در پاسخ خوانندگان ۱۷
از این شماره بهسؤالات علمی، اجتماعی و فلسفی خوانندگان عزیز پاسخ میگوئیم.
تصور میکنیم توضیح این نکته لازم باشد که بسیاری از این گونه مفاهیم در جوامع مختلف دارای یک بارِ واحد نیست. چنان که فیالمثل مفهوم «بورژوا» در چین و شوروی و کشورهای اروپای شرقی چیزی است یکسره مغایر با برداشتی که مثلاً در جوامع اروپای غربی و آمریکا و کانادا از همین کلمه میشود. بههمین جهت ما برای پاسخ بهخوانندگان خود منابعی را مورد استفاده قرار میدهیم که گذشته از اعتبار بینالمللی کاملاً بیطرف باشد و جانبدارانه یا مغرضانه با این یا آن مفهوم مواجهه نکند.
فالانژ Falange
اصل کلمه یونانی است و فالانکس Falanks تلفظ میشود، و آن بهنوعی از آرایش جنگی پیادهنظام گفته میشده است که مبتکرش اسپارتیها بودهاند. در این گونه آرایش، سربازان صفوف فشردهئی تشکیل میدادند از هشت تا شانزده ردیف، و سپر بهسپر حصاری نفوذناپذیر بهوجود میآوردند و بدین شکل در صفوف دشمن نفوذ میکردند. بعدها بههر اجتماع متشکل و فشردهئی نیز اصطلاحاً فالانژ گفته شد.
امّا فالانژ موردنظر ما نخست نام حزبی بود که بهسال ۱۹۳۳ توسط خوزه آنتونیو پریمو دِریوِرا در اسپانیا تأسیس شد و تلفظ اسپانیائی آن فالان هِه است. گروهی از جوانان پرشور و احساس بهعضویت آن درآمدند و بهسال ۱۹۳۴ گروههائی از جوانان احزاب دیگر نیز بهآن پیوستند. حزب، اصول و اعتقادات مسلکی خود را در همین سال طی ۲۶ اصل اعلام داشت. حزب فالانژ که معتقد بود «زندگی نبردی بیش نیست» و «هر فرد باید با روحی سرشار از ایثار و خدمت بهملت بزید» بهموجب اصل ۲۶ مرامنامهٔ خود خواستار استقرار نظمی نو در اسپانیا شده بود. در اصول دیگر مرامنامهٔ خود، حزب فالانژ مخالفت عمیق خود را با قانون اساسی جمهوری، احزاب سیاسی دیگر، سرمایهداری، مارکسیسم و حتی مبارزهٔ طبقاتی اعلام کرده بود و روی کار آمدن یک «دولت ملی سندیکائی» را تنها راهحل مشکلات اسپانیا میدانست.
علیرغم اقبالی که جوانان در بدو امر نسبت بهاین حزب نشان دادند، در انتخابات سال ۱۹۳۶ اسپانیا، فالانژها از مجموع ۱۸۰ هزار رأی مادرید (پایتخت) فقط پنج هزار رأی آوردند که تمام آن متعلق بهدست راستیها بود. و در نتیجه جبههٔ ملی قدرت را بهدست گرفت. ریوِرا رهبر فالانژ دستگیر و محاکمه و در ۲۰ نوامبر همان سال اعدام شد و فرانکو در رأس حزب قرار گرفت و بهطرفداری از شورشیان با دولت جبههٔملی ازدر جنگ در آمد و بهمدت سه سال اسپانیا را بهآتش و خون کشید تا سرانجام در ۱۹۳۹ با تصرف مادرید قدرت دیکتاتوری خود را رسمیت داد و حزب فالانژ را علیرغم اعضای معدودش از طرق غیرقانونی بر تمام زمینههای اقتصادی، اجتماعی، و سیاسی اسپانیا حاکم کرد تا آنجا که تصدی هر مقامی در کشور بستگی بهعضویت در حزب داشت.
در فرهنگ سیاسی امروز، فالانژ یا فالانژیست بهافراد، گروهها و سازمانهائی اطلاق میشود که در اندیشه یا عملکرد خود مرتجع، بیمنطق و زورگو است و حرف خود را از طرق غیر دموکراتیک بهکرسی مینشاند. همان خصوصیاتی که امثال موسولینی، هیتلر نیز در شیوههای سیاسی خود عملاً بهکار میبستند.
***
- برای آن که در این فرصت بهتفاوت «فالانژیسم» و «فاشیسم» نیز اشاره کرده باشیم بهنقل سطوری از «دائرةالمعارف فارسی» (ذیل همین دو کلمه) میپردازیم:
«معتقدات فالانژهای اسپانیا عمدتاً برمبنای فاشیسم بود، ولی تمایز آن با سایر گروههای فاشیست در این بود که بهسنن ملی و خاصّه سنن سلطنتی و مسیحی اسپانیا در دورهٔ رنسانس اهمیت بسیار میداد.
فاشیسم، بهمعنی اخص، نظام سیاسی و اقتصادی ایتالیا در عهد موسولینی (از سال ۱۹۲۲ تا شکست ایتالیا) بود. نام فاشیست بهمناسبت انتخاب یکی از نشانهای روم قدیم بود بهنام فاشِس Fasces. فاشیسم، به معنی اعم، بههر رژیم استبدادی متمرکزی اطلاق میشود که از اصول ملی و تعصبات نژادی پیروی مینماید و بهوسیلهٔ یکنواخت کردن مخالفین و اختناق آزادی مردم و سانسور عقاید و افکار، ادامهٔ حکمفرمائی خود را تأمین مینماید. بهاین معنی وسیع، رژیم ناسیونال سوسیالیسم آلمان و دستگاه حکومت ژنرال فرانکو در اسپانیا نیز فاشیسم میباشند. بهطور کلی فاشیسم عکسالعملی منفی در مقابل سوسیالیسم و دموکراسی است. فاشیستها خود را علمدار اجرای نظم و انضباط میدانند. موسولینی خود را یک سرباز فداکار و نجاتدهندهٔ ایتالیا از خطرات هرج و مرج و کمونیسم معرفی کرد و در سایهٔ تشکیلات منظم حزبی و بهکمک سیاهجامگان، دیکتاتوری خود را در ایتالیا برقرار کرد. فاشیستها بهجوانان و مبارزین نیرومند میدان میدهند و توجه و پشتیبانی مردم را با روشهای «پدرانه» در مورد تأمین کار و رفاه عمومی بهدست میآورند، ولی قدرت حقیقی در دست طبقهٔ ممتازه است.»