درخواست‌دهنده: تفاوت بین نسخه‌ها

از irPress.org
پرش به ناوبری پرش به جستجو
جز (ربات: تغییر خودکار متن (-هء +هٔ , -ﻩٴ +ﻩٔ , -ۀ +ﻩٔ , -هٴ +هٔ ))
جز (ربات: افزودن رده:کتاب جمعه)
 
(۱۴ نسخه‌ٔ میانی ویرایش شده توسط ۴ کاربر نشان داده نشده)
سطر ۵: سطر ۵:
 
[[Image:8-018.jpg|thumb|alt= کتاب جمعه سال اول شماره ۸ صفحه ۱۸|کتاب جمعه سال اول شماره ۸ صفحه ۱۸]]
 
[[Image:8-018.jpg|thumb|alt= کتاب جمعه سال اول شماره ۸ صفحه ۱۸|کتاب جمعه سال اول شماره ۸ صفحه ۱۸]]
  
{{بازنگری}}
 
  
<u>
+
'''هارولد پینتر''' Harold Pinter
==درخواست دهنده==
 
</u>
 
<u>
 
Harold Pintr هارولد پینتر
 
</u>
 
اشخاص نمایش:
 
Lam لمپ
 
Piffsپیفس
 
یک دفتر کار. لمب {{نشان|1}}. جوان، مشتاق، بشاش، پرحرارت و
 
جدی. ناآرام و تنها قدم می‌زند. در باز می‌شود. مادموازل
 
پیفس می‌آید تو. به‌نظر می‌رسد که عصارﻩٔ لیاقت و کارآئی
 
است.
 
'''پیفس''': آ، صبح‌بخیر.
 
  
'''لمب''': صبح به‌خیر مادموازل.
 
  
'''پیفس''': شما آقای لمب هستید؟
+
----
  
'''لمب''': بله، خودم هستم.
 
  
'''پیفس''': (در حال مطالعه یک یادداشت)شما برای تصدی این پست خالی
 
درخواست نوشته‌اید، درسته؟
 
'''لمب''': دقیقأ همین طوره.
 
  
'''پیفس''': فیزیکدان هستید، بله؟
+
اشخاص نمایش:
 
 
'''لمب''': بله، بله. در واقع فیزیک تمام زندگی منه.
 
 
 
'''پیفس''': (با بی‌حالی)بسیار خب، معمولأ روش ما اینه که قبل از رسیدگی
 
به‌کیفیت کار درخواست کننده‌ها برای تعیین لیاقت و شایستگی روانی‌شون
 
همیشه یه آزمایش کوچولو از اونا می‌کنیم. مانعی که نداره؟
 
 
 
'''لمب''': آ، اختیار دارین، نخیر.
 
 
 
'''پیفس''': بسیار خوب.
 
 
 
:::::::::::::::::::پیفس اشیائی را از داخل کشو بیرون می‌آورد، بعد می‌آید
 
 
 
:::::::::::::::::::به‌طرف لمب و یک صندلی برایش می‌گذارد.
 
 
 
'''پیفس''': لطفأ بشینین. (لمب می‌نشیند.)می‌تونم اینارو به‌کف دستاتون وصل کنم؟
 
 
 
'''لمب''': (با خشروئی.)چی هستن؟
 
  
'''پیفس''': الکترودَن.
+
:::'''لمب''' Lamb
  
'''لمب''': الکترود؟ آ، بله، البته. چه چیزای کوچولو موچولوی بامزه‌ئی!
+
:::'''پیفس''' Piffs
  
::::::::::::::::(پیفس الکترودها را به‌کف دست‌های لمب وصل می‌کند.)
 
  
 +
{{کوچک}}
 +
:::::::::::::::یک دفتر کار. لمب {{نشان|1}}، جوان، مشتاق، بشاش، پرحرارت و جدی. ناآرام و تنها قدم می‌زند. در باز می‌شود. مادموازل پیفس می‌آید تو. به‌نظر می‌رسد که عصارهٔ لیاقت و کارآئی است.
 +
{{پایان کوچک}}
  
:::::::::::::::: '''پیفس''': خب، حالا گوشی‌آ.
+
'''پیفس:''' آ، صبح‌بخیر.
  
::::::::::::::::(ایرفون‌ها {{نشان|2}}را نیز روی سر او وصل می‌کند.)
+
'''لمب:''' صبح به‌خیر مادموازل.
  
