آفرینش جهان در اساطیر چین ۱

از irPress.org
پرش به ناوبری پرش به جستجو
کتاب جمعه سال اول شماره ۴ صفحه ۱۱۳
کتاب جمعه سال اول شماره ۴ صفحه ۱۱۳
کتاب جمعه سال اول شماره ۴ صفحه ۱۱۴
کتاب جمعه سال اول شماره ۴ صفحه ۱۱۴
کتاب جمعه سال اول شماره ۴ صفحه ۱۱۵
کتاب جمعه سال اول شماره ۴ صفحه ۱۱۵
کتاب جمعه سال اول شماره ۴ صفحه ۱۱۶
کتاب جمعه سال اول شماره ۴ صفحه ۱۱۶
کتاب جمعه سال اول شماره ۴ صفحه ۱۱۷
کتاب جمعه سال اول شماره ۴ صفحه ۱۱۷
کتاب جمعه سال اول شماره ۴ صفحه ۱۱۸
کتاب جمعه سال اول شماره ۴ صفحه ۱۱۸
کتاب جمعه سال اول شماره ۴ صفحه ۱۱۹
کتاب جمعه سال اول شماره ۴ صفحه ۱۱۹
کتاب جمعه سال اول شماره ۴ صفحه ۱۲۰
کتاب جمعه سال اول شماره ۴ صفحه ۱۲۰
کتاب جمعه سال اول شماره ۴ صفحه ۱۲۱
کتاب جمعه سال اول شماره ۴ صفحه ۱۲۱
کتاب جمعه سال اول شماره ۴ صفحه ۱۲۲
کتاب جمعه سال اول شماره ۴ صفحه ۱۲۲


در اساطیر چین

چگونگی آفرینش آسمان و زمین و باشندگان آن در اساطیر کشورهای کهن و از آن جمله در چین باستان جای ویژه‌ئی دارد. اطلاعات ما از اساطیر چین به‌ناچار برگرفته از حاصل کار فرهیختگانی است که باورهای مربوط به‌چگونگی آفرینش را با اتکا به‌جهت فکری خویش و آن نظام اندیشگی که بدان وابسته‌اند نوشته و تفسیر کرده‌اند.

خاستگاه آفرینش در اکثر اسطوره‌های چینی از هیولائی است به‌نام بیان‌گو. اسطوره‌ی بیان‌گو احتمالاُ از اساطیر چین جنوبی و متأثر از افسانه‌های سده‌ی سوّم تا ششم پیش از میلاد است؛ و اساطیر چین شمالی به‌سبب قدمت تاریخ شمال از اسطوره‌های چین جنوبی کهن‌تر ومنظم‌تر است.

زایش نظم از بی‌نظمی:

در نظام‌های فلسفی چین، چون نظام‌های بسیاری از ملل باستانی دیگر، آغاز آفرینش از زایش نظم از بی‌نظمی ودرهمی است. در اینجا بنیاد فرمانروائی درست در همنوائی آسمان و زمین است و بهترین الگوی این اندیشه در فلسفه‌ی چین در آثار جوانگ دزو (سده‌ی سوم ق.م) نمودار می‌شود:

هُو فرمانورای دریای شمال بود و شُو فرمانروای دریای جنوب، میعادگاه‌شان سرزمین میانه و قلمرو فرمانروا هُون - دُون بود. ناهمانندی فرمانروای سرزمین میانه با میهمانان در آن بود که او هفت روزنِ دیدن، شنیدن، خوردن و دَم و بازدَم نداشت و هم بدین دلیل میهمانان هفت روز هفت روزن در تن میزبانِ یعنی فرمانروا هون - دون ایجاد کردند. در روز هفتم، فرمانروای سرزمین میانه درگذشت و با مرگ او جهان هستی یافت.

بدین‌سان فرمانروا هون - دون، یعنی بی‌نظمی، می‌میرد و از او جهان، هستی می‌یابد. ترکیب نام دو فرمانروای دریای شمال و جنوب، یعنی شو - هو، به‌معنی آذرخش است و در واقع، در این اسطوره، این آذرخش است که از بی‌نظمی وبی‌شکلی نظم و شکل را می‌آفریند.

سویمیه در این زمینه به‌مراسم نیایشی اشارت می‌کند که در آن تیرهائی به‌جانب مشک پوست بز رها می‌کنند. به‌نظر سویمیه تیرها همانا آذرخش و مشک نیز بی‌نظمی و بی‌شکلی است.

