اتحادیهٔ میان نابرابران

از irPress.org
نسخهٔ تاریخ ‏۲۱ مهٔ ۲۰۱۲، ساعت ۰۸:۵۵ توسط Mohaddese (بحث | مشارکت‌ها) اتحادیهٔ میان نابرابران» را محافظت کرد: بازنگری شده و مطابق با متن اصلی است. ([edit=sysop] (بی‌پایان) [move=sysop] (بی‌پایان)))
(تفاوت) → نسخهٔ قدیمی‌تر | نمایش نسخهٔ فعلی (تفاوت) | نسخهٔ جدیدتر ← (تفاوت)
پرش به ناوبری پرش به جستجو
کتاب جمعه سال اول شماره ۲۶ صفحه ۸۲
کتاب جمعه سال اول شماره ۲۶ صفحه ۸۲
کتاب جمعه سال اول شماره ۲۶ صفحه ۸۳
کتاب جمعه سال اول شماره ۲۶ صفحه ۸۳
کتاب جمعه سال اول شماره ۲۶ صفحه ۸۴
کتاب جمعه سال اول شماره ۲۶ صفحه ۸۴
کتاب جمعه سال اول شماره ۲۶ صفحه ۸۵
کتاب جمعه سال اول شماره ۲۶ صفحه ۸۵
کتاب جمعه سال اول شماره ۲۶ صفحه ۸۶
کتاب جمعه سال اول شماره ۲۶ صفحه ۸۶
کتاب جمعه سال اول شماره ۲۶ صفحه ۸۷
کتاب جمعه سال اول شماره ۲۶ صفحه ۸۷
کتاب جمعه سال اول شماره ۲۶ صفحه ۸۸
کتاب جمعه سال اول شماره ۲۶ صفحه ۸۸
کتاب جمعه سال اول شماره ۲۶ صفحه ۸۹
کتاب جمعه سال اول شماره ۲۶ صفحه ۸۹
کتاب جمعه سال اول شماره ۲۶ صفحه ۹۰
کتاب جمعه سال اول شماره ۲۶ صفحه ۹۰
کتاب جمعه سال اول شماره ۲۶ صفحه ۹۱
کتاب جمعه سال اول شماره ۲۶ صفحه ۹۱
کتاب جمعه سال اول شماره ۲۶ صفحه ۹۲
کتاب جمعه سال اول شماره ۲۶ صفحه ۹۲



اکتاویو ایانی


اتحاد برای پیشرفت که سال ۱۹۶۱ برای پاسخ‌گوئی به‌برنامه اعلان شده در منشور پونتادل‌استه، به‌وجود آمده بود، درواقع چیزی جز نوعی عملیات ضدانقلابی نبود. و منشور پونتادل استه، و اتحاد برای پیشرفت، با لحنی اصلاح‌طلبانه، وسیله‌ئی برای جمع‌آوری و اتحاد نیروهای محافظه کار و ارتجاعی در منطقه بود. این نخستین اقدام سیاسی در سطح قاره بود که از طریق آن حکام ایالات متحده و امریکای لاتین نشان دادند که چگونه دست به‌دست یکدیگر داده و به‌صورت فعالی به‌سازمان دادن تجربیاتی پرداخته‌اند که‌از‌ انقلاب‌ سوسیالیستی کوبا آموخته بودند، مرزهای جدید دیپلماسی، (Anew Frontier Diplomacy) پرزیدنت جان. اف. کندی که درواقع ترکیب زیرکانه‌ئی از زبان اصلاح‌طلبانه و سیاست ضد اصلاحات بود، سپاه صلح را به‌وجود آورد و در زیر پوشش آن به‌تشدید برنامه‌های قاره‌ئی و محلی سرکوبی و «ضد خرابکاری» پرداخت. بدین ترتیب برای بار دوّم در این قرن، برتری (هژمونی) ایالات متحده در امریکای لاتین به‌صورت «امپریالیسم توجیه شده» اعمال می‌شد. نوعی برتری جوئی که بعداز حکومت فرانکلین روزولت (۱۹۳۳ تا ۱۹۴۴) بار دیگر به‌صورت اساس حکومت جان. اف. کندی (۱۹۶۱ تا ۱۹۶۳) درآمد. این شیوه برتری جوئی امپریالیستی در مقابل تناقضات، تضادها و سایر مسائل مربوط به‌روابط سلطه‌گرانه امریکای شمالی با کشورهای این منطقه شیوه‌ئی را به‌کار گرفت که در زبان آزادمنشانه و در عمل سلطه‌جو و جابرانه بود.

