چشم سر و چشم دل

از irPress.org
پرش به ناوبری پرش به جستجو
کتاب جمعه سال اول شماره اول صفحه ۱۵۲
کتاب جمعه سال اول شماره اول صفحه ۱۵۲


پَرسه در متون

در این بخش، پاره هائی از متون قدیم و جدید که حاوی مطلبی، نکته ای و اشارتی باشد که به نقلش بیارزد چاپ می کنیم. گاه نقل یک متن بخاطر زیبائی و کمال لفظ و معنای آنست. زمانی نوشته یادآور سنت و رسمی در گذشته دور و نزدیک است، نقل جملات گاهی از باب مطایبه و هزل است و زمانی از باب عبرت و افسوس. غالباً نظر به شیوهء بیانی نویسندگان و شعرای اعصار مختلف است که مزید بر آگاهی های ادبی (گاه بی ادبی) خواهد بود.




چشم سر وچشم دل


گویند که: مردی نزدیک پارسامردی، کیسۀ پردرم دست گرفته، گفت: یا استاد! دلم تاریک شده است، مرا پندی ده. گفت: اندر آن کیسه چه داری؟ گفت: درم. گفت: چند است؟ گفت: هزار درم، چیزی خواهم خرید. گفت: سر کیسه باز کن. باز کرد. یک درم این پارسا مرد برگرفت، گفت پیشترآی. پیش تر آمده آن درم بر چشم وی نهاد، گفت: چشم بازکن و بنگر. گفت: این درم بر چشم منست، می نبینم. گفت: ای مرد! یک درم بر چشم سر نهادی دنیا را نمی بینی پس هزار درم بر دل نهادی پنداری که چشم دل تاریک شده است عقبی می نبینی؟!

از «بستان العارفین و تحفة المریدین»