'''لمب''': می‌گم... سرگرمی خوبیه‌ها!
+
'''پیفس:''' شما آقای لمب هستید؟
  
'''پیفس''': حالا وصلش می‌کنم به‌برق.
+
'''لمب:''' بله، خودم هستم.
  
:::::::::::::::::(دو شاخه را به‌پریز وصل می‌کند.)
+
'''پیفس:''' {{کوچک}}(در حال مطالعه یک یادداشت) {{پایان کوچک}}شما برای تصدی این پست خالی درخواست نوشته‌اید، درسته؟
  
 +
'''لمب:''' دقیقاً همین طوره.
  
'''لمب''': (با اندکی نگرانی)وصلش کردین، آره؟ آ، آره، البته که کردین، آره.
+
'''پیفس:''' فیزیکدان هستید، بله؟
  
:::وصلش کردین، مگه نه؟
+
'''لمب:''' بله، بله. در واقع فیزیک تمام زندگی منه.
  
 +
'''پیفس:''' {{کوچک}}(با بی‌حالی){{پایان کوچک}} بسیار خب، معمولاً روش ما اینه که قبل از رسیدگی به‌کیفیت کار درخواست‌کننده‌ها برای تعیین لیاقت و شایستگی روانی‌شون همیشه یه آزمایش کوچولو از اونا می‌کنیم. مانعی که نداره؟
  
:::::::::::::::::(پیفس روی چهارپایﻩٔ بلندی می‌ایستد و از آن بالا لمب را می‌نگرد.)
+
'''لمب:''' آ، اختیار دارین، نخیر.
  
 +
'''پیفس:''' بسیار خوب.
 +
{{کوچک}}
 +
:::::::::::::::پیفس اشیائی را از داخل کشو بیرون می‌آورد، بعد می‌آید به‌طرف لمب و یک صندلی برایش می‌گذارد.
 +
{{پایان کوچک}}
 +
'''پیفس:''' لطفاً بشینین. {{کوچک}}(لمب می‌نشیند.){{پایان کوچک}} می‌تونم اینارو به‌کف دستاتون وصل کنم؟
  
:::حالا این قدرت و شایستگی منو معـ... معلوم می‌کنه، مگه نه؟
+
'''لمب:''' {{کوچک}}(با خوشروئی.){{پایان کوچک}} چی هستن؟
  
 +
'''پیفس:''' الکترودَن.
  
'''پیفس''': مسلمأ. حالا خودتونو شل کنین، شلِ شل. راجع به‌چیز دیگه‌ئی فکر کنن.
+
'''لمب:''' الکترود؟ آ، بله، البته. چه چیزای کوچولو موچولوی بامزه‌ئی!
  
'''لمب''': باشه.
+
{{کوچک}}
 +
:::::::::::::::(پیفس الکترودها را به‌کف دست‌های لمب وصل می‌کند.)
 +
{{پایان کوچک}}
 +
:::::::::::::::'''پیفس:''' خب، حالا گوشی‌آ.
  
'''پیفس''': شُلِ شُل. بیشتر، بیشتر. کاملأ شل کردین؟
+
{{کوچک}}
 +
:::::::::::::::(ایرفون‌ها{{نشان|2}}را نیز روی سر او وصل می‌کند.)
 +
{{پایان کوچک}}
  
::::::::::::::::::لمب با سر تآئید می‌کند.
+
'''لمب:''' می‌گم... سرگرمی خوبیه‌ها!
  
::::::::::::::::::پیفس دکمه‌ئی را که به‌چهارپایه وصل است فشار می‌دهد.
+
'''پیفس:''' حالا وصلش می‌کنم به‌برق.
  