منشور پونتادل استه و اتحاد برای پیشرفت دو اقدام بسیار مهمی بود که در به‌وجود آمدن اتفاقاتی که بعد از آن موجب توسعهٔ جنگ سرد در امریکای لاتین شد، نفش بسیار اساسی داشته است. این دو همواره در فعالیت‌ها و اقدامات مربوط به‌ضدانقلاب و ضد هرگونه اصلاحات اجتماعی، سیاسی، یا اقتصادی که موجودیت ساخت‌های موجود را به‌مخاطره می‌انداخت، موفقیت داشته‌اند. این دو منشور و پیمان وسیله‌ئی بود که می‌باید از طریق آن‌ها وضع موجود را در مقابل نیروهائی که خواستار اصلاحات یا انقلابات بودند حفظ و ارکان رژیم‌های موجود را تقویت کرد. چنین اتحادها و منشور‌هائی اجازه می‌داد که حکام منطقه زمینه را برای گسترش بیش‌تر شعاع عمل دولت‌های‌شان در جهت تکامل دستگاه‌های اختناق و سرکوبی فراهم آورند.

زبان اصلاح‌طلبانه منشور پونتادل استه و اتحاد برای پیشرفت درواقع فورمولبندی آگاهانه‌ئی برای خنثی کردن تنش‌ها است در دورانی که، طغیان اجتماعی سیاسی بسیار محتمل است. امّا این زبان اصلاح‌طلبانه در عمل با توجه به‌دورنمای نیرو‌های اجتماعی که خواستار تغییر ساخت‌های سلطه (سیاسی) و تصاحب (اقتصادیات) بودند، به‌صورت دیگری تجلّی کرده تحقق یافت. برای مثال، می‌توان ملاحظه کرد که چگونه سخنرانی پرزیدنت جان. اف. کندی که در مارس ۱۹۶۱ مردم منطقه را به‌اتحاد برای پیشرفت دعوت می‌کند، درست یک ماه قبل از صدور دستور حمله به‌خلیج خوک‌ها در کوبا ایراد می‌شود. و باز هم‌زمان با این اوضاع و احوال شاهد نظامی شدن قدرت سیاسی در ممالک امریکای لاتین هستیم. نظامی شدنی که معمولاً تحت لوای پاسخگوئی به‌خواسته‌های مشروع نوسازی و تجهیز نیروهای امنیتی انجام می‌شود.

آنچه گذشت برخی از رویدادها‌ئی است که به‌خوبی نشان می‌دهد، که چگونه حرف اصلاح‌طلبانه و عمل ضد‌اصلاحی و سلطه‌گرانه، به‌صورت عناوین و واقعیت‌های مغایر با یکدیگر در دیپلماسی اتحاد برای پیشرفت توسعه یافتند. به‌صورتی که می‌توان گفت: غرض از مرزهای جدید دیپلماسی درواقع گسترش مرزهای سرمایه‌داری امریکای شمالی در امریکای لاتین بود. حال ببینیم پرزیدنت کندی در این مورد چه می‌گفته و می‌کرده است:

«از همهٔ مردمان نیمکره دعوت کردم که به‌‌یک اتحاد جدید برای پیشرفت بپیوندند اتحاد برای پیشرفت همکاری و کوشش گسترده‌ئی خواهد بود که از نظر عظمت و اصالت بی‌نظیر است، اتحادی برای برآورده شدن نیاز‌های اساسی مردم قاره امریکا، نیاز‌هائی چون مسکن، کار، زمین، بهداشت و مدرسه»[۱]

«دلمشغولی پرزیدنت و مشاوران اصلی‌اش همواره در توجه به‌نیروهای نظامی ایالات متحده و امریکای لاتین در جهت آمادگی برای عملیات ضد شورش، به‌خوبی منعکس است، هم‌چنان که در برنامه‌های بهترین مراکز آموزش نظامی ایالات متحده در این اواخر دوره‌های جدیدی برای آموزش این‌ گونه عملیات گنجانده شده است. هم‌چنین در سال ۱۹۶۱ پرزیدنت از کنگره بودجه بیش‌تری را برای افزایش نیروهای نظامی و امکانات گسترش واحدهای ضد چریکی درخواست کرد...

