چهار کاکُل خونین: تفاوت بین نسخه‌ها

از irPress.org
پرش به ناوبری پرش به جستجو
(صفحه‌ای جدید با '[[Image:34-014.jpg|thumb|alt= کتاب جمعه سال اول شماره ۳۴ صفحه ۱۴|کتاب جمعه سال اول شماره ۳۴ صفحه…' ایجاد کرد)
 
جز (ربات: افزودن رده:کتاب جمعه)
 
(۶ نسخه‌ٔ میانی ویرایش شده توسط ۴ کاربر نشان داده نشده)
سطر ۱: سطر ۱:
 
[[Image:34-014.jpg|thumb|alt= کتاب جمعه سال اول شماره ۳۴ صفحه ۱۴|کتاب جمعه سال اول شماره ۳۴ صفحه ۱۴]]
 
[[Image:34-014.jpg|thumb|alt= کتاب جمعه سال اول شماره ۳۴ صفحه ۱۴|کتاب جمعه سال اول شماره ۳۴ صفحه ۱۴]]
  
{{ناقص}}
+
 
 +
چهار سوار
 +
 
 +
خونین و خمیده
 +
 
 +
بر پشت اسب‌هاشان از راه می‌رسند،
 +
 
 +
با سینه‌ئی دریده به‌سرنیزه‌های زهرآگین
 +
 
 +
و چهره‌هائی به‌زلالیِ چشمه‌ها
 +
 
 +
خون جامه‌هاشان
 +
 
 +
سپیده را شعله‌ور می‌کند
 +
 
 +
و بر تارک طلسم می‌وزد.
 +
 
 +
سواران چنینند!
 +
 
 +
از رؤیت دریا و نیزارهای سبز
 +
 
 +
که در کنار مرداب روئیده‌اند
 +
 
 +
:::::تشنه می‌شوند.
 +
 
 +
در شبی بی‌قلمرو
 +
 
 +
پای در رکاب می‌نهند
 +
 
 +
تا خواب سرزمین ویران خویش را در نوردند
 +
 
 +
به‌هنگامی که عقاب
 +
 
 +
چهار ستاره را به‌منقار می‌برد
 +
 
 +
:::::از فراز دریا
 +
 
 +
:::::به‌جانب کویر.
 +
 
 +
عقابان چنینند!
 +
 
 +
هنوز در اندیشهٔ قلّه‌اند
 +
 
 +
که پای بر آن نهند
 +
 
 +
تا چنگ درافکنند در خون ستارگان
 +
 
 +
::::::امّا
 +
 
 +
::::::در این تلخزارِ مرگ
 +
 
 +
آب و علف به‌خاک و دریا می‌رسد.
 +
 
 +
چنین است حکایت مردان
 +
 
 +
نام‌شان در متن کتاب‌ها
 +
 
 +
نام زندگی می‌شود.
 +
 
 +
 
 +
::::::::::اسفند ۵۸
 +
::::::::::'''عظیم خلیلی'''
 +
{{لایک}}
 +
 
 
[[رده:کتاب جمعه ۳۴]]
 
[[رده:کتاب جمعه ۳۴]]
 +
[[رده:شعر]]
 +
[[رده:عظیم خلیلی]]
 +
[[رده:مقالات نهایی‌شده]]
 +
[[رده:کتاب جمعه]]

نسخهٔ کنونی تا ‏۳ اوت ۲۰۱۱، ساعت ۰۹:۰۷

کتاب جمعه سال اول شماره ۳۴ صفحه ۱۴
کتاب جمعه سال اول شماره ۳۴ صفحه ۱۴


چهار سوار

خونین و خمیده

بر پشت اسب‌هاشان از راه می‌رسند،

با سینه‌ئی دریده به‌سرنیزه‌های زهرآگین

و چهره‌هائی به‌زلالیِ چشمه‌ها

خون جامه‌هاشان

سپیده را شعله‌ور می‌کند

و بر تارک طلسم می‌وزد.

سواران چنینند!

از رؤیت دریا و نیزارهای سبز

که در کنار مرداب روئیده‌اند

تشنه می‌شوند.

در شبی بی‌قلمرو

پای در رکاب می‌نهند

تا خواب سرزمین ویران خویش را در نوردند

به‌هنگامی که عقاب

چهار ستاره را به‌منقار می‌برد

از فراز دریا
به‌جانب کویر.

عقابان چنینند!

هنوز در اندیشهٔ قلّه‌اند

که پای بر آن نهند

تا چنگ درافکنند در خون ستارگان

امّا
در این تلخزارِ مرگ

آب و علف به‌خاک و دریا می‌رسد.

چنین است حکایت مردان

نام‌شان در متن کتاب‌ها

نام زندگی می‌شود.


اسفند ۵۸
عظیم خلیلی