آواز سیاه طولانی

از irPress.org
نسخهٔ تاریخ ‏۲۶ نوامبر ۲۰۱۱، ساعت ۱۰:۵۸ توسط Farzaneha (بحث | مشارکت‌ها)
پرش به ناوبری پرش به جستجو
کتاب هفته شماره ۲ صفحه ۶۱
کتاب هفته شماره ۲ صفحه ۶۱
کتاب هفته شماره ۲ صفحه ۶۲
کتاب هفته شماره ۲ صفحه ۶۲
کتاب هفته شماره ۲ صفحه ۶۳
کتاب هفته شماره ۲ صفحه ۶۳
کتاب هفته شماره ۲ صفحه ۶۴
کتاب هفته شماره ۲ صفحه ۶۴
کتاب هفته شماره ۲ صفحه ۶۵
کتاب هفته شماره ۲ صفحه ۶۵
کتاب هفته شماره ۲ صفحه ۶۶
کتاب هفته شماره ۲ صفحه ۶۶
کتاب هفته شماره ۲ صفحه ۶۷
کتاب هفته شماره ۲ صفحه ۶۷
کتاب هفته شماره ۲ صفحه ۶۸
کتاب هفته شماره ۲ صفحه ۶۸
کتاب هفته شماره ۲ صفحه ۶۹
کتاب هفته شماره ۲ صفحه ۶۹
کتاب هفته شماره ۲ صفحه ۷۰
کتاب هفته شماره ۲ صفحه ۷۰
کتاب هفته شماره ۲ صفحه ۷۱
کتاب هفته شماره ۲ صفحه ۷۱
کتاب هفته شماره ۲ صفحه ۷۲
کتاب هفته شماره ۲ صفحه ۷۲
کتاب هفته شماره ۲ صفحه ۷۳
کتاب هفته شماره ۲ صفحه ۷۳
کتاب هفته شماره ۲ صفحه ۷۴
کتاب هفته شماره ۲ صفحه ۷۴
کتاب هفته شماره ۲ صفحه ۷۵
کتاب هفته شماره ۲ صفحه ۷۵
کتاب هفته شماره ۲ صفحه ۷۶
کتاب هفته شماره ۲ صفحه ۷۶
کتاب هفته شماره ۲ صفحه ۷۷
کتاب هفته شماره ۲ صفحه ۷۷
کتاب هفته شماره ۲ صفحه ۷۸
کتاب هفته شماره ۲ صفحه ۷۸
کتاب هفته شماره ۲ صفحه ۷۹
کتاب هفته شماره ۲ صفحه ۷۹
کتاب هفته شماره ۲ صفحه ۸۰
کتاب هفته شماره ۲ صفحه ۸۰
کتاب هفته شماره ۲ صفحه ۸۱
کتاب هفته شماره ۲ صفحه ۸۱
کتاب هفته شماره ۲ صفحه ۸۲
کتاب هفته شماره ۲ صفحه ۸۲
کتاب هفته شماره ۲ صفحه ۸۳
کتاب هفته شماره ۲ صفحه ۸۳
کتاب هفته شماره ۲ صفحه ۸۴
کتاب هفته شماره ۲ صفحه ۸۴
کتاب هفته شماره ۲ صفحه ۸۵
کتاب هفته شماره ۲ صفحه ۸۵
کتاب هفته شماره ۲ صفحه ۸۶
کتاب هفته شماره ۲ صفحه ۸۶
کتاب هفته شماره ۲ صفحه ۸۷
کتاب هفته شماره ۲ صفحه ۸۷
کتاب هفته شماره ۲ صفحه ۸۸
کتاب هفته شماره ۲ صفحه ۸۸
کتاب هفته شماره ۲ صفحه ۸۹
کتاب هفته شماره ۲ صفحه ۸۹
کتاب هفته شماره ۲ صفحه ۹۰
کتاب هفته شماره ۲ صفحه ۹۰
کتاب هفته شماره ۲ صفحه ۹۱
کتاب هفته شماره ۲ صفحه ۹۱
کتاب هفته شماره ۲ صفحه ۹۲
کتاب هفته شماره ۲ صفحه ۹۲
کتاب هفته شماره ۲ صفحه ۹۳
کتاب هفته شماره ۲ صفحه ۹۳
کتاب هفته شماره ۲ صفحه ۹۴
کتاب هفته شماره ۲ صفحه ۹۴


۱


«ب

خواب، طفلم

بابا جونت به شهر رفته


بخواب طفلم

آفتاب داره پائین میره


بخواب طفلم

نون قندی‌هات توی کیسه‌س


بخواب طفلم

بابات الانه میاد خونه...


زن همچنان زمزمه می‌‌کرد و با هر مکثی که در آوازش می‌‌کرد گهوارهٔ چوبی را با پای سیاه و عریان خود می‌‌جنباند. اما کودک بلند‌تر جیغ می‌‌کشید و فریاد او آواز زن را می‌‌بلعید. زن آواز خود را قطع کرد، کنار گهواره ایستاد و به این فکر فرو رفت که چه چیز کودک را آزار می‌‌دهد، آیا شکمش درد می‌‌کند؟ کهنهٔ او را با دست لمس کرد، خشک بود. او را بغل کرد و به پشتش دست زد. باز هم کودک با صدائی کشدار‌تر و بلند‌تر جیغ می‌‌کشید. او را دوباره در گهواره گذاشت و رشته‌ای را که مهره‌های قرمز به آن کشیده شده بود، جلو چشمش آویزان کرد. پنجه‌های سیاه و کوچک طفل مهره‌ها را پس زد. زن خم شد، ابرو‌هایش را در هم کشید و زمزمه کرد «طفلک، چته؟ آب میخوای؟»