در دهم ژوئن ۱۹۶۲ وزارت امور خارجه ایالات متحده با مشارکت سایر دوایر دولتی ذینفع، دوره‌های به‌خصوصی تحت عنوان «سمینار ملی درباره مسائل مربوط به‌توسعه دفاع ملی» تشکیل داد، و درهمین سمینار وزارت امورخارجه اعلان کرده بود که به‌دلائل اداری سمینار زیرنظر انستیتوی مسائل خارجی، وابسته به‌وزارت امور خارجه برگزار خواهد شد. آگهی رسمی مربوط به‌سمینار حاکی از این بود که «سمینار بیان‌گر تصمیم ایالات متحده برای کمک به‌کشورهای کم‌تر توسعه یافته جهان آزاد است؛ تا این که این کشورها بتوانند نیازهای مربوط به‌دفاع از جوامع خود را در مقابل تهدیدهای داخلی و خارجی برآورده کنند».

بار دیگر دیپلماسی دلار و چماق با موفقیتی نسبی به‌طور پویا و توأم با یکدیگر به‌کار گرفته می‌شود. در این مورد باید گفت، هدف اصلی مقابله با تشدید بحران ناشی از تناقض طبقات در کشورهای قاره بود. طراحان منشور پونتادل استه و اتحاد برای پیشرفت به‌خلاف سایر سیاسیون امریکای شمالی هدف‌شان تقویت حکام کشورهای امریکای لاتین بود، تا در اثر این تقویت‌ها حکومت‌های محلی بتوانند با تنش‌ها و نارضایتی‌های اجتماعی در داخل کشورهای خود مقابله کنند. محرزترین عواملی که باعث تغییر سیاست حکام ایالات متحده شدند، رویدادهای است چون سیاست اصلاح‌طلب حکومت اربنز (سال ۱۹۵۱ تا ۱۹۵۴) در گواتمالا؛ مواجه شدن نیکسون، معاون وقت رئیس جمهوری امریکا، با عکس‌العمل تنفرآمیز مردم طی سفرش به‌امریکای لاتین در آورل ۱۹۵۸ و بالاخره گذشته از رویدادهای دیگر هراس ازاشاعه سیاست انقلابی فیدل کاسترو از سال ۱۹۵۹ به‌بعد را می‌توان نام برد. با وقوع این رویدادها تقریباً همه حکام منطقه درمورد کنترل و سرکوبی مبارزات و برنامه‌های سیاسی طبقات اجتماعی که خواهان اصلاحات، تغییرات و دگرگونی ساخت قدرت سیاسی حاکم بودند، با یکدیگر توافق داشتند. از این جهت اتحاد برای پیشرفت درواقع کلید و ارائه طریق برای مداخلات حکام ایالات متحده را در امور داخلی کشورها امریکای لاتین بود.

«با دیدی وسیع‌تر می‌توان گفت؛ مداخله‌جوئی خصیصه ذاتی ایالات متحده است. یعنی سیاست ایالات متحده در منطقهٔ امریکای لاتین و مناطق مشابه دیگر به‌هر صورتی که باشد باز به‌شکلی مداخله جویانه و سلطه‌گرانه خواهد بود.
مسأله این است که باید دانست که عکس‌العمل همسایه‌های ضعیف‌تر ایالات متحده در مقابل این دخالت‌ها چگونه است. مورد خلیج خوک‌ها (حملهٔ مزدوران آمریکائی به‌کوبا که در نتیجهٔ مقاومت دلیرانهٔ مردم کوبا در هم شکسته شد. م) مدل و نمونه‌ئی از این دخالت‌ها است. و اتحاد برای پیشرفت مدل دیگر دخالت امپریالیسم است. با تبلیغ و پشتیبانی از سازمان کشورهای قاره امریکا و نظام‌های تابعهٔ آن ایالات متحده همواره کوشش کرده است که روابط بین‌المللی کشورهای امریکا لاتین را با توجه به‌منافع خود در جهان و در قاره امریکا مدل‌بندی کند.»