::::::::::::::::::صدای وزوز گوشخراش کرکننده‌ئی بلند می‌شود. لمب
+
{{کوچک}}
 +
:::::::::::::::(دو شاخه را به‌پریز وصل می‌کند.)
 +
{{پایان کوچک}}
 +
'''لمب:''' {{کوچک}}(با اندکی نگرانی){{پایان کوچک}}وصلش کردین، آره؟ آ، آره، البته که کردین، آره. وصلش کردین، مگه نه؟
  
::::::::::::::::::تکان شدیدی می‌خورد. دست‌هایش به‌طرف گوشی می‌رود.
+
{{کوچک}}
 +
:::::::::::::::(پیفس روی چهارپایهٔ بلندی می‌ایستد و از آن بالا لمب را می‌نگرد.)
 +
{{پایان کوچک}}
 +
حالا این قدرت و شایستگی منو معـ... معلوم می‌کنه، مگه نه؟
  
::::::::::::::::::صندلی را با خود به‌جلو هل می‌دهد، روی زمین در می‌غلتد
+
'''پیفس:''' مسلماً. حالا خودتونو شُل کنین، شُلِ شُل. نباید راجع به‌چیز دیگه‌ئی فکر کنین.
  
::::::::::::::::::و با جان کندن به‌زیر صندلی می‌خزد. پیفس خونسرد و
+
'''لمب:''' باشه.
  
::::::::::::::::::آرام، او را می‌نگرد. صدا قطع می‌شود. لمب دزدانه از زیر
+
'''پیفس''': شُلِ شُل. بیشتر، بیشتر. کاملاً شُل کردین؟
  
::::::::::::::::::صندلی سرک می‌کشد، سینه‌مال می‌آید بیرون، می‌ایستد،
+
{{کوچک}}
 +
::::::::::::::::لمب با سر تأئید می‌کند.
  
::::::::::::::::::خودش را تکان می‌دهد، با دهان بسته می‌خندد و بعدروی
+
::::::::::::::::پیفس دکمه‌ئی را که به‌چهارپایه وصل است فشار می‌دهد. صدای وزوز گوشخراش کرکننده‌ئی بلند می‌شود. لمب تکان شدیدی می‌خورد. دست‌هایش به‌طرف گوشی می‌رود. صندلی را با خود به‌جلو هُل می‌دهد، روی زمین درمی‌غلتد و با جان کندن به‌زیر صندلی می‌خزد. پیفس خونسرد و آرام، او را می‌نگرد. صدا قطع می‌شود. لمب دزدانه از زیر صندلی سرک می‌کشد، سینه‌مال می‌آید بیرون، می‌ایستد، خودش را تکان می‌دهد، با دهان بسته می‌خندد و بعدروی صندلی ولو می‌شود.
 +
{{پایان کوچک}}
  
::::::::::::::::::صندلی ولو می‌شود.
+
'''پیفس:''' می‌خواستین وانمود کنین آدمی هستین که خیلی زود به‌هیجان میاد؟
  
 +
'''لمب:''' نه. خیلی نه. البته من -
  
'''پیفس''': می‌خواستین وانمود کنین آدمی هستین که خیلی زود به‌هیجان میاد؟
+
'''پیفس:''' پس می‌خواستین وانمود کنین عصبی و کم حوصله‌این؟
  
'''لمب''': کم حوصله؟ نه، من نگفتم کم حوصله‌ام. خب، البته بعضی وقتا یه
+
'''لمب''': کم حوصله؟ نه، من نگفتم کم حوصله‌ام. خب، البته بعضی وقتا یه چیزائی باعث می‌شه که آدم -
  
: : :چیزائی باعث می‌شه که آدم-
+
'''پیفس:''' تا به‌حال دچار حالت افسردگی شدین؟
'''پیفس''': تا به‌حال دچار حالت افسردگی شدین؟
 
  
'''لمب''': خب، دقیقأ نمیشه اسمشو افسردگی گذاشت. گیرم ـ
+
'''لمب:''' خب، دقیقاً نمیشه اسمشو افسردگی گذاشت. گیرم ـ
  
'''پیفس''': شده بعضی وقتا کارهائی بکنین که صبحش پشیمون بشین و افسوس بخورین؟
+
'''پیفس:''' شده بعضی وقتا کارهائی بکنین که صبحش پشیمون بشین و افسوس بخورین؟
  
'''لمب''': افسوس بخورم؟ کارهائی که باعث پشیمونیم بشه و افسوس بخورم؟...
+
'''لمب:''' افسوس بخورم؟ کارهائی که باعث پشیمونیم بشه و افسوس بخورم؟... خب، بسته به‌اینه که منظورتون از «بعضی وقتا»چی باشه... می‌خوام بگم که وقتی شما می‌گین «بعضی وقتا» -
  
خُب، بسته به‌اینه که منظورتون از «بعضی وقتا»چی باشه... می‌خوام بگم
+
'''پیفس:''' هیچ وقت پیش اومده که با دیدن زن‌ها هاج و واج بمونین؟
که وقتی شما می‌گین ـــــــ
 
'''پیفس''': هیچ وقت پیش اومده که با دیدن زن‌ها هاج و واج بمونین؟
 
  
'''لمب''': زن‌ها؟
+
'''لمب:''' زن‌ها؟
  
'''پیفس''': مردها.
+
'''پیفس:''' مردها.
  