اسطوره‌ی پرتاب تیر به‌مشک را به‌دو صورت نقل کرده‌اند و به‌احتمال قوی افسانه‌ئی است که کم یا بیش با وزال دودمان شانگ رابطه دارد. در یکی از این افسانه‌ها آمده است که خاقان وُو-ئی تندیسی به‌هیأت انسان می‌سازد و آن را دیئن - شِن یا خدای آسمان می‌نامد و پس از آن به‌نوعی بازی می‌پردازد که «چی» نام دارد، که نوعی بازی با مهره‌هاست،‌ و آن تندیس را تکه‌تکه کرده با آن‌ّا بازی می‌کند. خاقان وو-ئی پس از بازی با تندیس به‌مشک پرخون آویزانی تیراندازی می‌کند. خاقان آن مشک را آسمان می‌خواند و پس از تیراندازی به‌مشک یا «آسمان» به‌شکار می‌رود و در شکارگاه آذرخش او را نابود می‌کند.

افسانه‌ی فرمانروا وو-ئی که از کتاب شُوجینگ نقل شد یادآور اسطوره‌ی «شو-هو» و مرگ «هون - دون» فرمانروای سرزمین میانه یا پایان بی‌نظمی بی‌شکلی، یعنی خلق جهان از بی‌نظمی است. بنا به‌دلایلی چیه - نی یا مشکی که به‌آن تیر انداخته می‌شود همانا «هون - دون» است و «هون - دون» در اسطوره‌‌های دیگر گاه پرنده‌ئی است که می‌توان آن را با جغد مقایسه کرد….

در افسانه‌ دیگری ‪ ‬که در کتاب شان‌های‌جینگ آمده می‌خوانیم که «هون - دون» پرنده‌ئی اسطوره‌ئی است و به‌شکل مشکی زردرنگ یا سرخٍ آتشین است، و آفریده‌ی خاقان زرد است و شش پا و چهار بال دارد. این پرنده سر ندارد و فاقد هفت منفذ، دو چشم و دو گوش و دو سوراخ بینی ودهان است، با این همه آواز می‌خواند و می‌رقصد و در کوه آسمان که از یشم ناب و گوهرهای بی‌همتاست منزل دارد. از آنجا که خاقان زرد فرمانروای آسمان و خاستگاه آفرینش است او را نیز می‌توان «هون - دون» یا بی‌نظمی نامید؛ و منشاء آفرینش در همین درهمی و بی‌نظمی است. و در جای دیگر «هون - دون» چیزی به‌شکل معده است و یادآور همان افسانه‌ی مشک است.

در افسانه‌ی دیگری از فرزانه‌ئی سخن می‌رود که دلش هفت روزن دارد این داستان به‌زندگانی جوشین آخرین فرمانروای دودمان شانگ مربوط می‌شود. «جوشین» که به‌فساد و شقاوت معروف است سرانجام عموی فرزانه‌ی خود بی‌گان را می‌کشد؛ و علت قتل این عمو آن است که می‌پندارد فرزانگان هفت روزن در دل دارند: «تو را فرزانه می‌دانیم ومی‌گویند که فرزانگان هفت منفذ در دل دارند که کاری چون هفت روزنِ سر انجام می‌دهند». «جوشین» عمویش را از آن‌رو می‌کشد که دل او را بیرون کشد تا هفت روزن دلش را ببیند.

در داستان دیگری، به‌نقل از سوماچی‌ئن مورخ می‌خوانیم که یکی از بازماندگان «وو-ئی» به‌نام یِن با توسّل به‌ثروت خود را فرمانروای سونگ می‌خواند. در نبردی که میان این فرمانروا و امارت چی و متحدان «چی» یعنی وِی و چُو اتفاع می‌افتد شکست می‌یابد و علت این شکست این است که پیش از این نبرد به‌مشکی پرخون که آن را آسمان نامیده بود تیراندازی کرده است. با سقوط «ین» در سال ۲۸۲ ق.م، آخرین بازمانده‌ی قدرت دودمان شانگ سقوط می‌کند که «سوما چاین» علت این شکست و نیز این مرگ «وو-ئی» و زنال «جیه»، آخرین فرمانروای دودمان شیا را جنگ با آسمان می‌خواند. و آسمان است که سبب شکست و نابودی «ین» و سلف بزرگ او «وو-ئی» است. آسمان، در اسطوره‌های چینی، نماد مردم نیز هست؛ که در این صورت زوال «ین» و «وو-ئی» به‌سبب ظلم و بدرفتاری با مردم بوده است و شاید این دو فرمانروا به‌سبب اتکای بیش از حد به‌طبقه‌ی اشراف مورد بی‌مهری مردم و دیگران قرار گرفته و سقوط کرده‌اند.