شکی نیست که، اتحاد برای پیشرفت، تنها عامل و یا وسیله‌ئی نبود که حکام ایالات متحده از طریق آن دخالت خود را در امور داخلی کشورهای امریکای لاتین شدت داده و به‌آن استحکام بخشند. گذشته از این وسیله و بسیاری از دست آویز‌های دیگر که حکام ایالات متحده برای دخالت‌ها خود در اختیار دارند، می‌باید به‌سازمان‌های نظامی بین کشورهای امریکای لاتین و در سطح بین‌المللی که همواره به‌صورت یکی از کار‌آمدترین وسائل انقیاد و نفوذ در امور اقتصادی، سیاسی، نظامی و فرهنگی این کشورها مطرح بوده‌اند، توجه داشت. این تشکیلات و سازمان‌های نظامی، به‌طور کلی مسأله «غیرسیاسی کردن» تناقضات و رودروئی‌هائی را که خصیصه ذاتی مناسبات امپریالیستی است،‌ تسهیل می‌کند. که گویا همگی به‌یک‌سان در تصمیم گیری‌ها شرکت دارند و یا این که در موارد دیگر آن‌ها را چنان قانع می‌کنند که هرگونه رودروئی و برخورد مستقیم در مذاکرات دوجانبه با ایالات متحده را به‌صلاح خود ندانند و همواره مرعوب نفوذ و برتری قدرت آن‌ها باشند. طرح چندجانبهٔ مسائل مربوط به‌سلطهٔ امپریالیسم زمینه‌های لازم را چنان فراهم می‌آورد که حکام امریکای لاتین، شبیه طرز فکر معمول حکام ایالات متحده، همواره غیرسیاسی دیدن این گونه مسائل را به‌مصلحت خود و دیگران بدانند. به‌این صورت سازمان‌های چندجانبه و دکترین «اتحادیهٔ آماده» بین نابرابران به‌موازات یکدیگر اشاعه یافتند. بی‌جهت نیست که عناصر مربوط به‌دیپلماسی کامل و تمام و دیپلماسی کلی در تحلیل‌ها و پیشنهاد‌های مربوط به‌گزارش راکفلر و پیترسون در سال ۱۹۶۹ و پیترسون در سال ۱۹۷۰ مشاهده می‌شود. هنگامی که پرزیدنت ریچارد نیکسون طی سخنرانی برای انجمن مطبوعات ملل امریکائی در ۳۱ اکتبر ۱۹۶۹ سیاست نیمکره‌ئی ایالات متحده را اعلان کرد، قراردادهای چندجانبه را مورد توجه خاص قرار داد و آن را شرایط تحقق دیپلماسیِ «اتحادیه آماده» امریکای شمالی یا درواقع دیپلماسی بین یک دولت امپریالیست و ملل وابستهٔ نیمکره دانست.

« مشارکت ما باید چنان باشد که در آن ایالات متحده کم‌تر بگوید و بیش‌تر گوش شنوا داشته باشد. این مشارکت باید چنان باشد که در آن پویش‌های روشنی پدید آید که بتواند شکل‌بندی‌های آتی امریکای لاتین را به‌شکلی تضمین کنند که منعکس کنندهٔ خواست‌های این کشور‌ها باشد.
پیشنهاد می‌کنم بین ملل امریکا ارگانی چند جانبه به‌وجود آید که بتواند به‌صورت روزافزونی مسئولیت تصمیمات مربوط به‌کمک‌های توسعه را به‌عهده بگیرد. بنابراین سی. آی. ای. پی (CIAP) (‌یا کمیته بین - امریکائی اتحاد برای پیشرفت) می‌تواند چنین نقشی را ایفا کند. یا این که ارگان کاملاً جدیدی به‌وجود آید، که به‌هر صورت هدفش بسط نهاد‌هائی باشد که برای ارائه کمک‌های دوجانبه ضروری است. چنین ارگانی تدریجاً مسئولیت‌های مربوط به‌طرح‌های عملی‌تر را خواهد پذیرفت»[۲]

برخی از جنبه‌های مربوط به «اتحادیه آماده» این‌ها بود: (الف) مبارزه بر ضد خرابکاری خارجی و داخلی، تحت عنوان صلح و آرامش یا دفاع از قانون و نظم. (ب) دفاع از منافع «بنگاه خصوصی» که به‌نظر آن‌ها به‌محض این که انگیزه‌ئی داشته باشد به‌مشارکت در توسعهٔ اجتماعی خواهد پرداخت.