'''لمب''': مردها؟ ... بذارین اول جواب سؤالتونو راجع به‌زن‌ها بِدَم ـــــــ
+
'''لمب:''' مردها؟... بذارین اول جواب سؤال‌تونو راجع به‌زن‌ها بِدَم -
  
'''پیفس''': شده بعضی وقتا احساس کنین که هاج و واج موندین؟
+
'''پیفس:''' شده بعضی وقتا احساس کنین که هاج و واج موندین؟
  
'''لمب''': هاج و واج؟
+
'''لمب:''' هاج و واج؟
  
'''پیفس''': با دیدن زن‌ها.
+
'''پیفس:''' با دیدن زن‌ها.
  
'''لمب''': زن‌ها؟
+
'''لمب:''' زن‌ها؟
  
'''پیفس''': مردها.
+
'''پیفس:''' مردها.
  
 
'''لمب''': آخه یه دقیقه صبر کنین... ببینم: جوابشو باید جدا جدا بِدَم یا با هم؟
 
'''لمب''': آخه یه دقیقه صبر کنین... ببینم: جوابشو باید جدا جدا بِدَم یا با هم؟
  
'''پیفس''': شده که بعد از کار روزانه احساس خستگی کنین؟ یا ضعف؟ یا کج
+
'''پیفس:''' شده که بعد از کار روزانه احساس خستگی کنین؟ یا ضعف؟ یا کج خلقی؟ یا بی‌حوصلگی؟ حساسیت شدید؟ گیجی؟ عبوسی؟ بطالت؟ ناخوشی؟ پریشون حواسی؟ بی‌خوابی؟ بی‌اشتهائی؟ بی‌قراری؟ نتونین راحت یه جا بشینین؟ نتونین کمرتونو راست کنین؟ احساس شهوت؟ سستی و تنبلی؟ هیجان؟ سرمستی؟ تمنا؟ قدرت؟ ترس و وحشت؟ بی‌حسّ و حالی؟ از قدرت؟ از ترس؟ از تمنا؟
خلقی؟ یا بی‌حوصلگی؟ حساسیت شدید؟ گیجی؟ عبوسی؟ بطالت؟
 
ناخوشی؟ پریشون حواسی؟ بی‌خوابی؟ بی‌اشتهائی؟ بی‌قراری؟ نتونین
 
راحت یه جا بشینین؟ نتونین کمرتونو راست کنین؟ احساس شهوت؟  
 
سستی و تنبلی؟ هیجان؟ سرمستی؟ تمنا؟ قدرت؟ ترس و وحشت؟ بی‌حس
 
و حالی؟ از قدرت؟ از ترس؟ از تمنا؟
 
 
 
'''لمب''': (در اندیشه)خب، خیلی مشکل که آدم واقعأ بگه که ـــــــ
 
 
 
'''پیفس''': مبتلا به‌اِگزِما یا بی‌حالی و بی‌اشتهائی یا غش هستین؟
 
 
 
'''لمب''': واسه چی اینارو ـــــــــ
 
 
 
'''پیفس''': دست نخورده هسّین؟
 
 
 
'''لمب''': ببخشین؟
 
 
 
'''پیفس''': دست نخورده هسّین؟
 
 
 
'''لمب''': راستش، یه خورده دستپاچه شدم... منظورم اینه که آخه... جلوِ یه خانم ـــــــــ
 
 
 
'''پیفس''': دست نخورده هسّین؟
 
 
 
'''لمب''': بله، نقدأ که هسّم. نمی‌خوام چیزی رو ازتون پنهون کنم.
 
