خطابهٔ پنجم: تفاوت بین نسخه‌ها

از irPress.org
پرش به ناوبری پرش به جستجو
سطر ۲: سطر ۲:
 
[[Image:22-043.jpg|thumb|alt= کتاب جمعه سال اول شماره ۲۲ صفحه ۴۳|کتاب جمعه سال اول شماره ۲۲ صفحه ۴۳]]
 
[[Image:22-043.jpg|thumb|alt= کتاب جمعه سال اول شماره ۲۲ صفحه ۴۳|کتاب جمعه سال اول شماره ۲۲ صفحه ۴۳]]
  
{{در حال ویرایش}}
+
{{بازنگری}}
 +
 
 +
تامارا
 +
 
 +
از گلویت آوازهای غمگینی می‌گذرد
 +
 
 +
و در سینه‌ات
 +
 
 +
:::::پرستوئی نیمه جان می‌موید
 +
 
 +
سرودهای سرخ را از دیوار شهر می‌شویند
 +
 
 +
و معماران
 +
 
 +
قصری جادوئی بنا نهاده‌اند
 +
 
 +
تا هیولائی بدپوش
 +
 
 +
از پلکان قصیدهٔ حیات خویش به‌فراز بَر شود
 +
 
 +
گیسوی زیبایت را دوباره بباف تامارا
 +
 
 +
هرچند که عشق
 +
 
 +
::::::همچون اسبی سرگردان
 +
 
 +
::::::::::سنگسار می‌شود
 +
 
 +
در چشمانت، ترانه‌ئی تاریک، باران می‌شود
 +
 
 +
و درشکه‌ئی قدیمی
 +
 
 +
::::::عروسی سوگوار را
 +
 
 +
::::::::::در میدان می‌چرخاند
 +
 
 +
برای چه غمگینی تامارا
 +
 
 +
هنوز هم آن چریک
 +
 
 +
قلبش را همچون نارنجکی
 +
 
 +
::::::::به‌کف دارد.
 +
 
 +
چه زیبنده است براو جامهٔ مرگ،
 +
 
 +
و مرگ از او چه با وقار می‌گذرد!
 +
 
 +
هر شهید
 +
 
 +
ستارهٔ کوچکی‌ست که به‌شهر هدیه می‌شود
 +
 
 +
:::::::::به‌تو، تامارا
 +
 
 +
برای چه غمگینی؟
 +
 
 +
شهر تاریک را
 +
 
 +
:::::بزودی
 +
 
 +
::::::::رودی از ستاره خواهد گذشت
 +
 
 +
چشمانت را از شیون تهی کن تامارا
 +
 
 +
هنوز اسبِ سفید زاپاتا
 +
 
 +
::::::::در کوهستان شیهه بر می‌کشد
 +
 
 +
مرگ از ما شوکت خواهد گرفت
 +
 
 +
و درشکه‌ئی سیاهپوش
 +
 
 +
::::::::ترا
 +
 
 +
::::::::::در میدان خواهد چرخاند
 +
 
 +
مرگ از ما زاده می‌شود
 +
 
 +
و ما از مرگ.
 +
 
 +
برای چریک‌ها
 +
 
 +
:::::از لبخندت
 +
 
 +
::::::::::خورشیدی کن
 +
 
 +
نام تو
 +
 
 +
::::بر دیوارهای شهر
 +
 
 +
::::::::::ترانه خواهد شد
 +
 
 +
:::::::::::::::::::میرزاآقا عسکری
 +
 
  
 
[[رده:کتاب جمعه ۲۲]]
 
[[رده:کتاب جمعه ۲۲]]

نسخهٔ ‏۲۹ مهٔ ۲۰۱۱، ساعت ۰۱:۰۳

کتاب جمعه سال اول شماره ۲۲ صفحه ۴۲
کتاب جمعه سال اول شماره ۲۲ صفحه ۴۲
کتاب جمعه سال اول شماره ۲۲ صفحه ۴۳
کتاب جمعه سال اول شماره ۲۲ صفحه ۴۳

تامارا

از گلویت آوازهای غمگینی می‌گذرد

و در سینه‌ات

پرستوئی نیمه جان می‌موید

سرودهای سرخ را از دیوار شهر می‌شویند

و معماران

قصری جادوئی بنا نهاده‌اند

تا هیولائی بدپوش

از پلکان قصیدهٔ حیات خویش به‌فراز بَر شود

گیسوی زیبایت را دوباره بباف تامارا

هرچند که عشق

همچون اسبی سرگردان
سنگسار می‌شود

در چشمانت، ترانه‌ئی تاریک، باران می‌شود

و درشکه‌ئی قدیمی

عروسی سوگوار را
در میدان می‌چرخاند

برای چه غمگینی تامارا

هنوز هم آن چریک

قلبش را همچون نارنجکی

به‌کف دارد.

چه زیبنده است براو جامهٔ مرگ،

و مرگ از او چه با وقار می‌گذرد!

هر شهید

ستارهٔ کوچکی‌ست که به‌شهر هدیه می‌شود

به‌تو، تامارا

برای چه غمگینی؟

شهر تاریک را

بزودی
رودی از ستاره خواهد گذشت

چشمانت را از شیون تهی کن تامارا

هنوز اسبِ سفید زاپاتا

در کوهستان شیهه بر می‌کشد

مرگ از ما شوکت خواهد گرفت

و درشکه‌ئی سیاهپوش

ترا
در میدان خواهد چرخاند

مرگ از ما زاده می‌شود

و ما از مرگ.

برای چریک‌ها

از لبخندت
خورشیدی کن

نام تو

بر دیوارهای شهر
ترانه خواهد شد
میرزاآقا عسکری