بنابر آثاری که از سده‌ی سوم ق.م مانده، بی‌نظمی، در پیش از پیدائی آسمان و زمین، به‌گونه‌ی تخمی است که «بیان‌گو» از آن زائیده می‌شود و پوسته‌ی روئی تخم که سبک‌تر است آسمان، و پوسته‌ی زیرین آن که سنگین‌تر است زمین را به‌وجود می‌آورد؛ و بدین ترتیب یانگ، یعنی آسمان، و یین یعنی زمین پدیدار می‌شوند. در این اسطوره آمده است که فاصله‌ی آسمان از زمین هجده هزار سال است و هر روز آسمان سه‌متر از زمین دورتر می‌شود و این سه‌متر حاصل رشد روزانه‌ی «بیان‌گو» است که تن او فضای میان آسمان و زمین را پر کرده است (بنابر افسانه‌ی دیگری، «بیان‌گو» چندان کوتاه بود که زیر بوته‌ها پنهان می‌شد). پس از مرگ «بیان‌گو» از تن او عناصر طبیعت پیدار می‌شوند و افسانه‌ی چگونگی پیدائی این عناصر در دوره‌های متفاوت باستانی روایات گوناگون دارد:

در یک افسانه‌ی روزگار هان آمده است که پس از مرگ «بیان‌گو» از سر او کوه‌های خاور،‌از اندرونه‌اشت کوه‌های مرکزی، از دست چپش کوه‌های جنوبی،‌از دست راستش کوه‌های شمالی و از پاهایش کوه‌های غربی پدید آمد. در افسانه‌ی دیگری آمده که همه‌ی کوه‌ها از سر «بیان‌گو»، خورشید وماه از چشمان او، رودها و دریاها از گوشت تنش، و گیاهان از مویش پدید آمد. و باز در افسانه‌ی دیگر آمده که از اشک او دریاها و رودها، از نفسش باد، از چشمانش آذرخش و از صدایش رعد به‌وجود آمد. در داستان دیگری تغییرات فصول را ناشی از دگرگونی حالات روانی «بیان‌گو» دانسته‌اند. در این داستان بادها و ابرها از نَفَس «بیان‌گو» رعد از صدای او و خورشید از چشم چپ و ماه از چشم راست او، پنج کوه بزرگ از تن، رودها و دریاها از خون او، اقلیم‌های زمین از رگ و پی او، مزارع از دیگرگون شدن گوشت تن او، فلزات از موی سر، ثوابت آسمان از موی ابروان و سیارات از ندندان‌های او، مروارید از قطرات منی او، یشم از مغز استخوان، باران از عرق تن او، و انسان از کک تن او به‌وجود آمد.

اسطوره‌ّای جنوب چین در این زمینه دقیق‌تر و در ضمن از اندیشه‌های جوانگ‌دزوی فیلسوف عمیقاً متأثر است. از آن جمله است این اسطوره که می‌گوید آفرینش جهان از بی‌نظمی و متونی پدید آمده است که آسمان و زمین را از هم جدا می‌کند (یا به‌هم می‌پیوندد)، و این خاص جهان‌نگاری منطقه شمال است. بنابر این اسطوره، در آغاز آسمان و زمین یگانه است و شانگ‌دی از جونگ‌لیِ قهرمان می‌خواهد که آسمان و زمین را از هم دور کند.

زایش جهان از بی‌نظمی و پیدائی یانگ و یین (که در اسطوره‌ها به «بیان‌گو» و همسر او نسبت داده شده) از عناصر اصلی اندیشه‌ی چینی است و خاستگاه این اسطوره به‌احتمال زیاد اطراف رود یانگ‌تسه است. در اسطوره‌ی دیگری آمده که «یانگ» و «یین» درآغاز یگانه‌اند و ترکیب آن دو شِن خوانده می‌شود. در این اسطوره «شن» مسؤول تشکل آسمان و زمین است.

زایش جهان از تخم تنها خاص چین نیست و آغازین‌ترین اندیشه درباره‌ی