از خوانندگان ۱۶

از irPress.org
نسخهٔ تاریخ ‏۴ فوریهٔ ۲۰۱۲، ساعت ۰۸:۲۲ توسط Zahram (بحث | مشارکت‌ها)
پرش به ناوبری پرش به جستجو
کتاب جمعه سال اول شماره ۱۶ صفحه ۱۵۴
کتاب جمعه سال اول شماره ۱۶ صفحه ۱۵۴
کتاب جمعه سال اول شماره ۱۶ صفحه ۱۵۵
کتاب جمعه سال اول شماره ۱۶ صفحه ۱۵۵
کتاب جمعه سال اول شماره ۱۶ صفحه ۱۵۶
کتاب جمعه سال اول شماره ۱۶ صفحه ۱۵۶


دو شعر از آریا آریاپور


بر بازوان زخمی خورشید

بر بازوان زخمی خورشید

وقتی فرود می‌آیم

شكل جنون و

بغضِ قیام دارد

دلم

***

ولی به خواب من نمی‌آئی

ای روز بلند،

كه آسمان سینه‌ام

سوگوار ستاره است.


اگر صدایی بماند

تا در نازكای من

اندوه قد می‌كشد

تنهائی گیاهِ برابرم

شكل مصیبت است

***

از معماری انزوا

تا رؤیای سقوط

زنگوله‌ئی‌ست

امّا

خواب آرام قبیله را

آشفته نمی‌كند

***

با این همه

از كلام من

صدائی اگر بماند

پرنده می‌شوم.


هیج مادری از خرید بازارچه باز نخواهد گشت

وقتی كه از جیر و دو شاخه تیر و كمان ساختیم

كبوترها دیگر چینه برنچیدند

و دیگر گنجشكی بر درخت خانهٔ ما ننشست.

حضور دائمی كلاه‌سبزها پسر را كندذهن كرده است.

پاهایم را از میان پوكه‌های فشنگ بر كدامین گذرِ امن بگذارم؟

چشمان مضطرب پسرم وحشت آهوی هراسیده از صیاد را القا می‌كند.

شاخ هیچ گوزنی

شكم هیچ آهوبره‌ئی را خونین نكرده است.

ردّ زنجیر تانك‌ها امنِ مرا تاراج می‌كند

دوچرخهٔ پسرم را در كدام پستوی خانه جای دهم

اكنون كه چنین از نظر كردن به‌خیابان بر خود می‌لرزد.

برادرها غریبه شده‌اند.

هیچ زنبوری زنبور دیگر را نخواهد گزید.