  
'''پیفس''': همیشه بودین؟
+
'''لمب:''': {{کوچک}}(در اندیشه){{پایان کوچک}} خُب، خیلی مشکله که آدم واقعاً بگه که -
  
'''لمب''': آ... بله، همیشه، همیشه.
+
'''پیفس:''' سازش‌تون چه‌طوره؟ آمیزش‌تون خوبه؟
  
'''پیفس''': قسم می‌خورین؟
+
'''لمب:''' تازه رو اون نقطهٔ حسّاسی دس گذاشتین که -
  
'''لمب''': قسم؟ آ... بله، قسم می‌خورم.
+
'''پیفس:''' مبتلا به‌اِگزِما یا بی‌حالی و بی‌اشتهائی یا غش هستین؟
  
'''پیفس''': زن‌ها شما را به‌وحشت میندازن؟
+
'''لمب:''' واسه چی اینارو -
  
::::::::::::::::دکمه‌ای را که در سوی دیگر چهارپایه است فشار می‌دهد.
+
'''پیفس:''': دست نخورده هسّین؟
  
::::::::::::::::صحنه غرق نور قرمز رنگی صحنه را در خود فرو می‌برد.
+
'''لمب:''' ببخشین؟
  
::::::::::::::::صحنه با هر سؤال خانم پیفس خاموش و روشن می‌شود.
+
'''پیفس:''' دست نخورده هسّین؟
  
 +
'''لمب:''' راستش، یه خورده دستپاچه شدم... منظورم اینه که آخه... جلوِ یه خانم -
  
'''پیفس''': چی شون شما رو به‌وحشت میندازه؟ (پشت سرهم:)لباسشون؟
 
  
::::کفش‌شون؟ صداشون؟ خنده‌شون؟ نگاه‌شون؟ راه رفتن‌شون؟
+
'''پیفس:''' دست نخورده هسّین؟
  
::::نشستن‌شون؟ لبخند زدن‌شون؟ حرف زدن‌شون؟ لب و دهن‌شون؟
+
'''لمب:''' بله، نقداً که هسّم. نمی‌خوام چیزی رو ازتون پنهون کنم.
  
::::دستاشون؟ پاهاشون؟ ساقاشون؟ روناشون؟ زانوهاشون؟ چشماشون؟
+
'''پیفس:''' همیشه بودین؟
  
::::(ضربه طبل)هاشون؟ (ضربﻩٔ سنج)هاشون؟ (صدای ترمبون)هاشون؟ (یک
+
'''لمب:''' آ... بله، همیشه. همیشه.
  
::::نُتِ بَم)هاشون؟
+
'''پیفس:''' قسم می‌خورین؟
  
'''لمب''': (با صدای بلند)خب، بسته به‌اینه که واقعا منظورتون چی باشه ــــــــ
+
'''لمب:''' قسم؟ آ... بله، قسم می‌خورم.
  
::::::::::::::::نور همچنان خاموش و روشن می‌شود. پیفس مجددا
+
'''پیفس:''' زن‌ها شما را به‌وحشت میندازن؟
  
::::::::::::::::دکمﻩٔ اوّلی را فشار می‌دهد و صدای وزوز گوشخراش
+
{{کوچک}}
 +
::::::::::::::::دکمه‌ای را که در سوی دیگر چهارپایه است فشار می‌دهد. صحنه غرق نور قرمز رنگی صحنه را در خود فرو می‌برد. صحنه با هر سؤال خانم پیفس خاموش و روشن می‌شود.
 +
{{پایان کوچک}}
  
::::::::::::::::کرکننده بار دیگر بلند می‌شود. دست لمب بی‌اراده به‌طرف
+
'''پیفس:''' چی شون شما رو به‌وحشت میندازه؟ (پشت سرهم:) لباسشون؟ کفش‌شون؟ صداشون؟ خنده‌شون؟ نگاه‌شون؟ راه رفتن‌شون؟ نشستن‌شون؟ لبخند زدن‌شون؟ حرف زدن‌شون؟ لب و دهن‌شون؟ دستاشون؟ پاهاشون؟ ساقاشون؟ روناشون؟ زانوهاشون؟ چشماشون؟ (ضربه طبل) هاشون؟ (ضربهٔ سنج)هاشون؟ (صدای ترمبون)هاشون؟ (یک نُت بَم)هاشون؟
  
::::::::::::::::گوشی می‌رود. صندلی را به‌زمین می‌کشد. با سر به‌زمین
+
'''لمب:''' (با صدای بلند) خب، بسته به‌اینه که واقعا منظورتون چی باشه -
  