بسیاری از سازمان‌های چندجانبه خود را با این سیاست‌ها منطبق کرده یا به‌مفهوم دیگر کاملاً درخدمت آن‌ها درآمده‌اند. قبل از هر چیز این سازمان‌ها به‌غیر سیاسی کردن تضاد‌ها و تناقضات ناشی از سلطهٔ ایالات متحده در قاره می‌پردازند. وانگهی این سازمان‌ها می‌تواند منافع ماورای ملی بنگاه‌های امریکائی را نظم بهتری بدهد. از آن گذشته اتحادیهٔ تجارب آزادِ امریکای لاتین (آ. ال. آ. ال. سی) و بازار مشترک امریکای مرکزی (ام. سی. سی. آ) به‌صور گوناگون ایفا کنندهٔ چنین نقشی‌اند. این‌ها سازمان‌های چند جانبه‌ئی است که متأثر از روح دیپلماسی اتحادیهٔ آماده است؛ این سازمان‌ها در بسیاری از موارد در خدمت بنگاه‌های چند ملیتی ایالات متحده قرار دارند. نفوذ و سلطه مورد بحث را در مذاکرات و معاملاتی که بین حکومت‌های منطقه با ایالات متحده در مورد چگونگی تعیین حقوق و عوارض واردات در کشورهای عضو (آ. ال. آ. ال. سی) وضع می‌شود می‌توان به‌وضوح مشاهده کرد.

«در شرایطی که موافقت‌نامه‌هائی که به‌صورت بی‌ربطی به‌متم‌های (آ. ال. آ. ال. سی) یا اتحادیهٔ تجارت آزادِ امریکای لاتین معروف است، مورد مذاکره قرار گرفته به‌اجرا در می‌آید؛ دولت‌های ذینفع در روابط تجاری دوجانبه یا چند جانبه که مصوبات این متمم‌ها شامل حال آن‌ها می‌شود، کاهش تعرفه‌های (حقوق یا عوارض مربوط به‌واردات) بسیاری را تقبل کنند. این کاهش‌ها معمولاً مورد درخواست و بنابه‌تقاضا و فشار بنگاه‌هائی است که در بخش خاصی از رشته‌های اقتصادی فعالیت می‌کنند، این بنگاه‌ها معمولاً از طریق شرکت در اجلاس یا اعمال نفوذ‌های دیگر، یا شرکت در طرح و پروژه‌ئی که مربوط به‌این کشورها است، خواست خود را جامهٔ عمل می‌پوشانند. امّا این بنگاه‌ها کاهش حقوق گمرکی را برای تدارک زمینه برای رقابت بیش‌تر درخواست نمی‌کنند. به‌عبارت دیگر رقابت آزاد دیگر مدروز نیست. هرکدام از این شرکت‌ها معمولاً یکی دو سه کالا را در کشور موردنظر تولید می‌کند. به‌این ترتیب به‌استناد یک موافقت‌نامه تعرفه‌ئی که دولت‌ها وضع می‌کنند (آن هم به‌خیال این که در نتیجهٔ این مصوبات و حمایت از بنگاه‌ها، با گسترش فعالیت آن‌ها به‌تدریج که بازار داخلی توسعه یافته و زمینه برای رقابت آزاد ایجاد خواهد شد) بنگاه‌های مذکور معمولاً با توافق و تبانی میان یکدیگر سعی می‌کنند کارخانه‌های‌شان را در هر کشور به‌یک رشته تولیدی تخصیص دهند. عواقب این زدوبند بسیار روشن است، زیرا نه دولت و نه افکار عمومی این ممالک در آغاز کار هیچیک متوجه نمی‌شوند که وابستگی‌ شان به‌کالا‌های خارجی و تولیداتی که برای اقتصاد ملی‌شان دارد اهمیت استراتژیک و حیاتی است چگونه درحال توسعه و گسترش است»[۳].

