارد؟
 +
 +
من از آمریکای جنوبیم. در زادگاهم '''مونته ویده‌ئو'''{{نشان|m1}} روزنامه‌ها و مجلاتی منتشر می‌کردم. دولت یا طلبکاران آن‌ها را یکی پس از دیگری تعطیل کردند. چند کتاب نوشتم: همهٔ آن‌ها ممنوع اعلام شد. در آغاز سال ۱۹۷۳ تبعید من آغاز شد. در '''بوئنوس آیرس'''{{نشان|m2}} «بحران» را بنیان گذاشتیم که یک مجلهٔ فرهنگی بود با بالاترین تعداد چاپ در تاریخ زبان اسپانیولی. در ماه اوت سال گذشته{{نشان|m3}} آخرین شمارهٔ آن منتشر شد. ادامهٔ انتشار آن امکان‌پذیر نبود. آن‌گاه که کلمه‌ها نمی‌توانند بیش از سکوت ارزشی داشته باشند، بهتر است انسان چیزی نگوید و امیدوار بماند.
 +
 +
نویسندگان و روزنامه‌نگارانی که مجله را تهیه و آماده می‌کردند کجا هستند؟ تقریباً همه آرژانتین را ترک گفته‌اند. دیگران یا به‌زندان افتاده یا ناپدید شده‌اند.
  
 
<small><div align="left">
 
<small><div align="left">
[[پرونده:selected001.png|15px|link=وپ:نب]] '''[[«قصهٔ سهراب و نوشدارو»|ادامه ...]]'''  
+
[[پرونده:selected001.png|15px|link=وپ:نب]] '''[[در دفاع از کلمه|ادامه ...]]'''  
 
</div>
 
</div>
 
</small>
 
</small>

نسخهٔ ‏۲۴ ژوئن ۲۰۱۱، ساعت ۰۰:۳۴

در دفاع از کلمه

ادواردو گالیانو - طی شب‌های بلند بی‌قراری و روزهای پر از ملال و دلتنگی، مگسی دور سرم وزوز می‌کند: «نوشتن، ارزش دارد؟»

در میان خداحافظی‌ها و جنایت‌ها، آیا کلمه‌ها خواهند ماند؟

آیا این حرفه، که انسان خود برگزیده یا برای او گزیده شده است، اهمیت و معنائی هم دارد؟

من از آمریکای جنوبیم. در زادگاهم مونته ویده‌ئو[۱] روزنامه‌ها و مجلاتی منتشر می‌کردم. دولت یا طلبکاران آن‌ها را یکی پس از دیگری تعطیل کردند. چند کتاب نوشتم: همهٔ آن‌ها ممنوع اعلام شد. در آغاز سال ۱۹۷۳ تبعید من آغاز شد. در بوئنوس آیرس[۲] «بحران» را بنیان گذاشتیم که یک مجلهٔ فرهنگی بود با بالاترین تعداد چاپ در تاریخ زبان اسپانیولی. در ماه اوت سال گذشته[۳] آخرین شمارهٔ آن منتشر شد. ادامهٔ انتشار آن امکان‌پذیر نبود. آن‌گاه که کلمه‌ها نمی‌توانند بیش از سکوت ارزشی داشته باشند، بهتر است انسان چیزی نگوید و امیدوار بماند.

نویسندگان و روزنامه‌نگارانی که مجله را تهیه و آماده می‌کردند کجا هستند؟ تقریباً همه آرژانتین را ترک گفته‌اند. دیگران یا به‌زندان افتاده یا ناپدید شده‌اند.