::::::::::::::::می‌آید، می‌غلتد، می‌خزد، سعی می‌کند برخیزد،
+
{{کوچک}}
 
+
::::::::::::::::نور همچنان خاموش و روشن می‌شود. پیفس مجدداً دکمهٔ اولی را فشار می‌دهد و صدای وزوز گوشخراش کرکننده بار دیگر بلند می‌شود. دست لمب بی‌اراده به‌طرف گوشی می‌رود. صندلی را به‌زمین می‌کشد. با سر به‌زمین می‌آید، می‌غلتد، می‌خزد، سعی می‌کند برخیزد، تلوتلو می‌خورد، و پخش زمین می‌شود.
::::::::::::::::تلوتلو می‌خورد، و پخش زمین می‌شود.
 
  
 
::::::::::::::::سکوت.
 
::::::::::::::::سکوت.
  
::::::::::::::::لمب صورتش را رو به‌بالا می‌گیرد. پیفس او را نگاه
+
::::::::::::::::لمب صورتش را رو به‌بالا می‌گیرد. پیفس او را نگاه می‌کند، به‌طرفش می‌آید و رویش خم می‌شود.
 
 
::::::::::::::::می‌کند، به‌طرفش می‌آید و رویش خم می‌شود.
 
  
'''پیفس''': از لطفتون متشکرم آقای لمب. نتیجه رو خودمون بعدأ بهتون اطلاع
+
{{پایان کوچک}}
میدیم.
+
'''پیفس:''' از لطفتون متشکرم آقای لمب. نتیجه رو خودمون بعداً بهتون اطلاع میدیم.
  
 
{{چپ‌چین}}
 
{{چپ‌چین}}
 
+
'''برگردان الف. و. وفا'''
برگردان الف. و. وفا
 
 
 
 
{{پایان چپ‌چین}}
 
{{پایان چپ‌چین}}
 
#{{{پاورقی|1}}در لغت به‌معنی برّه است و اصطلاحأ به‌شخص بی‌گناه و ساده‌لوح اطلاق می‌شود.
 
#{{پاورقی|2}}Earphone.
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
  
  
  
 
+
== پاورقی‌ها ==
  
 +
#{{پاورقی|1}}در لغت به‌معنی برّه است و اصطلاحاً به‌شخص بی‌گناه و ساده‌لوح اطلاق می‌شود.
 +
#{{پاورقی|2}}Earphone.
 +
{{لایک}}
  
 
[[رده:کتاب جمعه ۸]]
 
[[رده:کتاب جمعه ۸]]
 +
[[رده:نمایشنامه]]
 +
[[رده:هارولد پینتر]]
 +
[[رده:مقالات نهایی‌شده]]
 +
[[رده:کتاب جمعه]]

نسخهٔ کنونی تا ‏۳ اوت ۲۰۱۱، ساعت ۰۸:۱۶

کتاب جمعه سال اول شماره ۸ صفحه ۱۴
کتاب جمعه سال اول شماره ۸ صفحه ۱۴
کتاب جمعه سال اول شماره ۸ صفحه ۱۵
کتاب جمعه سال اول شماره ۸ صفحه ۱۵
کتاب جمعه سال اول شماره ۸ صفحه ۱۶
کتاب جمعه سال اول شماره ۸ صفحه ۱۶
کتاب جمعه سال اول شماره ۸ صفحه ۱۷
کتاب جمعه سال اول شماره ۸ صفحه ۱۷
کتاب جمعه سال اول شماره ۸ صفحه ۱۸
کتاب جمعه سال اول شماره ۸ صفحه ۱۸


هارولد پینتر Harold Pinter




اشخاص نمایش:

لمب Lamb
پیفس Piffs


یک دفتر کار. لمب [۱]، جوان، مشتاق، بشاش، پرحرارت و جدی. ناآرام و تنها قدم می‌زند. در باز می‌شود. مادموازل پیفس می‌آید تو. به‌نظر می‌رسد که عصارهٔ لیاقت و کارآئی است.

پیفس: آ، صبح‌بخیر.

لمب: صبح به‌خیر مادموازل.

پیفس: شما آقای لمب هستید؟

لمب: بله، خودم هستم.

پیفس: (در حال مطالعه یک یادداشت) شما برای تصدی این پست خالی درخواست نوشته‌اید، درسته؟

لمب: دقیقاً همین طوره.