همانطور که دیدیم فوق ملیتی خصیصه ذاتی به‌وجود آمدن و عملکرد سازمان‌های چندجانبه است. که در نهایت به‌صورت وسیله و ابزاری است برای حفظ و تکامل سلطه ایالات متحده بر کشور‌های امریکای لاتین. در اتحاد و همکاری بین نابرابران، نابرابری مدام به‌عمیق شدن گرایش داشته است، وکم‌تر می‌توان موردی را مشاهده کرد که نابرابری از میان رفته باشد. هر مشارکتی الزاماً به‌معنای نابرابری نیست، بلکه نابرابری ناشی از مشارکتی است که در آن یک کشور یا ابرقدرت امپریالیست برتری سلطه جویانهٔ خود را اعمال می‌کند. پس هنگامی که همکاری‌های این چنین وجود دارد، کشور سلطه‌گر همواره متوجه تکامل فنون و شیوه‌های سلطه،‌ کنترل و تصمیم‌گیری برای بقیه؟، آن هم در جهت منافع خود،‌ می‌باشد. بنابراین، این گونه اتحادیه‌ها حاصلی جزافزایش تناقض‌ها،‌ بدبختی و رودرروئی‌های مختلف نخواهد داشت. مثلاً در مورد وابسته حکومت وظیفهٔ حاکمه می‌تواند کوشش‌هائی را برای تغییر شرایط سیاسی و اقتصادی مربوط به‌شکل و حجم صادرات مازاد اقتصادی آغاز کرده یا توسعه دهد. در سطح دیگر، تکامل روابط و ساخت‌های وابسته باعث توسعه و عمیق شدن تضاد‌های داخلی، به‌خصوص تضاد بین قشر حاکمه و طبقه حقوق بگیر می‌شود. هنگامی که مازاد اقتصادی، ناشی از ارزش اضافی تولید شده توسط پرولتاریا است، طبعاً این طبقه به‌تدریج به‌سمت مبارزه برای تغییر مناسبات ساخت‌های وابسته گرایش خواهد یافت.

همهٔ اسناد، تصمیمات، اعمال حکام ایالات متحده، که در باب مسائل سیاسی، اقتصادی و نظامی امریکای لاتین است از یک سو حاکی از رو در روئی و تناقض‌هائی است که خصلت سلطهٔ امپریالیسم است و از سوی دیگر بازگوی خصلت دیپلماسی امریکای شمالی، است. گذشته از این‌ها چگونگی ترکیب دیپلماسی‌های چماق و دلار را با توجه به‌منافع بنگاه‌ها و حکام ایالات متحده و امریکای لاتین مشخص می‌کند. این خصلت‌ها را می‌توان در سیاست‌هائی که تحت عناوین حسن هم‌جواری، اتحادیه‌های آماده مطرح می‌شود، به‌وضوح مشاهده کرد، همین‌ طور در گزارش مربوط به‌نلسون راکفلر که همواره با هیئت ویژه ریاست جمهوری چگونگی مسائل و مشکلات امریکای لاتین را گزارش کرده است. از آنجا که گزارش فوق سندی است که از طریق ایالات متحده و به‌دستور حکام آن تهیه شده، به‌صورت آشکاری مداخله در امور داخلی کشورهای نیمکره است.

تمام پیشنهادهائی که در گزارش مذکور مطرح شده عملاً متأثر از دکترین جنگ سرد امریکای شمالی،‌ آن هم در غالب خاص امریکای لاتین، است. در این گزارش بار دیگر از خرابکاری کمونیسم وحدت قاره‌ئی، وابستگیِ متقابلِ ملل قاره،‌ و هماهنگیِ منافعِ ایالات متحده با منافعِ مللِ امریکای لاتین سخن به‌میان آمده است. به‌نام این اصول و از طریق آن‌هاست که هژمونی و برتری ایالات متحده در منطقه شکل می‌گیرد، و با توجه به‌این اصول است که گزارش راکفلر به‌بررسی و ارائه پیشنهادات درباره مسائل اقتصادی، اجتماعی، نظامی، کارگری، شهری، جمعیتی، آموزشی و علمی و غیره می‌پردازد. به‌این ترتیب راکفلر در تمام قسمت‌های گزارش‌اش تأکید برآن دارد که حکام آمریکای لاتین می‌بایست چگونگی تصمیم‌گیری‌های‌شان را باتوجه به‌چگونگی اوضاع و احوال درک کنند. گزارش متوجه چگونگی به‌وجود آوردن، شرائطی است که برای جهت دادن و در صورت امکان کنترل، تقاضاهای روبه‌افزایش است: (الف) تعارض‌های موجود در روابط میان کشور‌های امریکای لاتین و ایالات متحده؛ (ب) در روابط میان طبقات در داخل کشورهای امریکای لاتین؛ البته در این مورد کنترل با توجه به‌حفظ برتری ایالات متحده مطرح می‌شود. به‌همین علت است که گزارش راکفلر متوجه تعیین خصلت تغییراتی است که شاید در سال‌های آینده روی داده و سبب بروز مشکلاتی برای اعمال هژمونی امریکای شمالی شود.

