آهوان
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
هزار چشم گشودند و شاخ رقصاندند
فراز تپه هزار آهوی بلند اندام
بهعشق مهر گشودند بازوان، چیدند
ستارگان کبود سپیده را آرام.
فراز خاک بجنبید تپهها سرمست
نشست مهر فراز هزار جلگه و دشت
ز تپهها بچریدند و بادسان رفتند
هزار آهوی زیبای آفتاب اندام.
فراز کوه چو روئید مهر، خسته ز راه
بکوفت باد بر او صخرههای ابر سیاه
خمید مهر و شکست و درون چاه افتاد
نواخت طبل غروبش به نام، بر هر بام.
هزار چشم ببستند و شاخ بشکستند
ز قهر مهر هزار آهوی بلند اندام
شگفت بر سر خاموش تپهها، بر خاک
ستارگان سپید شب سیاه، آرام.
- رضا – براهنی