پیفس: فیزیکدان هستید، بله؟

لمب: بله، بله. در واقع فیزیک تمام زندگی منه.

پیفس: (با بی‌حالی) بسیار خب، معمولاً روش ما اینه که قبل از رسیدگی به‌کیفیت کار درخواست‌کننده‌ها برای تعیین لیاقت و شایستگی روانی‌شون همیشه یه آزمایش کوچولو از اونا می‌کنیم. مانعی که نداره؟

لمب: آ، اختیار دارین، نخیر.

پیفس: بسیار خوب.

پیفس اشیائی را از داخل کشو بیرون می‌آورد، بعد می‌آید به‌طرف لمب و یک صندلی برایش می‌گذارد.

پیفس: لطفاً بشینین. (لمب می‌نشیند.) می‌تونم اینارو به‌کف دستاتون وصل کنم؟

لمب: (با خوشروئی.) چی هستن؟

پیفس: الکترودَن.

لمب: الکترود؟ آ، بله، البته. چه چیزای کوچولو موچولوی بامزه‌ئی!

(پیفس الکترودها را به‌کف دست‌های لمب وصل می‌کند.)

پیفس: خب، حالا گوشی‌آ.

(ایرفون‌ها[۲]را نیز روی سر او وصل می‌کند.)

لمب: می‌گم... سرگرمی خوبیه‌ها!

پیفس: حالا وصلش می‌کنم به‌برق.

(دو شاخه را به‌پریز وصل می‌کند.)

لمب: (با اندکی نگرانی)وصلش کردین، آره؟ آ، آره، البته که کردین، آره. وصلش کردین، مگه نه؟

(پیفس روی چهارپایهٔ بلندی می‌ایستد و از آن بالا لمب را می‌نگرد.)

حالا این قدرت و شایستگی منو معـ... معلوم می‌کنه، مگه نه؟

پیفس: مسلماً. حالا خودتونو شُل کنین، شُلِ شُل. نباید راجع به‌چیز دیگه‌ئی فکر کنین.

لمب: باشه.

پیفس: شُلِ شُل. بیشتر، بیشتر. کاملاً شُل کردین؟

لمب با سر تأئید می‌کند.
پیفس دکمه‌ئی را که به‌چهارپایه وصل است فشار می‌دهد. صدای وزوز گوشخراش کرکننده‌ئی بلند می‌شود. لمب تکان شدیدی می‌خورد. دست‌هایش به‌طرف گوشی می‌رود. صندلی را با خود به‌جلو هُل می‌دهد، روی زمین درمی‌غلتد و با جان کندن به‌زیر صندلی می‌خزد. پیفس خونسرد و آرام، او را می‌نگرد. صدا قطع می‌شود. لمب دزدانه از زیر صندلی سرک می‌کشد، سینه‌مال می‌آید بیرون، می‌ایستد، خودش را تکان می‌دهد، با دهان بسته می‌خندد و بعدروی صندلی ولو می‌شود.

پیفس: می‌خواستین وانمود کنین آدمی هستین که خیلی زود به‌هیجان میاد؟

لمب: نه. خیلی نه. البته من -

پیفس: پس می‌خواستین وانمود کنین عصبی و کم حوصله‌این؟

لمب: کم حوصله؟ نه، من نگفتم کم حوصله‌ام. خب، البته بعضی وقتا یه چیزائی باعث می‌شه که آدم -

پیفس: تا به‌حال دچار حالت افسردگی شدین؟

لمب: خب، دقیقاً نمیشه اسمشو افسردگی گذاشت. گیرم ـ

پیفس: شده بعضی وقتا کارهائی بکنین که صبحش پشیمون بشین و افسوس بخورین؟

لمب: افسوس بخورم؟ کارهائی که باعث پشیمونیم بشه و افسوس بخورم؟... خب، بسته به‌اینه که منظورتون از «بعضی وقتا»چی باشه... می‌خوام بگم که وقتی شما می‌گین «بعضی وقتا» -

پیفس: هیچ وقت پیش اومده که با دیدن زن‌ها هاج و واج بمونین؟

لمب: زن‌ها؟

پیفس: مردها.