«هرچند نمی‌توان حتی با حداقل دقت چگونگی رویدادهای آینده را در این منطقه ترسیم کرد،‌ امّا احتمالاً می‌توان گفت که نیمکره در سال‌های آینده خصلت‌های زیر را از خود نشان خواهد داد:
۱. افزایش ناکامی در اثر آهنگ توسعه، که ناشی از صنعتی شدن، شهرنشینی و رشد جمعیت بحرانی‌تر شده است.
۲. بی‌ثباتی سیاسی و اجتماعی.
۳. ادامهٔ تمایل نظامیان به‌در دست گرفتن قدرت، به‌بهانهٔ هدایت پیشرفت اجتماعی و اقتصادی.
۴. افزایش ناسیونالیسم،‌ درگیری گروه‌های سیاسی تحت شعار استقلال و رهائی از سلطه و نفوذ ایالات متحده.»

چنان که ملاحظه می‌شود، به‌رغم بی‌اعتنائی و چشم‌پوشی‌ها و توسعهٔ دیپلماسی این کشور در کشورهای امریکای لاتین، بازهم حکام امریکای شمالی چاره‌ئی جز پذیرش این واقعیت ندارند که هژمونی سلطه جویانهٔ ایالات متحده در منطقه نه بی‌دغدغه است و نه دورنمائی روشن دارد. دیپلماسی امریکای شمالی در سال ۱۹۷۱ یا ۱۹۶۱ بسیار بیش از دهه‌های قبل با مسائل جدّی و مشکلات حاد و یا رویدادهای غیر مترقبه مواجه است. مشکل ایالات متحده، منحصر به‌پیروزی سالوادور آلنده، کاندیدای سوسیالیستِ اتحاد خلق در شیلی، سپتامبر ۱۹۷۰ نیست. قبل از آن هم در سال ۱۹۶۸ و بعد از آن با روی کار آمدن ولاسکو آلوارادو در پرو هراس حکام ایالات متحده آغاز شده بود. هم‌زمان با این اتفافات، دگرگونی‌های سیاسی مهم و غافل‌گیرکننده‌ئی نیز در مکزیک، آرژانتین، برزیل و در سایر کشورهای منطقه به‌وقوع پیوست. همهٔ این‌ها سبب شد، که دیپلماسی ایالات متحده، در جست و جوی افق جدید و شکل دیپلماسی و سیاست مقابله با وضعیتی باشد که از بسیاری جهات هژمونی اقتصادی، سیاسی و نظامی ایالات متحده را تهدید می‌کرد. وانگهی شرایط برای مداخلهٔ نظامی به‌خصوص در کشورهای کوچک منطقه آمریکای مرکزی و کارائیب روزبه‌روز دشوارتر می‌شود. تحت این شرایط است که ایالات متحده درپی دکترین‌ها و سیاست‌ها و سمت‌گیری‌های جدیدی برای دیپلماسیِ سلطه‌جویانهٔ خود است. خاصه این که این پی‌گیری و چاره‌جوئی سیاسی امروزه در بسیاری از موارد در شرایط دشوار و غالباً برملا شده‌ئی انجام می‌شود. هنگامی که هیئت ویژهٔ ریاست جمهوری به‌سرپرستی نلسون‌ راکفلر در سال ۱۹۶۹ همراه با حکام کشورهای امریکای لاتین به‌تحقیق در باب مسائل آن قاره پرداخته بود،‌ یک مجلهٔ امریکائی نوشت:

«راکفلر تا کنون در این سفر به‌ده کشور منطقه سفر کرده، در پنج کشور با تظاهرات وسیع ضدامریکائی مواجه شده است. در یکی از این کشورها شدت تظاهرات به‌اندازه‌ئی بود که راکفلر بالاجبار از مدت اقامت خود کاست. سه کشور دیگر نیز دعوت خود را از او پس گرفتند... شدت ناآرامی و تظاهراتی که در این سفر با آن مواجه شد از سال ۱۹۵۸ که نیکسون به‌امریکای جنوبی سفر کرده بی‌سابقه بوده است، [ناآرامی و تظاهرات علیه راکفلر] بازگوی این واقعیت بود که چگونه روابط بین امریکای شمالی و کشورهای امریکای لاتین در وضعی مشکل و بحرانی قرار دارد. با این اوصاف می‌توان پذیرفت که در کشورهای امریکای لاتین «نارضایتی‌هائی» از چگونگی روابط آن‌ها با امریکای شمالی وجود دارد. در این هفته وزیرخارجه ویلیام پی‌روجرز درپی این اتفاقات اعلان کرد که، «هیچیک از مناطق دنیا برای ایالات متحده تا این حد قابل اهمیت نیست و حکومت ما نمی‌خواهد که روابط‌اش با کشورهای منطقه از آنچه که هست بدتر شود».

البته اثبات رابطهٔ وقایع نسبتاً غافلگیرکنندهٔ سیاسی - اجتماعی که در این اواخر در کشورهای نیمکره رخ داده است از طریق دیپلماسی اتحاد آماده که نیکسون اعلان کرد، چندان دشوار نیست. این سیاست قبل از هرچیز تناسب منافع اقتصادی سیاسی و نظامی ایالات متحده را با توجه به‌اهمیت هر یک از کشورهای منطقه نشان می‌دهد.

«اکثر کشورهائی که در جنوب ایالات متحده قرار دارند، برای منافع ملی ما اهمیت یکسانی ندارند. برخی مهمند و در حالی که پاره‌ئی بسیار پراهمیتند. بنابراین منافع ایالات متحده در برابر این کشورها می‌بایست همواره دقیقاً متناسب با اهمیت نسبی منافعش در هر یک از این کشورها باشد. مثلاً هرج و مرج در اوروگوئه باید به‌گونه‌ئی متفاوت با هرج و مرج در مکزیک مورد توجه قرار گیرد،‌ توسعهٔ سریع کلمبیا باید در قیاس با توسعهٔ فرضاً پاراگوئه در اولویت قرار گیرد، وقوع جنگ میان برزیل و آرژانتین مسائل متفاوتی را به‌بار خواهد آورد تا جنگ میان هائیتی و جمهوری دومینیکن، لذا یک بحث سیاسی جدی را هنگامی می‌توان آغاز کرد که زمینهٔ بحث واقع‌گرایانه در این مورد فراهم باشد».

این است؟ اتحاد بین ایالات متحده و کشورهای امریکای لاتین، اتحاد نابرابر میان نابرابران، در این مورد باید یادآور شود که کشورهای امریکای لاتین هم نسبت به‌یکدیگر وضعی نابرابر دارند. این نابرابری فقط با توجه به‌ایالات متحده مطرح نیست، به‌همین دلیل ایالات متحده سیاست دیپلماسی متحد مقدم را در مورد برزیل، آرژانتین و مکزیک به‌اجرا درمی‌آورد. به‌خصوص دیپلماسی اتحادیه آماده هم برای این کشورها اعمال می‌شود. در اتحادیهٔ آماده یا متحدینِ طبیعیِ ایالات متحده، متحدین مقدم می‌توانند مسئولیت‌های نظامی، سیاسی یا اقتصادی مربوط به‌منطقهٔ خودشان را رأساً به‌‌عهده بگیرند.

ترجمهٔ دکتر مهدی کاظمی بیدهندی

پاورقی‌ها

  1. ^  سخنرانی پرزیدنت جان. اف. کندی در ضیافتی که برای دیپلمات‌های امریکای لاتین در ۱۳ مارس ۱۹۶۱ ترتیب یافته بود، ایراد شده است.
  2. ^  سخنرانی ریچارد نیکسون در ۳۱ اکتبر ۱۹۶۹ در برابر اتحادیهٔ ملل امریکائی مطبوعات. نقل از نوشته‌ئی تحت عنوان: «این است سیاست قاره‌ئی نیکسون» در روزنامهٔ استادودِسائوپائولو نوامبر ۱۹۶۹، صفحهٔ ۸.
  3. ^  کنستانتینوایانی (Constantino Ianni) استعمار زدائی در راه، اقتصاد و روابط بین‌الملل.