لمب: مردها؟... بذارین اول جواب سؤال‌تونو راجع به‌زن‌ها بِدَم -

پیفس: شده بعضی وقتا احساس کنین که هاج و واج موندین؟

لمب: هاج و واج؟

پیفس: با دیدن زن‌ها.

لمب: زن‌ها؟

پیفس: مردها.

لمب: آخه یه دقیقه صبر کنین... ببینم: جوابشو باید جدا جدا بِدَم یا با هم؟

پیفس: شده که بعد از کار روزانه احساس خستگی کنین؟ یا ضعف؟ یا کج خلقی؟ یا بی‌حوصلگی؟ حساسیت شدید؟ گیجی؟ عبوسی؟ بطالت؟ ناخوشی؟ پریشون حواسی؟ بی‌خوابی؟ بی‌اشتهائی؟ بی‌قراری؟ نتونین راحت یه جا بشینین؟ نتونین کمرتونو راست کنین؟ احساس شهوت؟ سستی و تنبلی؟ هیجان؟ سرمستی؟ تمنا؟ قدرت؟ ترس و وحشت؟ بی‌حسّ و حالی؟ از قدرت؟ از ترس؟ از تمنا؟

لمب:: (در اندیشه) خُب، خیلی مشکله که آدم واقعاً بگه که -

پیفس: سازش‌تون چه‌طوره؟ آمیزش‌تون خوبه؟

لمب: تازه رو اون نقطهٔ حسّاسی دس گذاشتین که -

پیفس: مبتلا به‌اِگزِما یا بی‌حالی و بی‌اشتهائی یا غش هستین؟

لمب: واسه چی اینارو -

پیفس:: دست نخورده هسّین؟

لمب: ببخشین؟

پیفس: دست نخورده هسّین؟

لمب: راستش، یه خورده دستپاچه شدم... منظورم اینه که آخه... جلوِ یه خانم -


پیفس: دست نخورده هسّین؟

لمب: بله، نقداً که هسّم. نمی‌خوام چیزی رو ازتون پنهون کنم.

پیفس: همیشه بودین؟

لمب: آ... بله، همیشه. همیشه.

پیفس: قسم می‌خورین؟

لمب: قسم؟ آ... بله، قسم می‌خورم.

پیفس: زن‌ها شما را به‌وحشت میندازن؟

دکمه‌ای را که در سوی دیگر چهارپایه است فشار می‌دهد. صحنه غرق نور قرمز رنگی صحنه را در خود فرو می‌برد. صحنه با هر سؤال خانم پیفس خاموش و روشن می‌شود.

پیفس: چی شون شما رو به‌وحشت میندازه؟ (پشت سرهم:) لباسشون؟ کفش‌شون؟ صداشون؟ خنده‌شون؟ نگاه‌شون؟ راه رفتن‌شون؟ نشستن‌شون؟ لبخند زدن‌شون؟ حرف زدن‌شون؟ لب و دهن‌شون؟ دستاشون؟ پاهاشون؟ ساقاشون؟ روناشون؟ زانوهاشون؟ چشماشون؟ (ضربه طبل) هاشون؟ (ضربهٔ سنج)هاشون؟ (صدای ترمبون)هاشون؟ (یک نُت بَم)هاشون؟

لمب: (با صدای بلند) خب، بسته به‌اینه که واقعا منظورتون چی باشه -

نور همچنان خاموش و روشن می‌شود. پیفس مجدداً دکمهٔ اولی را فشار می‌دهد و صدای وزوز گوشخراش کرکننده بار دیگر بلند می‌شود. دست لمب بی‌اراده به‌طرف گوشی می‌رود. صندلی را به‌زمین می‌کشد. با سر به‌زمین می‌آید، می‌غلتد، می‌خزد، سعی می‌کند برخیزد، تلوتلو می‌خورد، و پخش زمین می‌شود.
سکوت.
لمب صورتش را رو به‌بالا می‌گیرد. پیفس او را نگاه می‌کند، به‌طرفش می‌آید و رویش خم می‌شود.

پیفس: از لطفتون متشکرم آقای لمب. نتیجه رو خودمون بعداً بهتون اطلاع میدیم.

برگردان الف. و. وفا


پاورقی‌ها

  1. ^ در لغت به‌معنی برّه است و اصطلاحاً به‌شخص بی‌گناه و ساده‌لوح اطلاق می‌شود.
  2. ^ Earphone.